۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

رابطه هنر تنديس گري و خودآگاهي نژادي

رابطه مستقيمي ميان ريشه هاي نژادي يك ملت با هنر تنديس گري اش وجود دارد.هنرمندان تنديس گر هر ملتي بر اساس دركي كه از زيبايي جسماني دارند اقدام به طراحي و ساخت تنديس هايشان مي كنند و اين درك كاملا مبتني بر خودآگاهي نژادي اينان مي باشد.به ديگر سخن،تنديس گران هر ملتي نخست در ذهن خود چهره و بدن انسان هاي زيبايي را كه در شهر و روستايشان و در نتيجه در «زيستبوم نژادي» خودشان ديده اند به عنوان «الگو» برگزيده و سپس بر اساس اين الگو تنديس هايشان را مي سازند.از اين روي،بخشي از كار مردم شناساني كه به پژوهش درباره يك ملت باستاني مي پردازند اين است كه تنديس هاي برجاي مانده از دوره زماني موردنظر ساخته شده توسط هنرمندان آن ملت را مورد بررسي قرار دهند.

براي مثال به اين سازه رسي كه در يك سايت تاريخي مربوط به دوران نوسنگي در «مغولستان داخلي» در چين یافت شده است نگاه كنيد:




مطلقا نبايستي چنين انديشيد كه چهره حك شده بر اين سازه نمايشگر يك «ديو» بوده و يا اينكه سازندگان آن از كج سليقگي و بي هنري مفرطي رنج مي برده اند كه آنان را به پرداختن چنين چهره زشتي واداشته است.در واقع خالقان اين سازه كاملا هم هنرمند بوده اند چراكه آفريده دست آنان تمام و كمال چهره معمول زردپوستان زشت و دژخوي بومي شمال چين را به نمايش مي گذارد: جمجمه پهن،گونه هاي برجسته،ابروان كم پشت و چشمان مورب و تنگ. پس اين مطلب بايستي كاملا روشن شده باشد كه:

هنر تنديس گري يك ملت،آيينه تمام و كمال خودآگاهي نژادي آن ملت به شمار مي رود


هیچ نظری موجود نیست: