۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

بررسي علل،كيفيت و زمان آميختگي اعراب با سياهان

چگونه اعراب هويت اصيل سپيد و سامي خود را از دست دادند؟

مبناي علمي نوشته حاضر،پژوهش گسترده اي مي باشد كه توسط «انجمن آمريكايي ژنتيك انساني» در سال ۲۰۰۳ و با عنوان «
Extensive Female-Mediated Gene Flow from Sub-Saharan Africa into Near Eastern Arab Populations» انجام شده است.متن كامل اين پژوهش را مي توانيد از اینجا بارگذاري نماييد.

پيش زمينه هاي تاريخي ارتباطات ميان آفريقاي شرقي و شبه جزيره عربستان

تماس هاي ميان آفريقاي شرقي و عربستان از هزاره هفتم پيش از ميلاد وجود داشته است.اين تماس ها با تاسيس دولت باستاني «مصر» ،از هزاره چهارم پيش از ميلاد بدينسو تقويت شد و محتملا در خلال هزاره هاي سوم و دوم پيش از ميلاد گروه هايي از مردمان ساكن عربستان در شاخ آفريقا سكونت گزيدند. متعاقبا فرهنگ آفريقايي-عربي «تيهاما» (
Tihama) ، كه مي توان محتملا براي آن ريشه اي آفريقايي متصور شد،در ميانه هزاره دوم پيش از ميلاد آغاز به رشد كرد.افزون بر سايت ساحلي «آدوليس» در اريتره و سايت هاي ديگري كه داخل خاك اريتره،اتيوپي و سودان قرار گرفته اند،اين فرهنگ در دشت هاي ساحلي عربستان سعودي و سواحل غربي و جنوبي يمن نيز نشان داده شده است.سنت هاي ديگر اما به نظر مي رسد كه در جهت مخالف (يعني از عربستان به آفريقاي شرقي) انتشار يافته اند.

عرب هاي جنوبي كنترل مسيرهاي بازرگاني درياي سرخ را در سده ۱۲ پيش از ميلاد بدست گرفتند و نخستين پادشاهي (عرب ها)،به نام «سباء» ، در حدود ۸۰۰ پيش از ميلاد در يمن تشكيل شد.در پي اين رويداد،اريتره و اتيوپي به تدريج داخل منطقه تحت تاثير عرب ها قرار گرفتند.تماس هاي ميان عربستان و شاخ آفريقا با تشكيل دولت اتپوپيايي-سبائي «دامت» (
Daamat) در فلات «تيگرين» (Tigrean) در ۶۰۰ پيش از ميلاد تشديد شده و شكلي اساسي به خود گرفت.از اسناد باستان شناسي چنين استفاده مي شود كه اين امر (تشكيل دولت دامت در خاك اتيوپي) نتيجه مستعمره سازي هاي در مقياس كوچك برخي گروه هاي عربي (شامل سبائي ها) و نيز فرهنگ پذيري جمعيت بومي بوده است.اين روند،در پي سقوط دولت هاي سباء و دامت و چندين سده ايزولگي،با تشكيل پادشاهي «آكسوم» (Aksum) در ۱۰۰ پس از ميلاد،كه به عنوان بخشي از شبكه مبادلاتي رومي ،كه از مصر تا هند امتداد داشت، تشكيل شد و با استفاده از بندر آدوليس واقع در درياي سرخ به بازرگاني مي پرداخت،تداوم يافت.پادشاهي آكسوم براي مدت ۸۰۰ سال دوام آورد و براي بخشي از اين دوره عربستان جنوبي را در اشغال خود داشت.بازمانده هاي فرآورده هاي صنعت كوزه گري و سفالسازي آكسومي به مقادير زيادي در گنجينه هاي مربوط به سده هاي ۵ و ۶ ميلادي در «حضر الموت» ( Hadramawt) يمن يافت شده است كه احتمال روي دادن مهاجرت هاي انبوه در اين دوره را مطرح مي سازد.از سده ۷ ميلادي به اين سو،با رشد اسلام،جوامع مسلمان در امتداد سواحل اريتره و سومالي تاسيس شدند و از اواخر هزاره يكم ميلادي به اين سو به داخل خاك اين سرزمين ها گسترش يافتند.همراه با اين مسئله،تجارت برده اعراب،كه از دوران هاي پيشا-اسلامي آغاز شده بود اما در دوره اوج خود ميان سالهاي ۶۵۰ تا ۱۹۰۰،ميليون ها زن و مرد را از دره نيل،شاخ آفريقا و ساحل شرقي آفريقا از ميان درياي سرخ و توده هاي ميليوني ديگري را از ميان صحرا به عربستان منتقل نمود.

توضيح و تفسير پژوهش
نگاهي به كميت آماري نمونه هاي بررسي شده در پژوهش

براي انجام پژوهش، نمونه
DNA هاي ۵۳۳ نفر از جوامع عرب زبان و ۹۶۰ نفر از جوامع ناعرب زبان خاورميانه، شامل ۳۴۴ يهودي خاورنزديك تهيه شده و با نمونه DNA هاي ۷۴ اتيوپيايي غيريهودي و ۴۶ اتيوپيايي يهودي،و نيز ۲۴۶ تن از ساكنان آفريقاي شرقي،۴۴۷ تن از ساكنان آفريقاي غربي،۱۳۲ تن از ساكنان آفريقاي مركزي به همراه ۹۸ تن از خويسان ها (Khoisan) و ۴۱۶ تن از بانتو-زبان هاي موزامبيكي ساكن آفريقاي جنوبي مورد مقايسه قرار گرفت.(به جدول شماره 1 نگاه كنيد)

پژوهشگران انجام دهنده اين تحقيق،همچنين يافته هاي مربوط به بررسي هاي انجام شده بر روي
Y-chromosome مربوط به ۳۲۳ تن از جوامع عرب زبان و ۱۵۲۵ تن از جوامع ناعرب زبان خاورنزديك را نيز مورد بررسي و تحليل قرار داده و براي مقايسه نمونه هاي مربوط به ۲۱۴ اتيوپيايي،۵۳۰ تن از ساكنان آفريقاي غربي،۳۶ تن از اهالي آفريقاي مركزي،۵۳ تن از بانتو زبان هاي آفريقاي جنوبي و ۱۲۹ تن از خويسان زبان هاي آفريقاي جنوبي را نيز مورد شمول تحليل هاي خود قرار دادند.(به جدول شماره 2 نگاه كنيد.)

نكاتي درباره
mtDNA و Y-chromosome و نقش آنها در ژنتيك نوين و پژوهش مورد بحث


بررسي
mtDNA ،كه بدون تغيير از «مادر» به «فرزند» به ارث مي رسد،مي تواند روشن كننده تبار «مادري» يك نمونه و بررسي Y-chromosome نيز ،كه بدون تغيير از «پدر» به «پسر» مي رسد، براي تعيين تبار «پدري» يك نمونه به كار آيد.افزون بر اين گوناگوني توالي و تسلسل mtDNA و Y-chromosome به قسمت هاي كوچكتري بخش شده و به شكل شماري از گروه هاي مربوط به هم به نام haplogroups درآمده اند كه هر يك از اين haplogroup ها در زمان و مكان مشخصي ريشه گرفته و با حركت هاي جمعيتي مردمان گسترش يافته اند.از اين روي haplogroup ها از نظر جغرافيايي محدود به منطقه خاصي بوده و به خصوص مي توان به ياري آنها جريان هاي انتقال ژني را ميان قاره هاي گوناگون مورد بررسي و تشخيص قرار داد.از آنجا كه haplogroup هاي قاره هاي آفريقا و اوراسيا كاملا از يكديگر متمايز هستند، پژوهشگران قادر بوده اند تا به بررسي مسئله جريان تاريخي انتقال ژني ميان آفريقاي شرقي و عربستان پرداخته و نيز تعيين كنند كه آيا در زمينه تبارهاي پدري و مادري،طرح ها و الگوهاي مشابهي ديده مي شود يا خير؟

به منظور بررسي ماهيت و گستره جريان انتقال ژني ميان آفريقا و خاورنزديك،انجام دهندگان پژوهش يادشده
, گوناگوني mtDNA را در شمار زيادي از گروه هاي مردمان ساكن دو منطقه جغرافيايي مربوطه مورد بررسي قرار داده و نتايج بدست آمده را با داده هاي حاصل از پژوهش هاي مشابه كه بر روي Y-chromosome جمعيت هاي مزبور،مورد مقايسه قرار دادند.

از آنجا كه هدف اين پژوهش صرفا تعيين ميزان و چگونگي آميختگي ميان اعراب خاورنزديك با نژاد سياه بوده است، گوناگوني
mtDNA و Y-chromosome انساني در اين چهارچوب بررسي شده است:

براي
mtDNA:

۱-هاپلوگروپ هاي مربوط به آفريقاي جنوب صحرا (نژاد نگروسان) شامل:

L1a–f, L2, L3b, L3d,L3e
و L3* كه به منظور سهولت به زيرشاخه هاي آفريقايي هاپلوگروپ L3 (يعني L3b, L3d, L3e,L3*) به طور يكجا عنوان L3A داده شده و بدين سان همه هاپلوگروپ هاي آفريقاي جنوب صحرا را مي توان با هاپلوگروپ هاي L1–L3A مشخص نمود.اين مجموعه ۱۰۰٪ mtDNA خويسان زبان هاي جنوب آفريقا و اهالي آفريقاي مركزي،۱۰۰٪ mtDNA پيگمي ها (Pygmies) و ۸۹٪ mtDNA اهالي آفريقاي غربي، بيش از ۹۰٪ mtDNA اهالي آفريقاي جنوب شرقي،۷۰٪ mtDNA سوماليايي ها و ۵۵٪ mtDNA اتيوپيايي ها را تشكيل مي دهد.

۲-دو زيرشاخه غيرآفريقايي هاپلوگروپ
L3 يعني N و M كه مختص اوراسيايي ها (يعني به ترتيب قفقازيسان ها و مغوليسان ها) مي باشد.

براي
Y-chromosome:

۱-هاپلوگروپ هاي مربوط به آفريقاي جنوب صحرا (نژاد نگروسان) عبارتند از :
A,B و يك زيرشاخه خاص از هاپلوگروپ E يعني E3a كه ميزان فراواني آنها در جدول شماره ۲ نشان داده شده است.

۲-تعيين فراواني هاپلوگروپ هاي مختص اوراسياي غربي (نژاد قفقازيسان) مانند
J,R1a,R1b,K,F,... و اوراسياي شرقي (نژاد مغوليسان) مانند C,O,Q,... در اين بررسي گنجانيده نشده اند چراكه هدف اين پژوهش صرفا تعيين ميزان آميختگي مردمان خاورنزديك با نژاد نگروسان بوده است

بررسي
mtDNA يا تبار مادري اقوام خاورنزديك:


جدول شماره ۱ مي تواند اطلاعات لازم را براي تحليل تبار مادري اقوام خاورنزديك در اختيار ما بگذارد و در اين ميان اعداد جاي داده شده در ستون نخست مربوط به هاپلوگروپ هاي
L1-L3A نمايانگر ميزان آميختگي سياه در تبار مادري اهالي خاورنزديك مي باشد.نتايج اين بررسي مسائل زير را براي ما قابل دسترس مي سازد:

-اقوام خاورنزديك به طور اساسي قققازيسان هستند

تقريبا ۸۵٪ تبارهاي مردمان خاورنزديك به مجموعه اي از زيرشاخه هاي هاپلوگروپ
N تعلق دارد كه مختص مردمان «اوراسياي غربي» يا به عبارت بهتر نژاد قفقازيسان مي باشد.اين زيرشاخه هاي هاپلوگروپ N عبارتند از: H, (pre-HV)1, HV1, U1–U7, K, J, T, I, W, X, N1b

در ميان اين هاپلوگروپ ها،هاپلوگروپ
U6 وجود دارد كه خود زيرشاخه اي از هاپلوگروپ U مي باشد كه ريشه اش به خاورنزديك باز مي گردد اما در دوره اي ميان ۴۰ هزار تا ۲۰ هزار سال پيش در آفريقاي شمالي (يعني يكي از نياخاك هاي نژاد قفقازيسان) از بقيه زيرشاخه هاي هاپلوگروپ U انشعاب نموده است و وجود آن يكي از ويژگي ها و شاخص هاي مردمان بومي آفريقاي شمالي بوده و حضور آن در خاورنزديك دال بر وجود جريان انتقال ژني از شمال آفريقا مي باشد.

توزيع جغرافيايي دو هاپلوگروپ
pre-HV)1 و M1 حول منطقه درياي سرخ مي باشد.هاپلوگروپ (pre-HV)1 به گستردگي در سراسر خاورنزديك يافت مي شود اما بيشترين فراواني آن در عربستان بوده و در اتيوپي و سومالي نيز رايج است.با توجه به رابطه نزديك فيلوژنتيك اين هاپلوگروپ با ديگر هاپلوگروپ هاي اوراسيايي مي توان چنين نتيجه گرفت كه اين هاپلوگروپ در خود خاورنزديك ريشه گرفته و سپس بعدها به سمت آفريقاي شرقي نيز گسترش يافته است.تحليل ريشه هاي هاپلوگروپ M1 اما كمي دشوارتر است.پيش از اين برخي ژنتيكيست ها براي اين هاپلوگروپ ريشه آفريقايي قائل شده بودند اما به توجه به اينكه تمام ديگر شاخه هاي اين هاپلوگروپ (يعني به جز شاخه ۱) محدود به شرق و جنوب آسيا و نيز استراليا مي باشد و نيز اينكه گونه گوني اين هاپلوگروپ در آسيا به مراتب بيشتر از گونه گوني آن در آسيا مي باشد، امروزه دانشمندان ژنتيكيست بر اين باورند كه هاپلوگروپ M محتملا ريشه اي آسيايي دارد و تراكم يكي از شاخه هاي آن يعني M1 در سومالي و اتيوپي نتيجه مهاجرت معكوسي به آفريقا باشد.

-مورد اتيوپي: تاثير نژادي مهاجرت هاي عرب هاي قفقازيسان دوران باستان

خزانه ژنتيكي اتيوپيايي ها بر خلاف ديگر آفريقايي هاي جنوب صحرا داراي مقادير كمتري از مجموعه هاپلوگروپ هاي است.علت اين امر وجود قابل ملاحظه هاپلوگروپ هاي مربوط به مردمان خاورنزديك يعني هاپلوگروپ هاي
M1,(pre-HV)1, T, J, U, HV است كه گواهي است بر وجود يك جريان نيرومند انتقال ژني از خاورنزديك به اين سرزمين.نكته جالب اين است كه گونه هاي اوراسياي غربي موجود در خزانه ژنتيكي اتيوپيايي ها كاملا بر گونه هاي مشابه در عربستان تطبيق مي كند كه اين امر با توجه به پيش زمينه تاريخي اي كه در ابتداي پژوهش آورده شده و وجود اسناد تاريخي دال بر مهاجرت هاي عرب هاي قفقازيسان دوران باستاني به آفريقاي شرقي كاملا قابل درك است.با اين حال با توجه به اينكه هاپلوگروپ هاي M1,(pre-HV)1 در اتيوپي بر خلاف ديگر هاپلوگروپ هاي اوراسياي غربي به نظر مي رسد كه داراي گونه يگانه اي هستند كه تنها در آفريقاي شرقي يافت مي شود،لذا مي توان وجود آنها در اين سرزمين را نتيجه اندركنش هاي بسيار كهن ميان آفريقاي شرقي با خاورنزديك دانست اما قطعا وجود ديگر هاپلوگروپهاي اوراسياي غربي (يعني T, J, U, HV ) را بايستي نشانه اي بر جريان انتقال ژني از خاورنزديك (به عبارت دقيقتر شبه جزيره عربستان) دانست.ميزان فراواني اين هاپلوگروپ هاي منحصر به اوراسياي غربي كه حدود ۲۲٪ است كاملا با داده هاي منتج از بررسي هاي انجام گرفته روي Y-chromosome اتيوپيايي ها كه دال بر وجود ۲۵٪ هاپلوگروپ J است،منطبق مي باشد.

-شكاف عربي-ناعربي در خاورنزديك

چنانچه از بررسي جدول نيز برمي آيد،بيشترين فراواني هاپلوگروپ هاي مربوط به نژاد نگروسان يعني هاپلوگروپ هاي
L1-L3A در يمني هاي منطقه «حضر الموت» يافت مي شود.(=۳۴٪).همچنين اين تبارهاي نگروسان در همه ديگر اقوام عرب خاورنزديك به مقاديري قابل توجه يافت مي شود: ۹٪ در عراقي ها و سوري ها، ۱۰٪ در عرب هاي بيابانگرد (Bedouin) و ۱۴٪ در اردني ها و ۱۵٪ در فلسطيني ها.

به وارون،در اقوام ناعرب خاورنزديك اين تبارهاي نگروسان يا بسيار اندك است يا به كلي غايب: گرجي ها، ارمني ها،آذربايجاني ها،يهوديان ايراني،يهوديان عراقي،يهوديان اشكنازيم و يهوديان گرجي به كلي فاقد اين تبارها بوده و ترك ها و كردهاي تركيه نيز داراي مقادير بسيار اندكي (۱٪ و ۴٪) هستند.تنها گروه ناعرب خاورنزديك كه داراي اين تبارهاي آفريقاي سياه هستند،يهوديان يمني مي باشند كه اتفاقا در آنها هم فراواني اين هاپلوگروپ ها بسيار كمتر از همسايگان عربشان مي باشد.(يعني ۱۱٪ و ۵٪ دو نمونه يهوديان يمني در برابر ۳۴٪ عربهاي يمني)

اين تفاوت بسيار معنادار بوده و دال بر اين حقيقت است كه جريان انتقال ژني از زنان سياه آفريقايي به اقوام خاورنزديك صرفا به اعراب محدود شده است.


آميختگي نگروسان،رهآوردی كه عرب با خود به همراه برده است

نكته جالبي كه در پژوهش مورد بررسي ما به آن اشاره شده است اينكه هاپلوگروپ هاي نگروسان
L1-L3A را در اروپا تنها در بخش هايي مي توان رديابي نمود كه براي مقاطعي تحت اشغال عرب ها بوده است:

-اهالي شبه جزيره ايبريا (اسپانيا + پرتغال) كه سرتاسر يا بخش هايي از سرزمين آنان از ۷۵۶ تا ۱۴۹۲ ميلادي تحت تسلط اعراب و همدستان بربرشان بوده است،هم اكنون داراي ۴٪ تبارهاي نگروسان هستند

-ساكنان آن بخشهايي از جزيره ايتاليايي سيسيل نيز كه در دوره ميان سالهاي ۸۲۵ تا ۱۰۹۱ تحت كنترل اعراب بوده اند،هم اكنون داراي ۴٪ هاپلوگروپ هاي آفريقاي جنوب صحرايي
L1 و L2 هستند.

اين در حالي است كه فراواني هاپلوگروپ هاي آفريقاي جنوب صحرايي (
L1-L3A) در اروپاي شمالي كمتر از ۱٪ و در جنوب اروپا نيز حدود ۲٪ است.

آميختگي عرب ها با نژاد سياه در چه زماني روي داده است؟

پژوهشگران انجام دهنده تحقيق حاضر براي تعيين دوره زماني آغاز آميختگي عرب ها با نژاد سياه متد بسيار جالبي به كار برده و از ۲ روش به نتيجه يكساني رسيده اند:

۱-دراين روش،آنها نخست يك فرض بسيار محتمل براي خود متصور شده اند:جوامع يهودي خاورنزديك تنها پس از ۵۸۶ پيش از ميلاد،يعني تاريخ تخريب معبد مقدس اورشليم بدست بخت النصر آغاز به پيدايش و گسترش نموده اند.

اكنون از آنجا كه بسياري از يهودي سازي هاي گسترده زنان محلي و جذب آنان توسط جوامع يهودي مهاجر در خاورنزديك دقيقا پس از ۵۶۸ پيش از ميلاد روي داده است و از آنجا كه به جز يهوديان يمني كه موردي خاص هستند،ديگر جوامع يهودي ساكن خاورنزديك به كلي فاقد آميختگي با نژاد سياه هستند،پس به قطعيت مي توان اينگونه نتيجه گرفت كه در زمان يهودي سازي هاي پس از ۵۸۶ پيش از ميلاد،هيچ گونه آميختگي اي با نژاد سياه در ميان مردمان خاورنزديك وجود نداشته است.به دين سان و از آن روي كه تغييركيش هاي عمده به دين يهود در يمن نيز در دوره ميان سالهاي ۷۰ تا ۱۳۲ ميلادي روي داده است،مي توان به ضرس قاطع ادعا كرد كه آغاز آميختگي عرب ها با نژاد سياه مدت ها پس از سده ۵ پيش از ميلاد بوده است.

۲-با بررسي نوع زيرشاخه هاي هاپلوگروپ هاي سياه (
L1–L3A ) در يمني ها روشن مي شود كه ريشه بيشينه آنها به آفريقاي غربي مي رسد كه محتملا با گسترش هاي اخير اقوام بانتو زبان مرتبط است.از آنجا كه زمان اين گسترش هاي از راه مهاجرت بانتو زبان ها و رسيدن آنها به مناطق شرقي آفريقا به حدود تنها ۲۰۰۰ سال پيش باز مي گردد،به راحتي مي توان چنين نتيجه گرفت كه پيش از اين زمان،انتشار چنداني از ژن هاي سياه به درون خزانه ژنتيكي حتي عرب هاي يمني هم روي نداده بوده است،چه رسد به عرب هاي مناطق شمالي تر مانند ميانرودانيان و شاميان.

بررسي
Y-chromosome يا تبار پدري اقوام خاورنزديك:


اكنون مي توانيم با نگاهي به جدول شماره ۲ به بررسي مقادير آميختگي سياه در اقوام مختلف خاورنزديك با بررسي تبار مردانه از راه تحليل نتايج مربوط به
Y-chromosome آنها بپردازيم.چنانچه پيش از اين گفتيم هاپلوگروپ هاي مختص نژاد سياه عبارتند از :A,B,E3a


نخست بايستي يادآوري كنم كه تعيين فراواني هاپلوگروپ
B ميسر نبوده است و پژوهشگران نيز اين مسئله را تاييد كرده اما آورده اند كه:

It is unfortunate that haplogroup B was not distinguished from some Eurasian haplogroups before the introduction of high-resolution binary markers (Underhill et al. 2000) and cannot, therefore, be used to identify gene flow between eastern Africa and Eurasia in most published data sets. However, haplogroup B occurs only at low frequencies in eastern Africa and has not been detected outside Africa in global surveys (Underhill et al. 2000, 2001; Hammer et al. 2001), so this is unlikely to lead to serious bias
.


بنابراين از آنجا كه حتي سياهان آفريقاي شرقي نيز داراي مقادير اندكي از اين هاپلوگروپ هستند و در هيچ منطقه اي از جهان به جز آفريقا اين هاپلوگروپ يافت نشده است،مي توان مدعي شد كه در صورت شمول اين نشانگر در پژوهش مورد بحث ما نيز قطعا فراواني آن در ميان اقوام خاورنزديك صفر و يا مقادير بسيار اندك و بي اهميتي مي بود.

اما بپردازيم به هاپلوگروپ هاي
A,E3a.چنانچه در جدول نيز مشاهده مي كنيد،فراواني اين هاپلوگروپ ها در ميان اقوام ناعرب خاورنزديك،يعني كردها،آذري ها،ارمني ها،ترك ها،گرجي ها،يوناني ها و يهوديان صفر و در ميان اعراب نيز بسيار ناچيز مي باشد.(اعراب بيابانگرد و يمني هاي صنعا صفر،فلسطيني ها ۱٪،سوري ها ۲٪ و يمني هاي حضرالموت ۴٪ مي باشد-(۱) با اين حال درباره يمني ها بايستي محتاط بود چراكه داده هاي مربوط به فراواني احتمالي هاپلوگروپ A درباره آنها موجود نيست و با عبارت NA به معني not available مشخص شده است. )

نتيجه گيري:

وقتي عدم وجود تبارهاي پدري نگروسان را در كنار وفور تبارهاي مادري نگروسان در اعراب در كنار يكديگر قرار دهيم،به سادگي به اين نتيجه مي رسيم كه جريان انتقال ژني از سياهان آفريقايي به اعراب صرفا از راه زنان سياه پوستي بوده است كه اعراب آنها را به عنوان همسر و يا كنيز و برده خود قرار مي داده و با آنها آميزش مي كرده اند.اين در حالي است كه سياه پوستان نرينه اي كه توسط اعراب به خاورنزديك آورده شده و به بردگي كشانده مي شدند،تقريبا هيچ ردپايي از خود در خزانه ژنتيكي اعراب برجاي نگذاشته اند. علت اين امر را شايد بتوان در وجود سنت قديمي «خصي سازي» اعراب و نيز مردسالاري مستحكم و «غيرت» شديد مردان عرب جستجو نمود كه از هر گونه امكان آميزشي ميان بردگان سياه پوست و زنان عرب جلوگيري مي نموده است.
نكته ها و نتايج:

۱-متد تعيين ميزان آميختگي كلي يك نمونه با در دست داشتن اطلاعات مربوط به
mtDNA و Y-chromosome آن نمونه با اين فرض كه ميزان آميختگي mtDNA برابر X% و ميزان آميختگي Y-chromosome برابر Y% و ميزان كل آميختگي نيز TA=Total Admixture باشد، به صورت زير است:

TA= (X+Y)/2

بدينسان مي توان آميختگي اقوام گوناگون خاورنزديك با نژاد سياه را به دست آورد كه براي عرب ها نتايج زير حاصل مي شود:

اعراب بيابانگرد : ۵٪

اعراب فلسطيني : ۸٪

اعراب سوري : ۵/۵٪

اعراب يمني حضرالموت: ۱۹٪

۲-از آنجا كه روند مهاجرت سياهان آفريقايي به شبه جزيره عربستان همچنان ادامه دارد،دير نيست روزي كه اندك بقاياي اعراب اصيل و سامي تبار اين سرزمين نيز به آميختگي نژادي با نگروسانها دچار شده و هويت نژادي-قومي قفقازيسان-سامي خود را از دست بدهند.چنين پديده اي هر چند براي ما مي تواند تلخ و ناگوار تلقي شود،اما براستي كه بايستي آن را سرنوشت محتوم ۲۰۰۰ و اگر راست تر بخواهيد ۱۴۰۰ سال برده داري اعراب و كامجويي و شهوتراني مردان عرب دانست.نوش جان!

۳-من به دلايلي معتقدم كه در صورت عدم ظهور اسلام با آن برابري طلبي هاي مزخرفش كه اوباشي مانند «بلال» را بر قهرمانان شاعرمسلك و پهلوان صفت قريش ترجيح مي داد،امروز اعراب با چنين بحراني كه اساس هويت نژادي شان را مورد تهديد بنيادين قرار دهد روبرو نبودند.در واقع اين اسلام بود كه از يكسو از نظر ذهني قبح آميزش با سياهان را نزد اعراب از ميان برده و از سوي ديگر نيز از نظر عيني با تشويق برده داري،موجبات از دست رفتن مباني نژادي هويت عربي را فراهم نمود.(در اين باره بيشتر خواهم نوشت)

۴-برابري طلبي اسلامي خطر بزرگي مي تواند براي ما ايرانيان نيز باشد.در حالي كه ذهن و روان ملت ما از دو سوي،ليبرال دموكراسي و هومانيسم مزخرف و ابلهانه غربي و برابري طلبي و جهان وطني اهريمني اسلامي،تحت تاثير قرار گرفته و هر روز به ايرانيان افسانه هاي بي پايه و ضدتكاملي مساوات جويانه باورانده مي شود،اين وظيفه ما ناسيوناليست هاي شريف و راستين فدايي ميهن آريايي است تا با انجام تبليغات گسترده در هر محفل و كوي و برزن و با مسلح شدن به دانش اصيل نژادي،جلوي گسترش خرافات برابري را در ميان ملتمان گرفته و در حالي كه هنوز دسترسي به قدرت سياسي نداريم،زمينه و شرايط لازم را براي پي ريزي دولتي مبتني بر دو عنصر «خاك» و «خون» در سراسر ايران بزرگ فراهم آوريم.

۵-يهوديان را مي توان ،به همراه گروه هاي كوچكتري مانند آشوريان و كلدانيان،به عنوان اصيل ترين ساميان كنوني و ميراثداران حقيقي كليه تمدن هاي درخشان سامي خاورنزديك و ميانه،از بابل و فنيقيه تا آشور و سوريه دانست.آنها هويت اصيل نژادي خود را از آلودگي به رجس و نجاست سياه پاك نگاه داشته و به ريشه هاي كهن قومي خويش بازگشته اند.بيهوده نيست كه امروز اسرائيل با وسعتي كمتر از ۴۰ هزار كيلومتر مربع و با جمعيتي كمتر از ۶ ميليون نفر،يكي از پيشرفته ترين كشورهاي جهان در زمينه هاي مختلف نظامي،پزشكي،رفاهي و ... است،در حالي كه نزديك به ۳۰۰ ميليون عرب مانند بهايم و چهارپايان روي سرزمين هاي وسيع و ثروتمند خود خوابيده اند و صرفا با فروش نفت و گازي كه تازه استخراجش را هم بيگانگان بر عهده دارند،به وارد كردن كالاهاي مورد نياز خود مي پردازند.انفجار جمعيت،گسترش فقر و بيكاري و تورم،رشد بنيادگرايي و تروريسم اسلامي، استبداد مطلقه سياسي و ... مانند خوره به جان عربان افتاده و براستي كه بايستي ماند و ديد آن روزي را كه منابع ثروت فسيلي تازيان به اتمام برسد! آيا براي اين نيمه سياهان سرگين رنگ،خوراكي به جز سوسمار و ملخ باقي خواهد ماند؟! و آيا علت اين تفاوت شگرف ميان اين دو قوم همريشه را مي توان جز با دلايل برگرفته از نظريه نژادي توضيح داد؟!

هیچ نظری موجود نیست: