۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

راه حل اصولي مسئله تمركززدايي


عمده ترين بهانه اي كه نيروهاي انيراني عشيره پرست به منظور توجيه كوشش هاي جدايي خواهانه و ايران ستيزانه خويش بدان دست مي يازند،بحث سياست تبعيض آميز مركز» است نسبت به زيستگاه هاي اقوام ايراني و انيراني ناپارسي ساكن ايران زمين.

در دوره پيش از انقلاب تا اواسط دهه ۱۹۹۰،به واسطه برتري گفتمان منحوس كمونيستي،جدايي خواهان انيراني دور علم «حق تعيين سرنوشت خلق ها» كه نخستين توسط لنين تئوريزه شد سينه مي زدند،اما با فروپاشي نكبت بار بلوك سوسياليستي و تغيير گفتمان غالب،اين بار آواي شوم «فدرالیسم» است كه از حلقوم كثيف اين حراميان بيرون مي آيد.آنها مي كوشند تا با مظلوم نمايي قوميت هاي متبوع خويش و بزرگ نمايي محروميت ها و توسعه نيافتگي هايي كه در همه جاي ايران وجود دارد،براي كوشش هاي ايران ستيزانه خويش مشروعيت سياسي ساخته و گام نخست براي فروپاشي ايران زمين را با ايجاد ساختاري فدراليستي - كه به گفته «چهرگاني» حرامزاده تنها «يك گام» تا استقلال فاصله دارد - محكم بردارند.
راهكار اصولي

با اينكه مبناي غلط و مغرضانه بزرگ نمايي و روضه خواني جدايي خواهان درباره تبعيض و محروميت استان هاي مرزي و حاشيه اي بر هر ايراني خردمندي آشكار است،اما بايستي پذيرفت كه سياست تمركزگرايي شديدي كه در دهه هاي گذشته اجراي آن سرلوحه كار هر دولتي بوده است،ضربات سهمگيني بر روند توسعه كشور وارد ساخته و مشكلات فراواني در اين زمينه پديد آورده است.

از اين سو طرح اين پرسش منطقي مي نمايد كه چگونه مي توان ضمن حفظ و صيانت از يكپارچگي سرزميني و همبستگي ملي ايران،به گونه اي براي اداره بهينه كشور طرح ريخت تا امكان ايجاد نوعي عدالت توزيعي در زمينه بودجه هاي مختلف و به عبارت بهتر تمركززدايي بازتوزيعي در ايران زمين فراهم آيد؟

به نظر من كوشش تئوريك «دکتر هوشنگ طالع»،رئيس هيئت مديره مركز پژوهش هاي راهبردي در اين زمينه بسيار ارزشمند و مناسب مي نمايد.ايشان در نوشته اي با عنوان «شهرستان يگان مناسب، براي رسيدن به مشاركت ملي در امر اداره امور ملي»،به ارائه راهكاري موثر و كارآ جهت حل مسئله مي پردازد.

نقطه عزيمت دكتر طالع در تحليل و بررسي موضوع اين است كه از نظر ملي گرايان اساسا بحث «تراكم» و يا «عدم تراكم» و اينكه كداميك بر ديگري ارجحيت دارند مطرح نيست،بلكه مهم ميزان همآهنگي و كارآيي يگان هاي گوناگون سياسي-جغرافيايي به منظور پيشبرد توسعه و ايجاد رفاه و امنيت و شادآبي براي ايرانيان است.وي با ارائه مثال يك ساختمان آجري به باز كردن بحث رابطه ميان «نهاد» و «نظم» پرداخته و استدلال مي كند كه براي آنكه مجموعه درست عمل كند نياز است به وجود رابطه اي استادانه و همآهنگ ميان نهادهاي گوناگون در چهارچوب نظم كلي حاكم بر مجموعه.

دكتر طالع سپس هر دو مدل تمركزگرايي و تمركززدايي افراطي را رد كرده و الگوي آنها را تشبيه به «بدني با سر بزرگ و اندام هاي كوچك و ناتوان» و «بدني با اندام هاي نيرومند اما سري كوچك و ناكارآ» كرده و نقايص هر دو را برمي شمارد:
سازمان يا كشوري كه برپايه‌ي غلبه‌ي غير معقول تراكم يا تمركز اداره مي‌شود، شبيه به سر بزرگي است كه داراي دست و پايي نحيف و ناتوان است. حتا اگر فرض را بر اين گذاريم كه اين سرِ بزرگ، بتواند خوب فكر كند و خوب تصميم بگيرد، بايد قبول كنيم كه فاقد وسايل لازم براي اجراي تصميم‌هاي خود مي‌باشد. زيرا اجراي خوب، نيازمند بازوان اجرايي نيرومند است.

اما، مهم‌ترين مشكل اين «سرِ» بزرگ، كوته‌بيني و خودبيني است. اين مركز نيرومند كه نيرومندي خود را در ناتواني نهادهاي غيرمركزي مي‌داند، تنها خود و «دور و بر» خود را مي‌بيند. از آن‌جا كه نياز و اعتقادي به نگرش به دور ندارد، بزرگ‌ترين مشكل و مساله هرگونه تراكم و يا تمركز، نديدن دوردست‌ها و تنها خود و جلوي پاي خود را ديدن است.

برعكس، اگر همه نيرو در اجزاي نهادي متمركز گردد اما اين اجزاي نهاديِ نيرومند، فاقد هنداد توانمندي باشد كه با هم‌آهنگ كردن اجزاي نهادي، نظم نيرومندي را به وجود آورد، در اين‌صورت چه بسا كه نيروهاي ناهم‌آهنگِ اجزا، به جاي آن‌كه مساعد حال يكديگر باشند، به صورت عوامل نامساعد عمل كرده و هر يك راه را براي ديگري سد كنند. در اين مجموعه، سازمان يا كشور بسان كسي است كه از دست و پايي نيرومند بهره‌مند است، اما داراي مغزي نيست كه بتواند اين اجزاي نيرومند را به صورت هم‌آهنگ، در قالب يك نظم، براي رسيدن به هدف مشخص به حركت درآورد.

راه حلي كه ايشان به منظور حل بنيادين و سازنده مسئله پيشنهاد مي كند نيز بر اساس يك منطق استوار بنيان گذاشته شده است:
شيوه‌ي درست آن است كه نهادهاي سازماني يك نظم، همه در حد خود نيرومند باشند. يعني اين نيرومندي سبب قدرت آن جنبه از وجود آنان گردد كه به سبب آن جنبه يا ويژگي، به عنوان نهادي از يك هنداد بزرگ به شمار مي روند. به ديگر سخن، هر سازمان، خواه در قالب يك اداره‌ي دولتي، يك بنگاه خصوصي و يا كل موجوديت يك ملت، هنگامي نيرومند است كه داراي نهادهاي نيرومند و هم‌آهنگ باشد. يعني داراي نهادهايي باشد كه هر يك از نظر ساختمان دروني خود، كامل و نيرومند باشند و به ويژه از توان لازم براي حفظ هم‌آهنگي با ديگر نهادها برخوردار بوده و در جهت رسيدن به هم‌آهنگي، سازمان يافته باشند. به كارگيري سياست اجزاي نيرومند و هم‌آهنگ و يا نهادهاي پرتوان در هم‌آهنگي، مي‌تواند رهنمود دقيقي درجهت ميزان لازم تراكم و عدم تراكم، به دست دهد.

دكتر طالع سپس با ارائه آمار و ارقامي مستند به ناكارآمدي نظام شهرستاني كنوني در كشور اشاره مي كند كه در آن بسياري از شهرستان ها افزون بر تبعيض ناشي از پايتخت،دچار تبعيض ناشي از مركز استان نيز هستند.به منظور زدودن چهره محروميت از شهرستان هاي كمتر توسعه يافته كشور و حل مسئله تراكم/عدم تراكم،ايشان پيشنهاد مي كند كه نوعي سيستم شورايي در هر شهرستان به صورت كارآمد تشكيل شده و در عرصه هايي مانند آموزش، بهداشت، كشاورزي، صنعت، معدن، برنامه‌ريزي استاني، راه و ترابري، ايران‌گردي و جهان‌گردي، فرهنگ و هنر و ... كه به طور مستقيم با وضعيت حوزه جغرافيايي منطقه مرتبط است،شوراي برگزيده مردم داراي اختيارات گسترده اي بوده و در زمينه مسائل ملي مانند دفاع، امورخارجه ،دادگستري ،برنامه ريزي ملي و... همچنان تابع مركز باشند تا هيچ گونه خللي در همبستگي ملي و يكپارچگي سرزميني ملت نيز پديد نيايد.

بدينسان هم مي توان از حجم بوروكراسي ناكارآمد و بشدت فاسد كنوني كاست و جلوي دزدي ها و غارت ها را گرفت و هم مي توان با ايجاد حس مسئوليت و انگيزه كار و كوشش و فعاليت،زمينه آباداني مناطق گوناگون ايران زمين را به طور مستقيم و ملموس به دست باشندگان آن سامان ها فراهم نمود

هیچ نظری موجود نیست: