۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

آفريقاي جنوبي, نماد پوچي آرمان برابري نژادي

"نخست بجنگيد و سپس خواهيم ديد كه چه امري بايستي انجام گيرد.در غير اين صورت بشريت كه از مراحل متعالي پيشرفت خود عبور كرده است با پاياني كه نه برقراري هيچ ايده اخلاقي, بلكه بربريت و در نتيجه فاجعه است روبرو خواهد شد.در اين مرحله ممكن است كه اين و آن خنده سر دهند, اما آگاه باشيم كه اين سياره پيش از اين براي ميليون ها سال بدون وجود انسان ها در فضا معلق بوده است و در آينده نيز اين امر ممكن خواهد بود, اگر انسانها فراموش كنند كه وجود متعالي شان را نه مديون مشتي ايدئولوژي پرداز ديوانه, بلكه وامدار دانش و كاربرد بيرحمانه قوانين محكم و سخت گير طبيعت هستند.هر آنچه كه ما امروز روي زمين مي ستاييمش, دانش و هنر و شگردشناسي و اختراعات, تنها و تنها فرآورده خلاقانه معدودي از مردم و به طور اصيل, محتملا يك نژاد است.وجود كلي اين فرهنگ به آنها بستگي دارد.اگر آنها نابود شوند, زيبايي اين زمين همراه با آنها دفن خواهد شد..... با اينكه براي نمونه, تاثير خاكبر انسانها زياد است, نتيجه اين تاثير هميشه بر اساس نژادهاي مورد بحث متفاوت خواهد بود.بارآوري اندك يك فضاي حياتي مي تواند يك نژاد را براي دستيابي به والاترين دستآوردها مهميز زده و بيانگيزاند, در حالي كه در ديگران مي تواند تنها دليلي براي بدترين شكل فقر و سوتغذيه با همه پيآمدهايش باشد.ذات دروني مردم همواره تعيين كننده رفتاري است كه در آن تاثيرات نهايي مي توانند كارآ باشند.آنچه كه يكي را به سوي مرگ و گرسنگي مي راند, ديگري را به كار سخت وامي دارد.همه فرهنگ هاي بزرگ گذشته نابود شدند تنها به اين دليل كه نژاد آفريننده نخستين در اثر آلودگي خوني از بين رفتند.دليل نهايي اين اضمحلال فراموشي اين نكته بود كه همه فرهنگ بستگي به مردم دارد و نه به وارون, از اين روي به منظور نگاهداري يك فرهنگ خاص, مي بايست از انساني كه آن را آفريده است پاسداري شود.اين پاسداري مقيد است با قانون انعطاف ناپذير «ضرورت» و حق پيروزي بهترين و نيرومندترين در اين جهان.بگذاريد آنها كه خواهان زندگي اند, بجنگند و آنها كه نمي خواهد در اين جهان نبرد ابدي برزمند, شايسته زيستن نيستند."
آدولف هيتلر

پيش گفتار

معجزه اي در كار نيست.هيچ چيز در اين جهان پهناور نيست كه از دايره محاسبات و معادلات دقيق رياضي كه قانون طبيعت و قانون تكامل تعيين كننده آنها هستند, خارج باشد.يكي از مهمترين اين واقعيات اين است كه هر پديده اي, انساني يا غيرانساني, داراي حدي از توان است كه دست طبيعت آستانه آن را تعيين كرده و نمي توان به هيچ شكلي و با هيچ شعبده بازي ظرفيت و گنجايش اين پديده را بيش از اين آستانه افزايش داد.اين قانون كاملا درباره جامعه انساني نيز كاربرد دارد: برخي از انسان ها به دلايل مختلف داراي توانايي هاي هوشي بيشتري نسبت به ديگران هستند و اگر زمين را به آسمان و آسمان را به زمين بياوريم باز نمي توانيم اين حقيقت را انكار كنيم كه ميان افراد بشر تفاوت هاي شگرف هوشي وجود دارد.اين تفاوت ها هم به صورت فردي است, مثلا اينكه فرد a از فرد b باهوش تر است و هم اينكه به صورت گروهي وجود دارد, يعني به طور ميانگين هوش اعضاي نژاد سپيد يا قفقازيسان بسيار بيشتر از هوش اعضاي نژادهاي ديگر است.

سوگمندانه چند دهه اي است كه با رشد و گسترش انديشه هاي بسيار مخرب و ويرانگر برابري جويانه اي كه آبشخور آنها در باخترزمين و بويژه جوامع يهودي كشورهاي غربي است, اين اصل اساسي و بسيار مترقي كه «سلطه حق نيرومندتر است» به فراموشي سپرده شده و جاي آن را راهكارها و انديشه هاي مزخرف ياريگري اجتماعي و برابري ن‍ژادي گرفته است.اين يك فاجعه اي است كه ناشي از ناديده انگاري گستاخانه قوانين طبيعي مي باشد.هنگامي كه ما به جهان جانوران مي نگريم, بزودي و به آساني درمي يابيم كه در اين جهان, هر كه داراي نيروي بدني بيشتر و هوش بيشتري باشد, دسترسي خود به منابع غذايي و ايمن سازي خود را از گزند دشمنان تضمين نموده و مي تواند ژن هاي نيرومند و سودمند خود را به نسل هاي پسين انتقال دهد.از سوي ديگر نيز هر كه عليل و بيمار و داراي توان ذهني كمتري باشد, به حق از شانس كمتري براي بقا و در نتيجه توليدمثل و انتقال ژن هاي معيوبش به نسل هاي پسين برخوردار است و اينچنين است كه قانون ازلي و ابدي تكامل جاري و ساري مي شود و مدام گونه هاي موفق تر و تكامل يافته تر از دل گونه هاي پيشين بيرون مي آيند.بدين سان, كساني كه مدام دم از «برابري» , «تامين اجتماعي گسترده» و «ريشه كن سازي فقر» مي زنند, بايستي آگاه باشند كه اگر منظورشان از برابري, چيزي فراتر در اختيار گذاشتن فرصت هاي برابر ميان اعضاي جامعه بوده و در جهت يكسان سازي اجباري سطح درآمدها با تكيه بر اهرم هاي حكومتي باشد, گناهي گستاخانه مرتكب مي شوند كه اثر شوم آن را بايستي در آينده و در جهت منفي كاهش ژن هاي هوشمند و افزايش ژن هاي هوشمند و در نتيجه تخريب «سرمايه ژنتيكي» كه همانا ارزشمندترين سرمايه هر ملتي است جستجو نمود.

نگاهي به مورد آفريقاي جنوبي

نمونه اي بارز و آشكار از شكست و ناكامي انديشه و فلسفه «برابري» را مي توان در «آفريقاي جنوبي» مشاهده نمود.در اين سرزمين تا پيش از ورود مهاجران سپيدپوست انگليسي و هلندي در سده هاي اخير, مشتي سياه پوست كودن و عاري از هر گونه تمدن و فرهنگ مي زيستند كه در ايجاد كمترين و پست ترين لوازم و ابزارهاي تمدني هم درمانده بودند.با ورود سپيدپوستان اروپايي, تمدن و فرهنگ و فن آوري پيشرفته اروپايي نيز وارد اين سرزمين شد و ظرف مدت كوتاهي اين سرزمين به يكي از نيرومندترين قدرت هاي كشاورزي و صنعتي جهان تبديل شد.چرا؟ طبيعي است كه دليل اين امر را بايستي در پتانسيل ژنتيكي انسان سپيد اروپايي و برتري بي چون و چراي آن بر همتاي سياهش جستجو نمود و گرنه چه دليلي دارد كه سياهان بومي پس از صدها و هزاران سال سكونت در سرزمين خودشان موفق به دستيابي به كوچكترين پيشرفتي در زمينه تمدن و فن آوري و شگردشناسي نشوند اما سپيدان اروپايي ظرف مدت كوتاهي با بهره گيري از فن آوري هاي دستآورد خودشان در همان سرزمين و با همان پتانسيل هاي طبيعي به چنان درجه اي از پيشرفت و بهروزي دست يابند؟

جالب اينكه پاسخ اين پرسش را مي توان به شكلي ديگر نيز پاسخ داد و آن مقايسه وضعيت همين آفريقاي جنوبي در دوران آپارتايد, يعني دوران حكومت تبعيض نژادي اقليت سپيدپوست با دوران حاضر كه دوران شوم برابري نژادي و به عبارت بهتر حكومت «دموكراتيك» سياهان است مي باشد.از هنگامي كه تحت تاثير فشارهاي جهاني و محافل بدخواه و پست طينت, نظام طبيعي و برحق نخبه گراي آفريقاي جنوبي برافتاده و سياهان بومي بر مسند قدرت تكيه زده اند, تمام پارامترها و استانداردهاي اجتماعي در اين كشور در حال افت و سقوط شديد است.سياهان كودن بومي كه خزانه ژنتيكي شان فاقد ژن هاي مقدس آفرينندگي خاص نژاد سپيد است, اين بهشت پيشرفته سالهاي نه چندان دور را به جهنمي تبديل كرده اند كه در اثر سومديريت و ندانم كاري رهبران آن در حال سقوط به رده يك كشور نگون بخت مي باشد به طوري كه داراي رتبه بالاي جهاني در زمينه بسياري از عوارض و پديده هاي مرگبار اجتماعي مانند : تجاوز به كودكان, تجاوز به حيوانات, دزدي, آدمكشي, فقر, فساد مالي و ... است.مردان سياه متجاوز شهوت پرست چنان چون نرخراني مهار از كف داده به طور گسترده اي به ارتكاب تجاوزات جنسي مبادرت مي ورزند كه بيماري مهلك «ايدز» با سرعت شگرفي در ميان اين جامعه نكبت زده در حال افزايش است و دير نيست روزي كه چه بسا همه جمعيت سياهپوست اين سرزمين در اثر اين بيماري ريق رحمت را سركشيده و زمين را از لوث وجود نحس نجس خويش, بدست خودشان پاك سازند.

بدين سان, پاسخ پرسش ما به كلي روشن است: علت پيشرفت شگرف تمدن در اين سرزمين پس از ورود سپيدپوستان انگليسي و هلندي و نيز علت پسرفت شگرف تر اين كشور پس از برپايي حكومت سياهان هر دو در اين است: برتري بي چون و چرا و جبران ناشدني نژاد سپيد بر سياه! بايستي بپذيريم كه ژن هاي توانا و هوشمند در خزانه ژنتيكي نژاد سپيد بيشتر و فراوان تر است و اينكه اين تفاوت جبري ژنتيكي را به هيچ جنبل و جادو و شعبده بازي نمي توان از ميان برد, چرا كه اگر بتوان بحث عدم تماس با تمدن را دليلي موجه بر عقب ماندگي موحش سياهان بومي اين كشور پيش از مهاجرت اروپاييان به اين سرزمين برشمرد, آنگاه چگونه مي توان به توجيه پسرفت تند اين كشور پس از روي كار آمدن حكومت سياهان و برانداخته شدن نظام آپارتايد پرداخت؟ و نيز چگونه مي توان به اين پاسخ پرسش داد كه اگر سياهان بومي استعداد «پيشبرد تمدن» را نداشتند, دستكم چرا توان «نگاهداري» آن را نيز ندارند و نمي توانند حتي دستآوردهاي تمدني سپيدپوستان مهاجر را نيز حفظ كنند؟

براستي آپارتايد بدتر بود يا حكومت سياهان؟

در اينجا براي تكميل بحث و مستند نمودن آن به يك سند تاريخي, بخش هايي از نامه يك فعال نژادگراي آمريكايي به دولت آفريقاي جنوبي را كه به ريشه يابي فلاكت در حال انفجار كنوني اين كشور و تحليلي مقايسه اي ميان وضعيت سياهان اين كشور پيش از ورود سپيدپوستان با وضعيت آنان در خلال دوران آپارتايد پرداخته است به پارسي بازگردانده و در اختيار خوانندگان گرامي مي گذارم.

اين فعال نژادگرا كه «جري ابوت» نام دارد در پاسخ به نوشته يك سياه پوست كارگزار حكومتي آفريقاي جنوبي كه در برابر انتقادات وارده بر سقوط اجتماعي اين كشور به طور عام و افت فاحش كيفيت خدمات سرويس هاي مسافرت هوايي آفريقاي جنوبي, با هوچي گري و تحويل دادن مشتي لاطائلات, مدعي «پيشرفت» اين كشور تحت حكومت سياهان شده و منتقدان دولت را به «نژادپرستي» متهم كرده بود, چنين مي نويسد:

«به نظر مي رسد كه شما اهميت اين نكته را كه سياهان تمدن كنوني را از ديگران به ميراث برده اند درك نمي كنيد.محتملا از آنجا كه شما فعلا داراي اين تمدن هستيد, تصور مي كنيد كه اهميتي براي اين مطلب كه اين تمدن چگونه به دستتان رسيده است قائل نيستيد.

اما واقعيت اين است كه شما بايستي در اين باره كمي عميق تر بيانديشيد.اگر سپيدپوستان هرگز به اين كشور نيامده بودند, شما و خويشاوندانتان محتملا همچنان مشغول پوشيدن پوست جانوران, زندگي كردن در كلبه هاي حصيري, روغن مالي موهايتان با گه حيوانات و خوردن يكديگر مي بوديد.تحت سلطه سپيدپوستان بود كه راه آهن ها كشيده شدند, كشوري به نام «آفريقاي جنوبي» تشكيل شد و در جهان به زيبايي و رفاه شناخته شد و به ياد داشته باشيد كه آفريقاي جنوبي عليرغم همه مشكلات داخلي اش, در مسير تبديل شدن به يك ابرقدرت جهاني قرار داشت.تحت سلطه سپيدان بود كه كشتزارهاي آفريقاي جنوبي بيشتر آفريقا را تغذيه مي نمودند, امري كه در صورت عدم ورود اروپاييان و شگردهاي كشاورزيشان هرگز تحقق نمي يافت.

اين درست كه قوانين در قبال سياهپوستان سخت بود, اما اين سختي به اندازه سختي رفتاري كه خود سياهان پيش از ورود سپيدپوستان در قبال يكديگر داشتند نبود.قبائل جنگجوي شما از كشتن يكديگر منع شدند.سياهان از كثافت پاكيزه شدند و به اندازه تواناييشان تحت آموزش و پرورش قرار گرفتند.

به ديگر سخن, امروزه سياهان آفريقاي جنوبي در حال تقليد روش هاي سپيدان, البته به صورت ناقص, هستند.بدون شك مردم شما در حال تلاش و كوشش هستند, اما همواره فشاري شديد وجود دارد براي بازگشت به روش هاي طبيعي, روش هاي كهن, روش هاي قبيله اي جنگآوري و تجاوز, تن آسايي و خودارضايي وجود دارد.زماني فراخواهد رسيد كه تنبلي ذاتي تان, شما را حتي از دستيابي به تقليدي قلابي از تمدني كه سپيدپوستان برايتان به ارمغان آورده اند نيز محروم خواهد ساخت.

شما مي توانيد اين نبرد را با بهره گيري از مشاوره ها و راهنمايي هاي سپيدپوستان در هدايت سياست ها به صورت پنهاني و يا استخدام كارشناسان سپيدپوست براي سامان دهي به صنايع در حال اضمحلالتان, كم يا بيش طولاني كنيد.اما در درازمدت, اين امر تكافو نخواهد كرد.در هر مرحله اي, تضادي وجود خواهد داشت ميان «موفقيت» از يكسو و «قدرت سياه» ! از سوي ديگر, و در اين ميان همواره هوس گرايش به سوي دومي برتر خواهد بود.و اين شكست را در پي خواهد آورد.مردماني كه وارث تمدني هستند كه خودشان قادر به پي افكني آن بر نايابي و سختي نبوده اند, در درازمدت قادر به نگاهداري آن نخواهند بود.

ميزان آمار جنايت شما و نيز ميزان در حال سقوط توليدات شما نشان مي دهد كه سياهان فاقد آن عامل دروني هستند كه آنها را به نگاهداري استانداردهاي زندگي سپيدپوستان توانا سازد.شايد بهتر باشد كه شما زندگي مدرن, صنايع سنگين و شگردشناسي پيشرفته را براي مدت صدهزار سال يا بيشتر, تا زماني كه واپسين «هومو اركتوس» در آفريقا به «هومو ساپين» تبديل شود, به دست فراموشي بسپاريد.هر گاه كه شما آماده بهره گيري از مزاياي تمدن باشيد, ديگر نيازي به اين نخواهيد داشت كه «ديگران» آن را برايتان بسازند.»

هیچ نظری موجود نیست: