۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

بحثی در پیدایش و گسترش آریاییان - ۱


پیش گفتار
مسئله "پیدایش و گسترش آریاییان"،در چهارچوب یک استدلال منطقی،کاملا به ۲ پرسمان زیر بستگی دارد:
-سرزمین مردم نیاهندواروپایی (Proto-Indo-Europeans) کجا بوده است؟

-شیوه زندگی اقتصادی-اجتماعی نیاهندواروپایی ها بر چه اساسی مبتنی بوده است؟

هر یک از این پرسش ها در پاسخ گویی به بحث دیرپای آریاییان تاثیر اساسی دارد.چگونه می توانیم مدعی شویم که آریاییان یا همان هندوایرانیان شاخه ای از ابرخانواده هندواروپایی بوده اند،اما نسبت به مسئله خاستگاه نیاهندواروپایی ها و شیوه زیستشان بی تفاوت باشیم؟
مدل های موجود

تا کنون ۲ مدل برای پاسخگویی به این پرسش های بنیادین مطرح شده است:
- مدل نخستین،خاستگاه نیاهندواروپایی ها را در استپ های اوراسیا،از آسیای میانه تا اوکراین، و اقتصادشان را نیز دامداری فرض می کند.
-مدل دوم،سرزمین نیاهندواروپایی ها را در عرضی جنوبی تر،از قفقاز جنوبی تا اروپای جنوب شرقی انگاشته و اقتصاد این مردمان را نیز کشاورزی قرار می دهد.

اگر مدل نخست را بپذیریم،مسئله گسترش آریاییان به صورت کوچ های تجاوزکارانه و تحمیل زبان از راه ایجاد سلطه سیاسی-نظامی درخواهد آمد و شباهت تامی با شیوه گسترش زبان های ترکی در آسیای میانه و غربی پیدا خواهد نمود.
پذیرش مدل دوم،گسترش آریاییان را در مدلی قرار می دهد که در چهارچوب آن یک فرآیند تدریجی افزایش جمعیت کشاورز و توسعه کلنی های هندواروپایی زبان در سرزمین های مجاور نهایتا منجر به پخش زبانهای هندواروپایی در مقیاسی وسیع می شود.

در سلسله نوشتارهایی که به صورت گسسته در این تارنما گذاشته خواهد شد،به بررسی چندین نظریه،از هر یک از مدل های یادشده،پرداخته شده و یافته های نوین باستان شناسی،زبان شناسی، انسان شناسی و ژنتیک همراه این بررسی ها خواهند شد.اکنون شما خواننده نخستین بخش خواهید بود.
آناتولی،سرزمین نیاهندواروپایی ها

بر اساس این گزارش سایت معتبر "ABC"،کارشناسان دانشگاه "اوکلند" نیوزلند با بررسی همه جانبه مسئله خاستگاه نیاهندواروپایی ها به این نتیجه رسیده اند که زبان نیاهندواروپایی در حدود ۸۰۰۰ تا ۹۵۰۰ سال پیش بوجود آمده است.
این دانشمندان که نتایج پژوهش هایشان در مجله بسیار معتبر "Nature"به چاپ رسیده است،با این انگاره همراه اند که زبان های هندواروپایی ها در چنین دوره ای میان جوامع کشاورز آناتولی تکوین یافته اند.

مهمترین نظریه ی رقیب در حال حاضر،فرضیه ایست که ادعا می کند این زبان ها در ۶۰۰۰ سال پیش در میان جوامع دامدار-کوچ نشین "کورگان" استپ های روسیه بوجود آمده است.بر اساس این نظریه، هندواروپایی ها،زبان و ژن هایشان را از راه "شمشیر" و بهره گیری از اسب و وسایل حمل شونده به وسیله اسب در اروپا گسترش داده اند.

در حالی که وجود نمونه های ارابه های اسبی،از درستی انگاره "قدرت شمشیر" مدل "کوچ نشینان کورگان" حمایت می کند،وجود دایره ای از ژن هایی ویژه به مرکزیت آناتولی که با فاصله گرفتن از آن،کم و کمیاب تر می شود،تئوری "کشاورزان آناتولی" برای نیاهندواروپاییان را تصدیق می نماید.


دکتر "Russell Gray" که خود کارشناس زیست شناسی تکاملی است،در این باره می گوید که زبان ها نیز مانند موجودات بیولوژیک در خلال زمان تغییر می یابند.از این روی،تیم پژوهنده افزون بر اینکه با بررسی مقایسه ای ژنتیک، بر اساس اینکه کدام ارگانیسم های بیولوژیک در جریان فرآیند تکامل بوجود آمده اند،موفق شدند تا یک مدل درختی ژنتیک را طراحی کنند،بررسی مشابهی را با کار بر روی واژگان و دستور زبان های هندواروپایی انجام داده و این بار مدل درختی زبانی را تهیه کردند.

هر دوی این مدل ها،بر اساس گفته های دکتر "Gray" به طرز باورنکردنی با نظریه جوامع کشاورز آناتولی به عنوان نخستین جامعه هندواروپایی مطابقت می کند و لذا از نظر تیم پژوهنده می توان به تایید درستی و صحت این نظریه پرداخت.

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

اصلاح ناپذیری تازیان

سالها و بلکه سده ها پیش از وقوع رویدادهای تلخ تروریستی نیویورک،مادرید،لندن و اکنون "پاریس"، نخبگان و روشنفکران ایرانی،چه در دوران جنبش های ناسیونالیستی استقلال طلبانه ایرانیان، از خرمیه تا شعوبیه و از سیاه جامگان تا سپید جامگان،و چه در دوران اخیر که حقیقتا عصر عروج دوباره ایرانگرایی است،همآره بر "پست فطرت"،"بد طینت" و "دژ خو" بودن قوم و ملت "عرب"و اینکه به هیچ وسیله و ابزاری به جز خشونت محض،فراگیر و پیوسته،نمی توان این عنصر وحشی و تجاوزپیشه را رام و آرام نمود، تاکید کرده بودند.

به جهان امروز نگاهی بیافکنید! از "اهواز" ایران تا "پاریس" فرانسه و از "اورشلیم" اسرائیل تا "مادرید" اسپانیا را توحش و ددمنشی عرب درنوردیده است و جالب اینکه در هیچیک از این سامان ها،عرب عنصر بومی و اصیل نبوده،بلکه چون ملخ و سوسک،تجاوزکارانه وارد شده و اکنون ادعای صاحب خانگی نیز می کند.

شاید برخی دوستان "لیبرال،آزاداندیش و مدافع برابری انسان ها" اخم در چهره کشیده و ادعا کنند که نمی توان ارتکاب جنایات تروریستی یادشده را که گویا کار تنها جمعی بنیادگرا و عشیره گرای ددمنش است را به کل مردم عرب نسبت داد و به قومیت آنها توهین روا داشت.در پاسخ به این بلبل زبانان حراف لاف زن،نمونه ای از طرز تفکر وحشیانه موجود در بطن جامعه "عامی" عرب،یعنی همان جامعه ای که توسط روشنفکرنمایان شیاد لیبرال-چپگرا مبرا از هر گونه گناه نمایانده می شود،به خواننده گرامی ارائه می شود.
این نوشته که نگرش اعراب سنی عراق درباره حکومت صدام به طور عام و جنایت فراموش ناشدنی بمباران شیمیایی حلبچه به طور خاص را بازتاب می دهد،از یک تحلیل اجتماعی روزنامه معتبر "واشینگتن تایمز" ، درباره پدیده ارتجاعی "قبیله گرایی" در جوامع عرب خاورمیانه برداشته شده است.

گزارش یادشده پس از اینکه متاثر و گریان شدن یک پیرزن سنی مذهب عرب به علت دیدن "صدام حسین" منفور در دادگاه بر صفحه تلویزیون را ذکر می کند،به موضوع قبیله گرایی در کشورهای عرب خاورمیانه اشاره می کند و تشریح می کند که چگونه این پدیده،کل وجدان اخلاقی و عدالت طلبی انسانی این جوامع را تحت تاثیر خود قرار داده و محو می کند،بدانسان که "صدام"،جنایتکاری که میان ۳۰۰ هزار تا یک میلیون انسان را از اقلیت های شیعی و کرد به قتل رسانده و دو جنگ تجاوزکارانه را بر ضد همسایگان عراق،یعنی ایران و کویت سازماندهی و آغاز نموده،در میان اعراب سنی عراق به شخصیتی محبوب تبدیل شده و دیدن تصاویر دادگاهش،می تواند عجوزه ای عرب را به اشک ریختن وا می دارد.

با اینکه این بخش گزارش برای ما ایرانیان که به خوبی بر وجود "قبیله گرایی" و "عشیره پرستی"،در ذات هویت پسمانده و غیرمدنی عرب و جایگاه رفیع آن در خودآگاه قومی وی آگاهی داریم،تکراری و کهنه است،اما بازتاب طرز فکر اعراب عراقی درباره کشتار وحشیانه کردها،این برادران ستمدیده ما،بدست ارتش بعثی صدام حسین،حقیقتا تکان دهنده و شگفت آور،و در همان حال دانستنش برای ما،سودمند و مفید است.

"احمد محمد"،یک راننده تاکسی اهل موصل،درباره بمباران وحشیانه شهر کردنشین "حلبچه" در سال ۱۹۸۸ بدست ارتش بعثی صدام،چنین اظهار نظر می کند:

"در حلبچه،یک لشکر بزرگ ایرانی درون سرزمین ما بود،و چه کسی به آنها در ورود به شهر یاری رسانده بود؟ خائن ها! او {صدام حسین} چه می توانست انجام دهد جز کشتن خائن ها و دشمنان ما؟"
 
این دقیقا طرز فکر نه ناسیونالیست های افراطی یا بنیادگرایان اسلامی،که خود عامه مردم عرب است.از دید آنان:
 
-کردستان آریایی جزئی از سرزمین عربهاست 
 
و
-می توان کردانی را که به یاری برادران ایرانی شان می شتابند،با "بمباران شیمیایی" مجازات کرد و چنین صحنه هایی را رقم زد:


جدای از اینکه کدامیک از موارد بالا،زشت تر و نفرت انگیزتر از دیگری می باشد،ایرانیان نازک دل و بشردوست دقیقا بایستی آگاه شده باشند که بر خلاف اندیشه های انسانی و لطیف آنان،مردمان همسایه شان چه شیوه نگرش وحشیانه و حیوانی ای نسبت به آنان و همتباران دور از میهنشان دارند و چگونه به قضایا نگاه می کنند!
 
طبق همین گزارش،حس ددمنشی و تازی گری اعراب سنی تا بدانجا نفرت انگیز و چندش آور است که بسیاری از اعراب سنی،حتی رسما کشتار جنایتکارانه زنان و کودکان بیگناه کرد را در خلال دهه ۱۹۸۰ توجیه کرده و چنین اظهار داشته اند:
 
"زنان و کودکانی که کشته شدند،زنان و کودکان این دشمنان ما بودند."
 
اعراب سنی موصل،با آن هویت قبیله گرایانه عقب مانده شان،در برابر پرسش هایی که کشتار وحشیانه ۵۰۰۰ زن و مرد و کودک بیگناه کرد را هدف گرفته بود،به سادگی اظهار می دارند که از وقوع یک همبستگی "کردی-ایرانی" هراس داشته اند!
 
طرح یک پرسش
 
اکنون می توان این پرسش را مطرح ساخت که با توجه به اینکه اقلیت عرب فعلا ساکن در خوزستان نیز در خلال سالهای جنگ میهنی دقیقا رفتاری مشابه کردهای عراق داشته و انواع و اقسام یاری ها و مددها را به ارتش بعثی دشمن رسانده و به ایران و ایرانی خیانت نموده است،آیا ایرانی ای را می توان یافت که از کشتار زنان و کودکان عرب زبان،آنهم بوسیله سلاح های کشتار جمعی،حمایت و پشتیبانی نموده و آن را توجیه اخلاقی-سیاسی نماید؟ و آیا براستی تداوم این تضاد فکری ایرانی-عربی،یکی بشردوست و مدنی و دیگر ضدانسانی و حیوانی،سرانجام باعث زیاده خواهی ها و تجاوزگری های تازیان نخواهد شد و آنان از این مسئله در درگیری ها و رقابت های ژئوپلتیک با ما سوءاستفاده نخواهند نمود؟

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

یافته ای نوین درباره آریایی ها

 بنا به گفته "هاکوب سیمونیان"،تاریخ دان ارمنی،گروهی از باستان شناسان روز چهارشنبه در منطقه ای واقع در ۳۰ مایلی شهر "ایروان"،موفق به کشف گورهای خرپشته ای شدند که قدمتشان به هزاره سوم پیش از میلاد بازمی گردد. در این گورها،بقایا و اشیایی یافت شده که مربوط به کوچ نشینان باستانی آریایی می باشد.مکشوفات این گورها،علاوه بر جواهرات ساخته شده از عقیق و نیز بقایای یک مرد ۵۰ تا ۵۵ ساله، بازمانده اسب های رام شده و سفالینه هایی که محتملا نمایشگر ارابه می باشند را در بر می گیرد که به تقویت باور آریایی بودن قوم مربوطه دامن زده است. بنا به نظر بیشینه دانشمندان،آریایی ها که بعدها تحت عنوان "ایرانیان"،یا پارسیان، شناخته شده و در سیر مهاجرتشان در ایران و نهایتا در هند سکونت گزیدند،وسیعا کوچگر و چادرنشین بوده اند. 

نکته و نتیجه گیری


این یافته آشکارا نظریه قدیمی مهاجرت آریایی ها به ایران در ابتدای هزاره نخست پیش از میلاد را رد می کند.هنگامی که آریایی ها در هزاره سوم پیش از میلاد در ارمنستان،یعنی دروازه ایران زمین که کمتر از ۲۰۰ سال پیش توسط روس ها از مام میهن جدا شد،سکونت داشته اند،براحتی می توان متصور شد که اندکی بعد نیز وارد سرزمینی شده باشند که "امروز" ایران نام دارد. نکته جالب این است که هیچ دلیلی وجود ندارد تا ما تصور کنیم که آریایی ها لزوما نخست به ارمنستان وارد شده و مسیری شمالی-جنوبی را طی کرده باشند! به دیگر سخن می توان مدعی شد که در همان مقطع هزاره سوم پیش از میلاد،مناطق دیگری از پشته ایران،دستکم در مناطقی همچون آذربایجان، کردستان و گیلان نیز توسط آریایی ها مسکون شده باشد. بدینسان،ما براحتی می توانیم مدعی شویم که سابقه "ایران آریایی"،دستکم و منطبق بر محافظه کارانه ترین گمانه زنی ممکن،حدود ۴۰۰۰ تا ۴۵۰۰ سال است و نه چونان که برخی از دوستان می اندیشند،کمتر از 3000 سال!

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

روسها،ژن های مغولی و الکلیسم!


پیش گفتار
  اردوی وحشیان ترک-مغول مسئول اصلی عقب نشینی مرزهای جهان قوم ایرانی و نژاد قفقازیسان از آسیای میانه و مناطق ولگا-اورال می باشد.این جانوران زردپوست که در سده ۱۳ میلادی تحت رهبری اهریمنی "چنگیز" نام متحد شده و نیرویی ویرانگر ایجاد کرده بودند،با کشتارهای میلیونی خود سبب شدند تا علاوه بر اینکه مناطق وسیعی از آسیای میانه و مناطق ولگا-اورال به تصرف نژاد زرد درآمده و میراث ایرانی اش را از کف بدهد،یک آلودگی نسبتا وسیع ژنتیکی نیز دامنگیر اقوام ایرانی و انیرانی سفیدپوست بازمانده شود.
آمیزش نژادی روس ها با مغول ها و پیآمدهای نامیمون آن
روس ها نیز از جمله مللی بودند که مورد تازش اردوی خونریز ترک-مغول قرار گرفته و رشد و توسعه ملی شان به عقب افتاد.یورش آلتاییک به روسیه به رهبری "باتو خان"،نوه چنگیز،در سده ۱۳ میلادی آغاز شد و یوغ تاتاری با تشکیل امپراتوری "اردوی زرین"،به مدت کمابیش ۳۰۰ سال ادامه یافت.
از آنجا که سرزمین روسیه دارای استپ های زیادی است و اقوام ترک-مغول نیز اقوامی کوچ نشین و دامدار بوده و در نتیجه به میزان وسیعی در این استپ ها ساکن شدند،و نیز با توجه به میل و گرایش سبعانه ترکان و تاتاران در تجاوز به زنان روس،می توان با اطمینان از وجود یک آلودگی وسیع نژادی در میان روسیان سخن گفت.
بر اساس یافته های این پژوهش
،همین آمیختگی نژادی با ترکان و تاتاران،باعث بروز عارضه منفی و آسیب زای اعتیاد به الکل در میان روس ها شده است.دانشمندان انجام دهنده این پژوهش با بررسی و آزمایش روی شماری از دانش آموزان روس،به این نتیجه رسیده اند که یک رابطه ژنتیک میان سنت دیرپای الکلیسم بیمارگونه در روس ها با تهاجم اردوی تاتاری به روسیه وجود دارد.بنا به گفته شگفت انگیز این دانشمندان، تقریبا نیمی از مردم روسیه دارای ژن هایی به میراث رسیده از مغولان هستند که باعث گوارش دیرتر الکل در بدن و در نتیجه نوشیدن بیش از حد الکل شده و احتمال اعتیاد به الکل را افزایش می دهد.بر اساس همین تحقیق،دانش آموزانی که دارای ژن های مغولی هستند،در هنگام مستی دارای احساساتی متفاوت بوده و با عنایت به این نکته که الکل به میزان ۵۰٪ بیشتر جذب بدنشان می شود،دارای آسیب پذیری بیشتری در برابر عوارض رفتاری منفی همچون پرخاشگری و افسردگی می باشند.
 
همچنین شایان ذکر است که علاقه افراطی روس ها به نوشیدن "ودکا"،دقیقا منتج از همین آلودگی ژنتیکی ای است که اردوی "چنگیزخانی" برای این ملت به ارمغان آورده است.در حالی که طبق استانداردهای اروپای غربی،مقدار ۳۵۰ گرم ودکا،مقداری زیاد محسوب می شود،برای روس ها این مقدار کاملا نرمال و عادی می نماید! به همین دلیل است که هر روس در سال به طور متوسط ۱۵ لیتر الکل خالص مصرف می کند که یکی از بالاترین استانداردهای مصرف الکل در جهان می باشد و به همین دلیل است که از هر ۷ نفر روس،یکی از عارضه الکلیسم رنج می برد.بنا به نظر دانشمندان،الکلیسم یک پدیده بسیار مضر برای تندرستی بدن بوده و با کاهش طول عمر،در حد نازل ۵۹ سال،مرتبط است.این پدیده شوم،اثری بسیار منفی بر وضعیت دموگرافیک روسیه گذاشته و به همراه میزان بالای تصادفات، باعث وجود یک میزان مرگ و میر بالا در این کشور می باشد.در یک صفحه انگلیسی دیگر از "پراودا" در این باره چنین می خوانیم :
According to approximate estimates, the Russian population is speedily decreasing every day; at that alcoholism and traffic accidents are generally believed to be the reasons of such high death rate in the country.
نتیجه گیری

می بایست به "واسپوهر گرامی" حق داد که در "مانیفست میهن خواهی" اش،فرمان نخست را "فرمان نژاد" قرار داده و در آن آورده است:
آشکارا و بی واهمه میگوئیم : ما نژاد پرستیم و نژاد آریان را پرستار و نگهبان . اگر ملت ایران بخواهد یک رستاخیز همه جانبه دیگر را انجام دهد و در این راه به پیروزی برسد ، این آرمان بدون داشتن اندامان پاکنژاد در همبودگاهمان بدست نمی آید پس بایستی برای پالایش نژادمان از آخشیج های ناخواسته کمر همت ببندیم.


۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

یاقوت ها،اصیل ترین ترکان جهان!


قوم "یاقوت"،قومی ترک زبان است که به یکی از زبان های شاخه شمالی زبان های ترکی سخن گفته و عمدتا در ایالت "یاقوتیا" ی فدراسیون روسیه می زیند.از نظر من،یاقوت ها اصیل ترین و نژاده ترین قوم ترک جهان امروز هستند،زیرا:

-از لحاظ ساختار اقتصادی-اجتماعی،یاقوت ها همچنان به سنت های کهن زندگی ترکی وفادار مانده اند.اینان از راه شیوه هایی همچون شکارگری و ماهیگیری غذای خویش را تهیه نموده،در پرشکوه ترین جلوه معماری قوم ترک،یعنی "یورت" به سر برده و هر تابستان و زمستان به ییلاق و قشلاق می روند.

-از نظر مذهبی،علیرغم تحمیل مذهب ارتدوکسی توسط روس های اشغالگر،همچنان برخی از یاقوت ها سنت های ترکی-مغولی شمنیستی را حفظ کرده اند.

-از دید زبانی،یاقوتی در زمره خالص ترین زبان های ترکی محسوب شده و دارای شباهت های بسیاری با زبان مغولی می باشد.(پیوند)

-از زاویه ژنتیک نیز،در این صفحه درباره یاقوت ها نکاتی مطرح شده است که نظر من درباره ریشه های ناب ترکی اینان را به شدت تقویت می کند:
In total, 67 haplotypes of 14 haplogroups were detected. Most (91.6%) haplotypes belonged to haplogroups A, B, C, D, F, G, M*, and Y, which are specific for East Eurasian ethnic groups; 8.4% haplotypes represented Caucasian haplogroups H, HV1, J, T, U, and W. 
به دیگر سخن،۹۱.۶٪ مخزن ژنتیکی یاقوت ها را ژن های شرق آسیایی مربوط به نژاد مغولیسان تشکیل داده و تنها ۸.۴٪ آن را ژن های نژاد قفقازیسان می سازد.
Yakuts showed the lowest genetic diversity (H = 0.964) among all Turkic ethnic groups. 
یعنی یاقوت ها دارای کمترین میزان گوناگونی ژنتیکی و در نتیجه بیشترین میزان همگنی و خلوص نژادی در میان اقوام گوناگون ترک زبان می باشند.
Phylogenetic analysis testified to a common genetic substrate of Yakuts, Mons, and Central Asian (Kazakh, Kyrgyz, Uigur) populations.
پس طبیعی است که یاقوت های ترک نژاده،دارای ساختار ژنتیکی مشترک با دیگر ملل آلتاییک اصیل مانند مغول ها،قزاق ها،قرقیزها و اویغورها باشند.
نکته جالب اینکه حتی تیپ آنتروپولوژیک یاقوت ها نیز،دقیقا و تمام و کمال،همان تیپ گوک ترکان باستانی را یادآور می سازد.

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

گوک ترک ها و آذری ها،شباهت های نادیدنی!

گوک ترک ها که بودند؟این قوم که به نام Tujue نیز شناخته می شود،نخستین دولت رسما "ترکی" تاریخ را در سال ۵۵۲ میلادی بنیان نهاد که در مدت کوتاهی به یک امپراتوری بسیار وسیع بربری وار در استپ های اوراسیا تبدیل شد.
  گوک ترک ها که تبارشان به دودمان ترکی-مغولی آشینا می رسد،اهمیت فراوانی در تکوین تاریخ،فرهنگ و هویت قومی کلیه اقوام ترک داشته اند.کتیبه های "اورخون" که نخستین سند نوشتاری زبان ترکی است،توسط گوک ترک ها نوشته شده و نشانه هایی همچون "گرگ" که بعدها به یکی از نمادهای قومی ترکان بدل شد،نخست بر پرچم های گوک ترک ها نقش بسته است و این افسانه نیز که ترکان از نسل ماده گرگی خاکستری هستند نیز ،علیرغم وجود قصه های مشابه در میان هون های آسیایی و دیگر قبایل پروتو-ترک،از داستان رسیدن تبار دودمان "آشینا" از یک ماده گرگ سرچشمه می گیرد.حتی به نظر پان ترکیست های سایت "اوزتورکلر"،وجود زبان های ترکی در جهان،به جز یاقوتیا و بلغارستان،مرهون امپراتوری گوک ترک ها بوده و چندین امپراتوری بعدی ترکی مانند خزر،قارلوق،اویغور و تورگیش،دنباله امپراتوری بزرگ گوک ترک بوده است.(اطلاعات بیشتر)
 
از نکات جالب دیگر درباره گوک ترک ها اینکه،آنها معمولا در دوران امپراتوری شان با روم شرقی بر ضد ایران ساسانی متحد بوده اند.(+)
 
ریشه های نژادی گوک ترک ها:
 
تندیس هایی که به افتخار شاهان و شاهزادگان گوک ترک ساخته شده اند،به خوبی ریشه های نژادی آنها را نشان می دهد.از این میان،من تصویر تندیس "کول تگین خان"،شاهزاده بسیار مشهور گوک ترک که داستان های زندگی اش بر کتیبه های اورخون حک شده است را برگزیده ام:



این تندیس ها،به وضوح نشان می دهد که "کول تگین خان" و بالطبع همه گوک ترک ها،از نژاد زرد/مغولیسان بوده اند.برای درک بهتر موضوع،این تصاویر را مقایسه کنید با چهره خانان مغول،چنگیز و قوبیلای و نیز صفرمراد نیازاف،ترکمن باشی کبیر:
ریشه های نژادی آذریان:

بدون کمترین شکی،آذریان جزئی از نژاد سپید/قفقازیسان هستند.در این باره چندین پژوهش ژنتیکی انجام شده است که در آینده برگردان پارسی آنها را در تارنما خواهم گذاشت،اما از آنجا که برای مغز یک پان ترکیست ممکن است هضم و فهم پژوهش ژنتیکی ثقیل و سنگین باشد،فعلا به گذاشتن تصویر تیپیکال چند آذری بسنده می کنم:
نتیجه گیری:
۱-گوک ترک ها،نخستین و مهمترین قوم ترک تاریخ،زردپوست/مغولیسان بوده اند.
۲-آذری ها،دارای هیچگونه شباهت نژادی با گوک ترک ها نیستند و در نتیجه "ترک تبار" نمی باشند.

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

نگاهی به ارتش ایران در دوره هخامنشی


پیش گفتار 

نیاکان آریایی ما در سده ۶ پیش از میلاد،به رهبری نابغه ای کم نظیر به نام "کوروش بزرگ" موفق شدند تا امپراتوری ای را بنیاد نهند که برای مدتی بیش از دو سده،بخش عمده جهان متمدن آن روزگار،از سرتاسر خاورمیانه و بخش های جنوب شرقی اروپا گرفته تا شمال غربی شبه قاره هند تا شمال شرقی آفریقا را به تصرف خویش درآورده و به بهترین و مترقی ترین صورت ممکن اداره و مدیریت نمایند.

این موفقیت ایرانیان باستان و افتخار ایرانیان کنونی را ما مدیون "ارتش هخامنشی" هستیم.این ارتش پارسی-مادی تحت رهبری شاهنشاهان هخامنشی بود که با فتح کشورهایی مانند بابل،فینیقیه،لیدی ،یونیا،مصر،... موفق شد پایه و بنیان امپراتوری افتخارانگیز هخامنشی را پی افکند و سپس نیز آن را به مدت دویست و اندی سال اداره نماید.

از سوی دیگر،می بایست یادآور شوم که "ارتش" هر کشور،"بنیان" آن کشور است.امنیت،رفاه،عزت و شرف هر ملت بستگی مستقیم به وضعیت ارتش و نیروهای دفاعی آن ملت دارد و چه نکو "ساسان" گرامی این شعر زیبا و نغز را بر فراز تارنمایش گذاشته است که :


برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

از همین روی و به منظور مطالعه ارتش ایران هخامنشی،نقاط قوت و ضعف آن،کارآمدی ها و ناکارآمدی هایش و دیگر مسائل مربوط به آن،بر آن شدم تا مقاله ای دانشمندانه در این باره را به طور خلاصه با پارسی بازگردانده و سپس بر اساس اطلاعات و تحلیل های خود،نکاتی را درباره محتوای آن یادآور شوم.این نکات عمدتا مربوط می شود به بررسی تطبیقی موارد مشابه تاریخی و استنتاجهایی که بر این بنیان صورت می گیرد.بر این باورم که برای تکمیل بحث،نظر و دیدگاه خوانندگان و یاران گرامی بسیار سودمند است.


مقدمه
ارتش هخامنشی از لحاظ قومی-فرهنگی،سازمانی آمیخته و مختلط بوده است.این ارتش شامل نیروهای منظم آموزش دیده پیاده و سواره ایرانی،عمدتا مادی و پارسی بوده که با واحدهای منتج از سربازگیری اجباری از ملل تحت فرمان ایران و نیز بکارگیری مزدوران جنگی خارج از امپراتوری ترکیب می شده است.۱در حالی که نیروهای دائمی منظم ارتش،مانند یگان های "گارد جاویدان"،به طور همسانی با سازوبرگ رزمی مجهز بوده اند،نیروهای متحد و ائتلافی در خدمت ارتش،تجهیزات خاص خویش را داشته و به شیوه ویژه خودشان می جنگیده اند.از ویژگی های ارتش ایران هخامنشی،وجود انبوه سواره نظام سبک اسلحه تیرانداز،زوبین اندازان،واحدهای ملازم نارزمی،همسران،همخوابه ها و بردگان بوده است.


سازمان
ارتش ایران هخامنشی،مانند دیگر ارتش های خاورمیانه ای و آسیایی در دوران های پیش و پس از خود،بر اساس بنیادی دهدهی استوار بوده و کلیه واحدها و یگان های رزمی در گروه های ده،صد و هزارتایی سازماندهی شده بودند.در این سامانه،برای هر ده،صد،هزار و ده هزار نفر،یک افسر پاسخگو بوده است.نام و رده سازمانی این نظام به این صورت بوده است:
تعداد نیروها
نام یکان
عنوان فرماندهی یکان
۱۰۰۰۰
بایواربام
بایوارپاتیش
۱۰۰۰
هزارابام
هزاراپاتیش
۱۰۰
ستابام
ستاپاتیش
۱۰
دتابام
دتاپاتیش
فرماندهی
شاهنشاهان هخامنشی از کوروش بزرگ تا داریوش سوم،در بیشتر نبردها خود شخصا فرماندهی کل نیروها را بر عهده داشته اند و گاهی نیز این فرماندهی را به ژنرال های خود واگذار می کرده اند.فرماندهان ارتش ایران هخامنشی توسط شخص شاهنشاه و از میان "ساتراپ" ها یا اشراف غالبا پارسی و مادی تبار که عموما خویشاوندان شاه بودند به مناصب خود گماشته می شدند.


شایسته سالاری و نظام ترفیعی
"گزنوفون" در کتاب "پرورش کوروش" خویش،یک نظام ترفیعی را در ارتش هخامنشی توصیف می کند که در چهارچوب آن جنگجویان خود را بر اساس دلاوری و شجاعتشان از یکدیگر متمایز می کرده اند.در این سیستم شایسته سالارانه،یک سرباز معمولی می توانست تا رده "هزارپاتیشی"،یعنی فرماندهی ۱۰۰۰ نفر،ارتقا یابد.

گارد ده هزار نفره جاویدان،نمونه ای از این فرآیند ترفیعی در ارتش ایران هخامنشی می باشد."جاویدان"، عنوانی است که توسط یونانیان به این واحد رزمی داده شده بود که شماره رزمندگان آن همیشه ثابت نگاه داشته شده و هر گونه خلائی بوسیله نیروهای ترفیع داده شده از دیگر یکان ها پر می شد.از امتیازات این یکان بسیار کارای ارتش هخامنشی،علاوه بر دریافت منظم حقوق،ویژگی اختیار به همراه بردن زنان و همخوابگان به نبردگاه بوده است.
 هرودوت،ضمن توصیف ارتش مهاجم تحت رهبری خشایارشاه،درباره "نیزه داران" می نویسد که آنها از میان بهترین و نجیب ترین مردان پارسی برگزیده می شدند.


این نظام پاداش دهی برای شجاعت و مهارت محتملا نقص های خاص خود را نیز داشته است.علیرغم شهره بودن ایرانیان برای قدرت و دلاوریشان در صحنه نبرد،گرایش آنان برای مورد توجه واقع شدن از سوی شاه و یا فرمانده شان می توانسته باعث به وجود آمدن بی نظمی هایی در ارتش نیرومند ایران زمین شده باشد."هرودوت"،همین مسئله را حین توصیف نبرد "ماراتون" یادآور می شود که چگونه ایرانیان به صورت بی قاعده جنگیده،گروه های رزمنده ده نفره یا کمتر با نادیده گرفتن سلسله مراتب فرماندهی به سمت یونانیان یورش می برده اند.


پیاده های مزدور یونانی
با وجودی که استفاده از نیروهای مزدور بیشتر ویژگی دوران انتهایی امپراتوری هخامنشیان به شمار می آید اما حتی در اوایل سده ۵ پیش از میلاد نیز یونانیان در خدمت ارتش ایران بوده اند.عنوان "medizing" برای توصیف یونانیانی به کار می رفته که به زودی به نیروهای هوادار ایران و یا در خدمت ایران تبدیل می شده اند.medizing از واژه مادی/ Mede می آید که واژه ای عمومی برای توصیف مردمان پارسی-مادی از سوی یونانیان بوده است.


یونانیان "یونیایی"،از عملیات ارتش ایران بر ضد سکاها در سال ۵۱۲پیش از میلاد حمایت کردند و علیرغم شورش آنها بر ضد سلطه ایرانیان در سال ۴۹۹ پیش از میلاد که سرانجام پس از ۶ سال جنگ سرکوب شد،دوباره آنها را در سال ۴۹۰ پیش از میلاد در خدمت ارتش ایران در نبرد ماراتون،نبردی که معنایش پایان استقلال بقیه یونان نیز بود،می یابیم.


در سال ۴۷۹ پیش از میلاد،۱۳۰۰۰ نیروی پیاده نظام و ۵۰۰۰ سواره نظام یونانی برای ایرانیان در نبرد "پلاته" جنگیدند.


سکاها
سکاها یا اسکیت ها تیراندازان و جنگجویان بسیار کارآمدی بوده و به عنوان مزدوران جنگی هم از سوی ایرانیان و هم از سوی یونانیان به کار گرفته می شدند.هنگامی که ایرانیان و یونانیان در "ماراتون" رودرروی یکدیگر قرار گرفتند،مزدوران سکایی در خدمت آتنی ها از جنگیدن بر ضد برادران آسیایی شان،ایرانیان، امتناع نموده و حتی گروهی از آنان در خلال نبرد تغییر موضع داده و به سپاه ایران پیوستند۲

"داتیس" فرمانده ایرانی،محتملا به توانایی های سکایان آگاه بوده که نیروهای آنان را در مرکز سپاه،یعنی مکانی افتخارانگیز در هر ارتشی،جای داد.نکته جالب دیگر اینکه پارسیان برای آموزش هنر تیراندازی به نیروهایشان از سکایان بهره می برده اند.

شترها
علیرغم اینکه ایرانیان اهمیت و ارزش چندانی برای این مسئله قائل نبوده اند،با این حال به نظر می رسد که شترها دستکم در تعدادی از نبردهای آنان نقشی پراهمیت ایفا کرده اند.برای نمونه،"عربها" ارتش خشایارشاه را در ۴۸۰ پیش از میلاد در هنگام یورش به یونان و محتملا کمبوجیه دوم را در خلال فتح مصر در ۵۲۵ پیش از میلاد با تیراندازان شترسوار حمایت کردند.مشهورترین بهره گیری ایرانیان از شتر اما بازمیگردد به ارتش تحت رهبری "کوروش بزرگ" در خلال تهاجم به "لیدی" که در آن نبرد از شترهایی که دو تیرانداز را بر پشت خود حمل می کردند و حرکتشان برای ترساندن اسب های لیدیایی طراحی شده بود،استفاده شد.۳

   ارابه ها


 ارابه در سراسر دوران امپراتوری در نقش های متفاوتی مورد استفاده بوده اند.با اینحال استفاده خود ایرانیان از این ابزار جنگی،بیشتر به ارابه فرماندهی محدود بوده است.علیرغم کاهش ارزش رزمی،ارابه ها همچنان به عنوان نماد جاه و قدرت باقی مانده بودند.برای نمونه افسران و ژنرال های ارتش،در کاربردهای افتخارآمیز فرهنگی و نظامی،برای شکار و یا انتقال خود به نبردگاه از ارابه ها بهره می برده اند.


همچنین خشایارشاه علاوه بر سفر بر ارابه در خلال تهاجم به یونان،با خود ارابه مقدس "اهورامزدا"،ارابه زرین مهری را که وقف خدایی بزرگ بوده نیز همراه داشته است.برای این جنگ "هندیان" و "لیبیاییان" نیز هر یک نیرویی ارابه سوار را اعزام داشته بودند.


واگن های جنگی


"گزنوفون"،برجک های جنگی متحرک کوروش بزرگ را همچون ماشینی با ۸دیرک که بر پشت ۸ گاو نر و برای حمل دژکوب ها استفاده می شده و با چرخ هایش از زمین ۲۷ پا ارتفاع داشته توصیف نموده است.این جنگ افزارها با تخته های چوبی بسیار قطور ساخته می شده اند.
بر اساس توصیف گزنوفون از نبرد "تومبرا" (Thumbra)،این جنگ افزارها پشت نخستین خط نیروهای پیاده قرار داده شده بودند.در خلال جنگ،پیادگان ارتش ایران از سوی مدافعین مصری به عقب رانده شدند تا اینکه واگن های جنگی از راه رسیدند و ورق به سود ایرانیان برگشت.


نکته ها:
۱-نیروهای مزدور هیچگاه نمی توانند همچون نیروهای وفادار داوطلب در صحنه نبرد مفید و کارآمد واقع شوند.از این نیروها می بایست تنها در مواردی بهره گرفت که نیازی به عناصر "پایداری" و "استقامت" نباشد.این نیروها تنها وقتی مفیدند که جنگی غارتگرانه،تنبیهی و یا ایذایی مدنظر باشد.استفاده از مزدوران به ویژه هنگام "دفاع"،سم مهلکی است که دستکم دو بار برای ما فاجعه آفریده است:

-در مقطع تهاجم مقدونیان ددمنش به رهبری "اسکندر گجسته"

-در مقطع یورش جانوران ترک-مغول به رهبری "چنگیز ملعون"

در خلال هر دوی این رویدادهای جانگداز،نیروهای مزدور برای ما مسئله ساز شدند.در مورد نخست،نیروهای مزدور یونانی تبار ارتش ایران،عمدتا به دلیل پیوندهای قومی-زبانی با ارتش مقدونی اسکندر،یا دچار دودستگی و بی میلی برای جنگ شدند و یا حتی به سپاه مهاجم پیوسته و کمر ارتش ایران را شکستند.در مورد دوم نیز،لشکریان نیمه-مزدور ترک تبار ارتش خوارزمشاهی،باز به دلیل پیوندهای قومی-زبانی با اردوی چنگیزی،به این لشکر جهنمی پیوسته و میلیون ها توده ایرانی آسیای میانه و خراسان را در برابر اهریمنان تاتاری بی دفاع گذاردند.


۲-این اقدام سکایان در جنگ ماراتون را می توان از دو زاویه نگریست:

-اینکه سکایان کاملا دارای "شعور و خودآگاهی قومی" بوده اند.آنها علیرغم چادرنشینی و با وجودی که چندی پیش مورد هجوم ارتش ایران واقع شده بودند،پیوندهای خونی خود را با عموزادگان آریایی تبار خود از یاد نبرده و بر ضد همسایگان یونانی خود شوریدند.بعدها گروهی از همین سکایان یعنی "پرنی ها"،با بیرون راندن "سلوکیان" مقدونی تبار یونانی گرا،امکان استقلال دوباره میهن را فراهم آورده و حتی برای کمابیش ۳۰۰ سال،جلوی تهاجمات و زیاده خواهی های "رومیان" را در اوج قدرتشان گرفتند.داستان شورانگیز "یعقوب لیث" سکایی-سیستانی و آن دلاوری ها و میهن پرستی هایش را نیز دیگر نیازی به بازگویی نمی بینم.


-اینکه بار دیگر قابل اطمینان نبودن مزدوران روشن می شود.مشابه این اقدام را یونانیان آناتولی به هنگام حمله اسکندر،ترکان آسیای میانه به هنگام تهاجم چنگیز و حتی ترکان "کومان" به هنگام جنگ ترکان سلجوقی و یونانیان بیزانسی در نبرد سرنوشت ساز "ملازگرد" انجام دادند.


۳-عرب ها در نبرد پرشکوه و افتخارانگیز "کارهه" در ۵۳ پیش از میلاد نیز به همین گونه در کنار ارتش ایران بودند.اصولا تا سده ۷میلادی که "اسلام" اعراب را زیر یک پرچم گردآورد،این قوم در جنگ های ایران و دشمنان یونانی-رومی عمدتا در جبهه ایران بوده و به عنوان متحد،موئتلف و یا مزدور ایران به ایفای نقش می پرداخته است.سوگمندانه ظهور اسلام و آموزه های آن،در مقطعی که ایران و روم شرقی در بدترین موقعیت خود قرار داشتند،به اعراب این امکان را داد تا به حضور طولانی مدت خود در حاشیه های بی اهمیت تاریخ پایان داده و به سروران خاورمیانه تبدیل شوند.

- اردَشیر آزاده


۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

سندی دیگر بر تخریب گری تازیان و پرسشی از اسلام پناهان!

نئواسلامگرایان و شریعتیست های شارلاتان مدعی اند که تازیان مسلمان در خلال تهاجمشان به ایران زمین،هیچ وحشی گری و ویرانکاری مرتکب نشده و هیچ ساختمان و کتابخانه ای را آسیب نرسانده اند.آنها بر اساس برخی آیات و روایات اسلامی استدلال می کنند که اسلام دین "رحمت" بوده و هست و مسلمین صدر اسلام بر اساس فرمان "لا اکراه فی الدین..." مطلقا در صدد تحمیل دین و آیین خود بر ساکنان کشورهای اشغال شده نبوده اند.

این ادعاها مطلقا دروغ است.تهاجم تازیان به ایران،مصر،سوریه و سرزمین های یونانی نشین مدیترانه شرقی کاملا با تخریب گری،کشتار،برده سازی و اجبار و فشار همراه بوده است.در این باره دهها و صدها سند و مدرک متقن و مستند نوشته و نانوشته وجود دارد که هر یک گواهی است بر دروغ بودن ادعاهای نئواسلامگرایان شریعتیست و دیگر اسلام پناهان ایران فروشی که گویا جز کوشش برای تخریب هویت ملی ایرانیان به چیز دیگری نمی اندیشند.در میان انبوه این اسناد،مدارک برگرفته از علم باستان شناسی به طور کامل انکارناشدنی است.هیچ جادو و جمبل و ورد و دعایی نمی تواند یافته های باستان شناسی را که امروزه با بهره گیری از پیشرفته ترین ابزارهای فنی انجام می گیرند،رد و انکار کند.

در این نوشته،من یکی از بیشمار یافته های باستان شناسی را مبنی بر تخریب گری وحشیانه تازیان در سرزمین های اشغالی معرفی می کنم.این سند مربوط می شود به یک شهر در جزیره باستانی "کرت" یونان که دارای پیشینه ای ۵۰۰۰ ساله بوده و در دوران "مینوان" ها،مردمان پیشا-هلنی یونان، در فاصله ۱۶۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد،یک منطقه بسیار متمدن و پیشرفته بوده است.این شهر هم در دوره کلاسیک یونانی و هم در دوران تسلط رومیان بر یونان،رونق و شکوه داشته و رومیان این شهر را پایتخت جزیره کرت قرار داده بودند.این شهر همچنان به شکوه و رونق خود ادامه می داده تا اینکه در سال ۸۲۴ میلادی،تهاجمی از سوی "اعراب" شهر را به نابودی کشانده است:

Gortyn, the Roman capital of Crete, was first inhabited around 3000 B.C., and was a flourishing Minoan town between 1600-1100 B.C. It prospered during classical and Roman times, and was destroyed by an Arab invasion in A.D. 824.

توجه داشته باشید که اعراب مسلمان این شهر زیبا را در سال ۸۲۴،یعنی حدود ۱۸۰ سال پس از تجاوزاتشان به سرزمین های متمدن تحت مدیریت امپراتوری های ساسانی و روم شرقی ویران کرده اند.به عبارت دیگر،اعراب جهادگر حتی پس از این همه مدت تماس با ملل و اقوام متمدن منطقه،نه تنها اندکی از حس ذاتی وحشی گری شان کاسته نشده بوده است،که همچنان ویژگی های بکر و ناب قوم عرب را،که مایه ننگ اقوام سامی و بلکه کل بشریت است،به صورت تمام و کمال حفظ کرده بودند!

اکنون پرسش ما از شریعتیست ها و دیگر اسلامگرایان دروغگو این است که چگونه اعرابی که در سده ۹ میلادی به چنین تخریب گری تبهکارانه ای دست زده اند،در ابتدای فتوحات خود و در حالیکه از اعماق بیابان های عربستان برخاسته و در اوج گرسنگی و فلاکت مادی و در نتیجه انباشته از حس وحشیانه غصب و تاراج و تجاوز بوده اند،چنانکه شما ادعا می کنید،می توانسته اند با مردمان ایران زمین و دارایی ها و سرمایه های اقتصادی و فرهنگی نیاکان ما،با "سعه صدر اسلامی" برخورد کرده باشند؟!

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

نیاخاک ترکان در "مغولستان" است نه ایرانشهر!

پیش گفتار
سالهاست که ما میهن پرستان ایرانی بر انیرانی و نابومی بودن عنصر قومی "ترک" در این سرزمین اهورایی و نامربوط بودن آن با قوم ایرانی "آذری" تاکید کرده ایم.ما بارها و بارها با بهره گیری از انبوه اسناد و مدارک زبان شناسی،تاریخی و انسان شناسی نشان داده ایم که :
۱-خاستگاه ترکان در ایران و یا هیچ نقطه دیگری از آسیای باختری نبوده است
و
۲-ترکان برخاسته از یک منشا نژادی به کلی متفاوت با آذریان کنونی بوده اند
موضوع اصلی این نوشته،تاکید بر درستی و صحت نظرات ناسیونالیست های ایرانی درباره "نابومی" بودن ترکان در ایران زمین،و اصولا در نیمه باختری آسیا و نیز عدم ارتباط نژادی آنها با آذریان کنونی،با تکیه بر پژوهشی که بوسیله مدرن ترین شیوه قوم شناسی، یعنی استفاده از DNA انجام شده است،می باشد.در آینده مدارک و اسناد مشابه بیشتری در همین تارنما قرار خواهد گرفت.
"پروتو-ترک ها" که بوده اند؟!
برای یافتن ریشه های نژادی-تاریخی اقوام ترک،نخست بایست به این پرسش پاسخ دهیم که تکامل و تطور تاریخی کدام گروه،قبیله و قوم به پیدایش و تکوین ترکان انجامیده و به عبارت بهتر "پروتو-ترک ها" که بوده اند.پاسخ نظریه پردازان پان ترکیست به این پرسش،مطلقا غیرعلمی و بر اساس انگیزه های سیاسی است.آنها در کوشش برای "بومی سازی" عنصر ترک در آذربایجان،با جعل و تحریف اسناد و مدارک زبان شناسی،می کوشند تا اقوام کهن و بومی آسیای باختری و ایران،همچون سومری ها ،هوری ها و اورارتوها ،کاسی ها،کوتی ها،لولوبی ها و حتی مانناها و مادها را در زمره اقوام پروتو-ترک گنجانده و بدین سان برای خلق یک هویت دیرپای قومی برای عنصر ترک،پیشینه ای دراز و درخشان را بر اساس زنجیره ای به هم پیوسته از اقوام تمدنساز خاورمیانه تدارک ببینند.پی آمد منطقی تحقق این سیاست،تغییر جایگاه "بومی" و "مهاجم" در زمینه مسائل قوم شناسی ایران و در نتیجه "محق" شدن جدایی خواهان پان ترکیست در پیگیری راهبردهای سیاسی شان برای واپاشی ایران و ایجاد یک موجودیت سیاسی مستقل و یا دستکم فدرال "ترک" در سرزمین پدری ما می باشد.
ما در پاسخ به این ادعاهای بی پایه چنین استدلال می کنیم که "پروتو-ترک ها"،دقیقا در استپ های شمال چین و مغولستان و در کنار عموزادگان مغولشان ریشه گرفته و تکوین یافته اند و لذا حضور بسیار متاخرشان در آسیای باختری و از جمله ایران،حضوری مطلقا غاصبانه،اشغالگرانه و نامشروع بوده است. برای روشن تر شدن این موضوع،به مقالات علمی موجود در شبکه نگاهی گذرا انداخته شده و سپس کوشش می شود تا ریشه های نژادی و خاستگاه جغرافیایی نخستین قوم پروتو-ترک،یعنی قوم "هیونگ-نو" بر پایه یافته های نوین علمی مشخص و روشن گردد.
-سایت "Silk-Road" ،ضمن اینکه هیونگ نوها را همان "هون ها"،یکی دیگر از نیاکان ترکان،می داند صراحتا آنها را از شاخه "سیبریایی" نژاد "مغولی" معرفی کرده و چنین ادامه می دهد که زبان آنها نیز جزو زبان های ترکی بوده است.
-در سایت "All empires" در این باره آمده است که هیونگ-نوها که به عنوان "هون های آسیایی" نیز شناخته می شوند،یکی از نخستین مردمان کوچ نشین آسیای میانه بوده اند.درباره آنها چنین اندیشیده می شود که تبارشان به قبیله "Xien Yun"،که قومی "پروتو-ترک" بوده اند،می رسد.
-نقشه جغرافیایی امپراتوری هیونگ-نو در سال ۱۳۵ پیش از میلاد:


-سایت "Ozturkler" نیز تاکید می کند که علیرغم وجود عناصر دیگر آلتاییک،مغول ها و تونقوزی ها،در میان مردمان هیونگ-نو،عنصر اصلی و بنیادگزار دولت،"ترک ها" بوده اند.همچنین به نظر نویسندگان این سایت،فرهنگ غالب و زبان دولت هیونگ نوها نیز "ترکی" بوده و حتی دولتداران هیونگ-نو خود را "هون" می خوانده اند که به معنی "مردان،انسان،مردم" می باشد.
در همین سایت نقشه ای مربوط به نیاخاک نخستین ترکان آمده که علیرغم بسط و توسعه بیش از حد آن به منظور پیگیری اهداف پان ترکیستی،از جهت انطباق جغرافیایی آن با حوزه تحت قلمرو امپراتوری هیونگ-نو ها جالب توجه می باشد.
-سایت "MONGOLIA EARLY HISTORY "، درباره هیونگ نوها می نویسد که آنها "مردمانی ترک زبان" بوده اند که در نوشته های چینی از آنها به "هیونگ نو" یاد شده و حملات پی در پی شان به چین،انگیزه ساخت دیوار بزرگ چین بوده است.
ریشه های نژادی هیونگ نوها
جدای از این مسئله که همه انسان شناسان جهان بر زردپوست بودن ترکان نخستین متفق هستند، پژوهشهای نوین ژنتیکی نیز ثابت می کند که نخستین قوم پروتو-ترک تاریخ،یعنی هیونگ نوها،به طور اساسی به این نژاد تعلق داشته اند.
در این باره،پژوهشگران فرانسوی با بررسی DNA موجود در ۶۲ اسکلت مربوط به یک گورستان ۲۰۰۰ ساله در دره "آیگین گول" مغولستان که مربوط به دوره حاکمیت هیونگ نوها،یعنی از سده ی ۳ پیش از میلاد تا سده ی ۲ میلادی،بوده است،به نتایج بسیار جالب و در خور تاملی رسیده اند.اسکلت های موجود در این گورستان که در سال ۱۹۴۳ بوسیله یک هیئت مشترک روسی-مغولی کشف شده،به دلیل آب و هوای خشک و سرد به خوبی حفظ شده و لذا به عنوان یک منبع ارزشمند برای پژوهش های ژنتیک می تواند مورد استفاده قرار بگیرد.

در صفحه اصلی مربوط به پژوهش صراحتا ذکر شده است که "هیونگ نوها" یک قبیله ی کوچگر باستانی "ترکی-مغولی" بوده اند که برای نخستین بار از آنها در نوشته های چینی سده ۴ پیش از میلاد یاد شده است.
نکته جالب دیگری که می توانیم درباره شیوه دفن هیونگ نوها بدانیم این است که آنها رهبران و بزرگانشان را به همراه حیوانات و انسان ها دفن می کرده اند.این دقیقا یک سنت نفرت انگیز ترکی-مغولی است و در یک یک صفحه ویژه ترک شناسی مورد تایید قرار گرفته است.نکته جالب دیگر نوشته شده در این صفحه،تشابه شگرف سنت ها و نمادهای بومیان آمریکایی با ترکان است که در چند سطر پایین تر،پایه و مبنای نژادی آن را نیز خواهیم یافت!
نتایج این پژوهش ژنتیکی برای ما بسیار جالب است.بر پایه یافته های تیم فرانسوی:
-انسان هایی که در این گورستان مدفون شده اند،دارای ریشه های دوگانه آسیایی-اروپایی یا به عبارت بهتر مغولیسان-ققفازیسان بوده اند.بنابراین آمیخته شدن نژادهای مغولیسان و قفقازیسان در منطقه،نه آنچنان که پیش از این تصور می شد با فتوحات چنگیزخانی در سده ۱۳،که مدتها پیش از آن آغاز شده بوده است.بعدها خواهیم گفت که اقوام قفقازیسان،بویژه "سکایان" ایرانی و نیز "تخاریان"،مدت ها پیش از برپایی امپراتوری های ترکی،در آسیای میانه و حتی بخش های غربی چین حضور داشته و به ترکان و عموزادگان مغولشان آموزش های فرهنگی می داده اند.
-عمده تبار ژنتیکی انسان های مدفون در گورستان آیگین گول،مربوط به نژاد مغولیسان می شود.DNA انسان های مدفون،به DNA زردپوستان بومی آمریکا و سیبریایی ها مرتبط است،هیچ عضوی از شاخه H که بیش از ۴۰ درصد mtDNA اروپاییان به آن تعلق دارد،یافت نشده و ۸۹٪ ترکیب نژادی هیونگ نوها آسیایی/مغولیسان بوده و تنها ۱۱٪ آن به شاخه اروپایی/قفقازیسان تعلق داشته است.
-و سرانجام از همه تفکربرانگیزتر،وجود شباهت میان DNA موجود در این گورستان با DNA برخی از ترکان امروزی در کشور ترکیه می باشد.بر همین اساس،دانشمندان تیم مربوطه نتیجه گیری نموده اند که قبایل ترکی دستکم تا حدودی در سرزمین "مغولستان" و در انتهای دوره هیونگ نو بوجود آمده اند.


نتیجه گیری:

۱-نیاخاک و خاستگاه اصلی اقوام ترک،نه در ایران و هیچ نقطه دیگری در آسیای باختری و حتی میانه،که در "مغولستان شمالی"،یعنی در کنار مغول ها،تونقوزی ها و دیگر اقوام نژاد زردپوست آسیای شرقی بوده و هزاران فرسنگ دور از آذرآبادگان بوده و لذا ادعاهای پان ترکیست ها درباره "بومی" بودن عنصر قومی ترک در ایران زمین به کلی بی پایه و اساس است.
۲-ریشه های نژادی ترکان از همان نخست،به طور عمده مغولیسان به همراه بخش اندکی آمخیتگی با نژاد قفقازیسان بوده و از این روی،شعارهای جدایی خواهان ترک که سخن از "ترک تبار بودن آذربایجانیان" می گویند،به کلی اشتباه و نادرست می باشد.پس آذری ها،تنها "ترک زبان" هستند نه "ترک تبار".

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

ادعاهای ترکی, پاسخ های ایرانی-بخش 3


ادعای ترکی#20:
The Iranian pressure imposed on the Azerbaijani Turks continued in a terrible way until 1930s. When the Russian-English competition that lasted in the course of this period was oriented towards the share of the Iran petroleum, the struggle of Azerbaijani Turks re-emerged. English and Russians who wanted to take a share from the Iran petroleum started to support the struggle of the Azerbaijani Turks in an explicit manner.
ترجمه پارسی:

فشار و سختی تحمیل شده بر ترک های آذربایجانی از سوی ایرانیان به شیوه ای وحشتناک تا دهه 1930 ادامه یافت.هنگامی که رقابت روسی-انگلیسی , که در این دوره تداوم یافته بودبه سمت حصه بردن از منابع نفتی ایران جهتگیری پیدا نمود, مبارزه ترک های آذربایجانی دوباره سربرآورد.انگلیسی ها و روس ها که می خواستند تا سهمی از نفت ایران به چنگ آورند, شروع به پشتیبانی نمودن از نبرد ترک های آذربایجانی در چهارچوب یک روش صریح نمودند.
پاسخ ایرانی#20:
-آذربایجان در سرتاسر دوره درخشان 16 ساله حکومت رضاشاه کبیر در آرامش و آسایش کامل و همگام با دیگر ایالات ایران زمین در حال رشد و پیشرفت بوده و آنچه که از سوی پان ترکیست ها "مبارزه ترک های آذربایجانی" خوانده می شود, تنها در مغز علیل خودشان روی داده است.در واقع در سراسر دهه 1930 میلادی که برابر سال های 1309 تا 1319 خورشیدی می شود, کوچکترین نشانه ای دال بر وجود یک جنبش جدایی خواهانه و قومگرایانه در هیچ نقطه ای از آذربایجان مشاهده نشده است.فرآیند شومی که نهایتا به ظهور فرقه موسوم به "دموکرات" منجر شد, نه در دهه 1930, که پس از اشغال آذربایجان به دست ارتش سرخ در سال 1941 آغاز گشت.
-انگلیسی ها کوچکترین نقشی در ایجاد یا حمایت از فتنه فرقه چی ها چه در مراحل آغازین و چه در گام های فرجامین آن نداشتند و این تنها کمونیست های استالینی بودند که با برنامه ریزی اولیه و رهبری پشت پرده و حمایت های گسترده سیاسی-تبلیغاتی و حتی نظامی, آشوب ضدایرانی آذر 24 تا آذر 25 را آفریدند.انگلیسی ها آلترناتیو خاص خودشان را طراحی کرده بودند و آن ایجاد "غائله جنوب" بوسیله تحریک و تطمیع ایلات و عشایر جنوب و جنوب غربی کشور به منظور خلق یک موجودیت سیاسی در مناطق نفت خیز کشورمان در راستای حفظ منافع استعماری دولت بریتانیا بود که شرح مختصری از آن در بخش دوم این سلسله نوشتار آورده شد.
-همانگونه که خود پان ترکیست ها نیز ناخواسته اشاره کرده اند, جنبش های قومگرایانه و جدایی خواهانه در ایران زمین, تنها هنگامی سربرمی آورند که یک یا چند دولت توسعه طلب به دلیل تعقیب سیاست های امپریالیستی و کوشش برای تامین منافع نامشروع خود در کشور ما, می کوشد تا با پشتیبانی از گروه های معدود ضدایرانی یا اساسا خلق کلی آنها از هیچ, آشوبها و فتنه های قومی به پا کرده و در این میان برای خویش از آب گل آلود ماهی بگیرد.در واقع بدون وجود این مسئله, جنبشهای چندصدنفره عشیره گرا اصولا از شانسی برای موفقیت در برانگیختن گروه های هدف خود برخوردار نبوده و محکوم به ادامه حیات سیاسی خفت بار خویش در گوشه انزوا و چشم امید داشتن به برون آمدن دستی از غیب بوده, هستند و خواهند بود و دقیقا به همین دلیل است که رهبران سازمان های ضدایرانی, همچون گاموح و جبهه خلق عرب, در سفارتخانه ها و کنسولگریهای دولت های بیگانه را, از ترکیه و آذربایجان گرفته تا سوریه و قطر و کانادا, به کلی از پاشنه درآورده و با در پیش گرفتن سیاست حداکثر استغاثه و گریه و لابه, می کوشند تا به هر نحو ممکن بیگانگان را به دخالت در امور داخلی ایران به نفع اهداف شوم خویش برانگیزند.
ادعای ترکی#21:
Taking the advantage of these developments, the Southern Azerbaijani Turks rebelled and demanded the fulfilment of the following issues from the Iran government:

The permission for the foundation of the schools that provide Turkish education in Iran

The entitlement of Azerbaijan with the Autonomous Status

When the Iran government rejected these demands, Azerbaijani Turks attempted to take their rights through piling arms. The Azerbaijani people who discharged the military and civil authorities of Iran in a short period took the entire country under their control. The Autonomous Republic of Azerbaijan was declared as connected to Iran. Therefore, the Republic of Azerbaijani has been established that has the proper autonomous rights in the fields of culture and economy.

ترجمه پارسی:

با بهره گیری از این گشایش ها, ترک های آذربایجان جنوبی سر به شورش برداشته و خواستار اجرای امور زیر از دولت ایران شدند:

صدور مجوز برای تاسیس مدارسی که آموزش به زبان ترکی را در ایران فراهم آورد


اعطای حق خودمختاری به آذربایجان


هنگامی که دولت ایران این درخواستها را رد کرد, ترک های آذربایجانی کوشیدند تا از راه برگرفتن سلاح به حقوق خویش دست یابند.مردم آذربایجانی که مقامات نظامی و غیرنظامی ایران را از کار برکنار کرده بودند, در مدت کوتاهی کنترل سراسر کشور را به دست گرفتند.جمهوری خودمختار آذربایجان به عنوان ساختاری وابسته به ایران اعلام موجودیت کرد.بدین سان, جمهوری آذربایجان که دارای حقوق مناسب خودمختاری در زمینه های فرهنگ و اقتصاد بود, بنیانگذاری شد.

پاسخ ایرانی#21:
-فتنه فرقه چی ها را مطلقا نمی توان به عنوان یک شورش همگانی به همه مردم آذربایجان, یا حتی بخشی قابل ملاحظه از آنان, تعمیم داد.دست اندرکاران و کارگزاران این آشوب, از کادرهای سیاسی و تبلیغاتی تا اراذل مسلح بازوی نظامی, عمدتا مرکب از مزدوران قفقازی کا.گ.ب به همراه مشتی لات و لمپن های پست ترین اقشار جامعه آن روز آذربایجان بودند که به هیچ وجه و با هیچ شعبده بازی نمی شود اینان را نمایندگان "ترک های آذربایجانی" ! نامید.
-به دست گرفتن کنترل "سراسر کشور" از سوی تفنگچی های فرقه تنها در یک جا روی داده و آن هم مغز تخیل پرداز پان ترکیست ها است.در واقع اوباش فرقه حتی موفق به تصرف مناطق ترک زبان شهرستان های قزوین و اراک و ساوه نیز نشده و کنترلشان بر زنجان و ارومیه نیز بسیار سست و نامستحکم بود, چه رسد به اینکه سراسر کشور را در کنترل خود بگیرند.
ادعای ترکی#22:
However, they could not prevent the infiltration of the Soviet secret agents within the boundaries of the Autonomous Republic of the Southern Azerbaijan that they established. As a result of the Soviet propaganda carried out in the region, the Southern Azerbaijan had turned into a sort of influential region.

ترجمه پارسی:
با این حال, آنها (فرقه چی ها) نتوانستند از نفوذ عوامل جاسوسی شوروی به درون مرزهای جمهوری خودمختار آذربایجان جنوبی که تاسیسش کرده بودند, جلوگیری نمایند.در نتیجه تبلیغات شوروی که در منطقه انجام گرفت,آذربایجان جنوبی به شکل منطقه ای تحت نفوذ تبدیل شده بود.

پاسخ ایرانی#23:
-فرقه چی ها به این دلیل نتوانستند از نفوذ جاسوسان شوروی جلوگیری کنند چون که اساسا موجودیت خودشان توسط همان عوامل ایجاد و تثبیت شده بود.در واقع, رابطه موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان با کمونیست های استالینی, دقیقا مانند رابطه "رنگ" با "نور" بوده و لذا به محض اتخاذ تصمیم ایجاد جنبش جدایی خواهی در مناطق شمالی ایران از سوی روسها این حرکت ایجاد و به محض خروج آنها به دلیل فشار بلوک غرب و توافق های پشت پرده قوام درباره نفت شمال, این جنبش فروپاشید و نهایتا با یک تلنگر ارتش ایران به زباله دانی تاریخ فرستاده شد.برای درک بهتر چگونگی مناسبات فرقه دموکرات با عوامل دولت شوروی, 2 سند بسیار مهم که اخیرا بوسیله تارنمای میهنی "آذرپادگان" در شبکه اینترنت قرار داده شده است, به خوانندگان گرامی ارائه می شود: سند شماره 1-سند شماره 2
بررسی این اسناد متقن جای هیچ گونه شک و تردیدی باقی نمی گذارد که :
1-تصمیم ایجاد آشوبی جدایی خواهانه در مناطق شمالی ایران, به طور کامل توسط بالاترین ارگان رهبری دولت شوروی یعنی "دفتر سیاسی کمیته مرکزی اتحاد شوروی" گرفته شده و سپس به "میرجعفر باقراف", دبیر وقت کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری موسوم به آذربایجان داده شده تا وی به عنوان عامل اجرایی حاضر در منطقه, اقدامات بعدی را طراحی و اجرا کند.
2-حتی نام تشکیلات موردنظر برای ایجاد آشوب در آذربایجان, یعنی "حزب (فرقه) دموکرات آذربایجان" توسط خود روسها انتخاب شده است.
3-برای ایجاد و سازماندهی فتنه آذربایجان, روسها از همه امکانات خود در ایران, از مزدوران حزب منفور توده تا سفارتخانه ها و کنسولگری های خویش بهره برده اند.
4-تامین کلیه امکانات تبلیغاتی-نظامی مورد نیاز فرقه چی ها, از ماشین چاپ و کاغذ و پول گرفته تا سلاح و مهمات, با رهبری و سازماندهی مستقیم کمونیست های روس و مزدورانشان در جمهوری موسوم به آذربایجان صورت گرفته است.
5-رهبر ظاهری آشوب آذربایجان, یعنی "جعفر پیشه وری", برای کسب دستورات لازم از سوی اربابان سرخ, مستقیما به باکو رفته و کلیه اوامر دیکته شده را دریافت داشته است.
بدینسان کاملا بر هر انسان دارای عقل سلیمی روشن است که ماهیت آنچه پان ترکیست ها, "مبارزه ترک های آذربایجان جنوبی" می خوانند چه بوده و بر چه مبنای خائنانه ای قرار داشته است.
-مشخص نیست که پان ترکیست ها چگونه و بر چه مبنایی از فرقه چی ها انتظار داشته اند تا جلوی نفوذ عوامل روسها را در منطقه تحت کنترلشان بگیرند.گذشته از این مسئله که اساسا وجود فرقه به کمونیست های استالینی وابسته بوده, چگونه می توان از فرقه چی ها به فرض محال مستقل و ناوابسته بودنشان این انتظار را داشت که مرزهای آذربایجان تحت اشغال روسها را بروی نفوذ جاسوس هایشان بسته نگاه دارند؟ و اساسا این پرسش مطرح می شود که چرا نویسندگان مقالات مورد بحث, علیرغم اینکه به نظر می رسد به خوبی با مسائل تاریخ معاصر ایران آشنا هستند, هیچ اشاره ای به مسئله تحت اشغال بودن آذربایجان نکرده و از آن به سکوت عبور کرده اند؟! آیا آنها نمی توانستند به خوانندگان خود یادآوری کنند که دستکم در مقطع سالهای اوج گیری آنچه "مبارزه ترک های آذربایجان جنوبی" می خوانند, نیروهای روسی بخشهای عمده ای از سرزمین این برادران ترک (؟!) را به اشغال خویش درآورده بودند؟ چگونه است که تهاجم روسها به آذربایجان شمالی, پان ترکیست ها را به سوز و گداز و روضه خوانی وامی دارد, اما تجاوز همین روسها به آذربایجان جنوبی با سکوت محض اینان روبرو شده و از آن به سادگی عبور می شود؟ البته پاسخ این پرسشها بر ایرانیان تیزهوش روشن است و آن اینکه در پشت مسکوت گذاشتن حقیقت اشغال آذربایجان به دست روسها, کوششی شوم از سوی پان ترکیست ها به منظور ماله کشی و پاک کردن گناه بزرگ و نابخشودنی فرقه چی ها در خیانت به میهن و نوکری روسها نهفته است.چه آنها خود به خوبی بر این مسئله واقفند که اگر حضور سنگین ارتش سرخ در آذربایجان و به زور متوقف نکردن یکان های اعزامی ارتش به مناطق آشوب زده در شریف آباد قزوین نبود, نیروهای نظامی ایرانیان در همان نخستین هفته های فتنه فرقه چی ها, به یاری مردم دلیر آذربایجان کار مزدوران بیگانه را یکسره نموده و آنها را به همان سرنوشتی دچار می نمودند که یک سال بعد و در پی خروج روسها از منطقه گرفتار ساختند.از همین روست که پان ترکیست ها واقعیت پاگیری فتنه فرقه چی ها را تحت حمایت ارتش اشغالگر شوروی مسکوت می گذارند تا زمینه همچنان برای تبلیغات بعدی شان مستعد باقی بماند.
ادعای ترکی#24:
the Autonomous Republic of Azerbaijan accomplished to conclude an agreement with the Iran government that guaranteed the rights of the Azerbaijani people on the date of 14th June 1946. However, it was alleged that there were some members supporting the Soviets within the Government of the Southern Azerbaijan. Upon these allegations, the army of Iran got the support of English and Americans violated the agreement concluded on the 14th June 1946 on the grounds of the security of the new elections and penetrated again into Azerbaijan on the date 14th December 1946.

ترجمه پارسی:
جمهوری خودمختار آذربایجان اقدام به انعقاد توافقنامه ای با دولت ایران در تاریخ 14 ژوئن 1946 نمود که حقوق مردم آذربایجانی را تضمین می نمود.با این حال, ادعا شد که شماری از اعضای دولت آذربایجانی جنوبی در حال حمایت از شوروی ها می باشند.بر اساس این شایعات, ارتش ایران با کسب پشتیبانی انگلیسی ها و آمریکایی ها توافقنامه منعقده در 14 ژوئن 1946 را به بهانه تامین امنیت انتخابات جدید نقض نموده و در تاریخ 14 دسامبر 1946 مجددا وارد آذربایجان شد.

پاسخ ایرانی#25:
-یکی از اصول پذیرفته شده حقوقی این است که اگر قراردادی در حالی منعقد شود که هر یک امضاکنندگان آن تحت فشار بوده و فاقد اختیارات لازم و حق گزینش واقعی باشند, آن قرارداد به کلی فاقد وجاهت قانونی خواهد بود.پیمانی که میان دولت ایران و دارودسته پیشه وری به امضا رسید نیز به دلیل تهدیدات و فشارهای روسها دقیقا مصداق بارز این پدیده می باشد و لذا فاقد هر گونه وجاهت حقوقی بوده است.بنابراین نقض آن مطلقا عملی غیراخلاقی یا غیرقانونی نمی تواند تلقی شود و این مسئله گذشته از این واقعیت است که ملت ایران به عنوان صاحب اصلی این آب و خاک هرگز تن به امضای چنان قرارداد ننگینی نمی داده و اصولا اوباش نوکر روس را به رسمیت نمی شناخته است.از این رو, اقدام متهورانه ارتش ایران و نیروهای شبه نظامی همراه آن, به طور کامل در جهت خواسته های ملت ایران قرار داشته و لذا روز 21 آذرماه 1325 برای ایرانیان روزی خجسته و میمون می باشد که منجر به "گریز اهریمن" از خاک پاک آذرآبادگان گشته است.ما میهن پرستان ایرانی یاد و خاطره این جشن را گرامی داشته ایم, گرامی می داریم و گرامی خواهیم داشت.
-ترک پرستان انیرانی مشخص نمی کنند که ارتش ایران از "کجا" وارد آذربایجان شده بوده است؟ به گفته اینان مبارزان آذربایجانی ! موفق شده بودند تا کنترل "سراسر کشور" را در دستان خود بگیرند.پس می توان چنین حدس زد که اصولا ارتش ایران را نیز منحل کرده و فرماندهان آن را همچون مقامات ایرانی ای که پان ترکیست ها مدعی برکنار ساختنشان از سوی فرقه چی ها هستند به زندان انداخته و یا جامی از می اجل نوشانده باشند! به این ترتیب حقیقتا این پرسش پیش می آید که بالاخره این ارتش قهار که ظرف چند روز کار جنبش مسلحانه 25 میلیون ترک آذربایجانی ! را یکسره ساخت, از کجا راهی آذربایجان شده بوده است؟ از آسمان یا از زیرزمین؟!
-پان ترکیست ها راست می گویند که "شماری" از اعضای دولت خودخوانده پیشه وری در حال "حمایت" از سیاست های روسها نبوده اند, چرا که چنانکه گفته شد, اساسا "موجودیت و هستی" آشوب فرقه چی ها, از مقطع دستور تشکیل و نامگذاری گرفته تا حمایت های سیاسی-تبلیغاتی و نظامی-لجستیکی, یکسره به دست روسها به وجود آمده است.از این رو براستی نمی توان مدعی شد که فرقه دموکرات یا بخشی از آن بتواند آفریدگارش را مورد حمایت قرار دهد.
-پرسش نه چندان خارج از بحثی که اینجا مطرح می شود این است که چگونه دولت ترکیه که در خلال سالهای نخستین جنگ جهانی دوم به حمایت از برخی حرکات ضدایرانی در داخل ایران دست زده و سپس به قول پان ترکیست ها اقدام به "میانجیگری" میان دولت ایران و قشقایی های شورشی ,البته به سبک ترکی, نموده بود, در این مقطع و نسبت به حرکت قاعدتا سرنوشت سازتر ترک زبانان دهها بار پرشمارتر آذربایجانی و نحوه برخورد احتمالی دولت ایران سکوت کامل اختیار نمود؟ و اینکه چرا پان ترکیست ها توضیحی نمی دهند که مواضع دولت ترکیه در قبال "ترک های آذربایجان جنوبی" در خلال سالهای 1945-1946 چگونه و بر چه اساسی بوده است؟ پاسخ این پرسش را می بایست در رفتار دوگانه دولت ترکیه جستجو کرد.ترک ها که در خلال سالهای نخست جنگ جهانی دوم, با مشاهده پیروزیهای برق آسای آلمان ها و بر اساس توافقات پنهانی شان با نازی ها به وجد آمده و به دخالت در امور داخلی میهن ما و حمایت و پشتیبانی از برخی افراد و گروه های مشکوک و مزدور اقدام نموده بودند, با شکست نهایی آلمان ها و پیروزی روسها, نسبت به آشوب قومی فرقه چی ها موضعی نه بی تفاوت که حتی کاملا خصمانه اتخاذ نمودند.علت این مسئله به این واقعیت بازمی گشت که استالین که خود "گرجی تبار" بود, پس از درهم کوبیدن سپاه نازی ها به این صرافت افتاد تا با پیش کشیدن برخی ادعاهای ارضی نسبت به مناطق شمال شرقی ترکیه, آنها را به خاک جمهوری سوسیالیستی گرجستان ملحق سازد و لذا دولت های ترکیه و شوروی که در دوران لنین-آتاتورک دوستانی صمیمی به شمار می رفتند, در روزگار استالین-اینونو کاملا رودرروی یکدیگر قرار گرفته و به دشمنان یکدیگر تبدیل شدند.از سوی دیگر تصمیم روسها به ایجاد حرکتی جدایی خواهانه در مناطق کردنشین تحت اشغالشان در ایران, ترک ها را که همواره دارای موضعی هیستریک نسبت به هر گونه جنبش ناسیونالیستی کردی در منطقه می باشند, سخت نگران و مشوش ساخته و آنها را به این نتیجه رساند که نهایت کوششان را برای عقیم گذاردن برنامه های روسها به کار ببرند.از این رو ترک ها با استفاده از کلیه امکانات تبلیغاتی شان بویژه رادیو آنکارا که با کیفیت عالی در مناطق آذری نشین ایران قابل دریافت بود, شروع به پخش اخبار و تحلیل های ضدفرقه ای نموده و به بردن آبروی نداشته دموکرات ها کمر همت بستند.کار دشمنی ترک ها با فرقه به جایی رسیده بود که پیشه وری عملا چندین بار ضمن انتقاد شدید از برنامه های رادیو آنکارا, با تاکید بر زمینه های عداوت تاریخی آذری-ترک, اعلام داشت که "ترک ها از قدیم دشمن ما هستند." (برای اطلاعات بیشتر, نک به : "بحران آذربایجان", خاطرات میرزا عبدالله مجتهدی, موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران, تابستان 1381)
ادعای ترکی#26:
Iran government took the revenge of the period of liberation that the Azerbaijani people attained for six months. All of the Azerbaijani leaders that were involved in the struggle of liberation were exiled to various places of Iran and arrested. The properties of these people were entitled to the Iranians.
ترجمه پارسی:
دولت ایران انتقام دوره آزادی را که خلق آذربایجانی برای 6 ماه کسب کرده بود, ستاند.همه رهبران آذربایجانی که در مبارزه آزادیبخش درگیر بودند به مناطق مختلف ایران تبعید شده و به زندان افتادند.دارایی ها این مردم به ایرانیان اعطا شد.

پاسخ ایرانی#26:
-از آنجا که دروغگو کم حافظه است, پان ترکیست ها از یاد برده اند که چند سطر پیش سخن از آغاز مبارزه آزادیبخش آذربایجانی ها در دهه 1930 زده بودند و اکنون مدعی اند که دوره آزادی "خلق آذربایجانی" تنها 6 ماه به طول انجامیده بوده است! به عبارت دیگر از مقطعی که مبارزان ترک آذربایجان جنوبی ! مقامات ایران را از کار برکنار کرده و "سراسر کشور" را به کنترل خود درآورده بودند تا زمانی که ارتش ایران در 14 دسامبر 1946 به آذربایجان وارد شد, تنها 6 ماه گذشته بوده است!
-طول مدت حکومت فرقه چی ها بر آذربایجان, دقیقا یک سال کامل یعنی از 21 آذرماه 1324 تا 21 آذرماه 1325 بوده است نه 6 ماه!
-رهبران اصلی آشوب دموکرات ها به دلیل "شجاعت" ذاتی شان! چنان در گریز به سوی لانه هایشان در جمهوری موسوم به آذربایجان شتاب داشتند که حتی پیش از نزدیک شدن جلوداران ارتش ایران به تبریز از مرز رد شده بودند, چه رسد به اینکه در صحنه بمانند و دچار تبعید و زندان شوند!
ادعای ترکی#27:
When the petroleum of Iran Government under the Presidency of Musaddık was nationalised in 1950s, the American and English governments lost their shares in the Iranian petroleum. Therefore, they initiated a great propaganda in order to provide the separation of Azerbaijani Turks from Iran. As a result of this American and English propaganda, thousands of Azerbaijani Turks were arrested or exiled by the Iran Government. The properties of the Azerbaijani people who were arrested or exiled were given to the Iranians.

ترجمه پارسی:
هنگامی که منابع نفتی دولت ایران تحت ریاست مصدق در دهه 1950 ملی شد, دولت های آمریکا و انگلیس سهم خودشان را در نفت ایران از دست دادند.از این روی, آنها تبلیغات وسیعی را به منظور جامه عمل پوشاندن به جدایی ترک های آذربایجانی از ایران آغاز نمودند.در نتیجه این تبلیغات آمریکایی و انگلیسی, هزاران تن از ترک های آذربایجانی بوسیله دولت ایران دستگیر یا تبعید شدند.دارایی های آذربایجانی هایی که به زندان افتاده یا تبعید شده بودند به ایرانیان داده شد.
پاسخ ایرانی#27:
-دولت های آمریکا و انگلیس هیچگاه به تحریک جدایی خواهی در آذربایجان در سال های حکومت دکتر مصدق نپرداختند.به منظور مقابله با جنبش ملی شدن صنعت نفت, انگلیسی ها یکبار دیگر به فکر جدایی خوزستان افتادند که نهایتا ناکام ماند و آمریکایی ها نیز در آن مقطع هنوز فاقد یک سازمان جاسوسی نیرومند در ایران بودند تا بتوانند چنین پروژه هایی را طراحی و اجرا نمایند.تشریک مساعی بعدی این دو قدرت, نهایتا به کودتای 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق منجر شد بدون آنکه به بهره گیری از حرکت های جدایی خواهانه در آذربایجان نیازی احساس شود.
-مشخص نیست که پان ترکیست ها دقیقا از کدام تبعید و زندان و مصادره های گسترده سخن می گویند.هنگامی که اساسا تبلیغاتی از سوی آمریکایی ها و انگلیسی ها در این باره صورت نگرفته که آشوبی بر پا شود, چرا دولت ایران می بایست عوامل خیالی یک آشوب انجام نشده را مجازات کند؟ و اگر آشوب و فتنه ای روی داده است, چگونه است که کوچکترین نشانه ای از کیفیات, خواسته ها, رهبران و دیگر مسائل آن بیان نشده است تا ما ایرانیان سرانجام دریابیم که نقاط کور تاریخ معاصرمان کجا بوده است؟! البته بر خردمندان روشن است که این آشوب خیالی و واکنش خیالی تر دولت ایران نیز در زمره همان محصولات کارخانه قوه تخیل پان ترکیست هاست که سه شیفته مشغول کار بوده و مدام مشغول تولید انبوه دروغ های شاخداری است که مطلقا مبنای واقعی ندارند! مطمئن باشید که اگر کوچکترین رویداد ناخوشایندی در آذربایجان و در آن مقطع روی داده بود, پان ترکیست های وطنی که در کوه ساختن از کاه مهارتی مادرزادی دارند, آن را به حماسه ای تراژیک مبدل ساخته و تا کنون کل شبکه اینترنت را از روضه ها و نوحه های مربوطه آکنده ساخته بودند.
ادعای ترکی#29:
The Iran Governments who have signed the Universal Declaration of Human Rights have recently followed an extraordinary chauvinistic policy. They have banned the education of the Azerbaijani Turkish together with Farsi language provided for the Azerbaijani Turks in the schools and they even prohibited the usage of the names of “Turk” and “Turkish”.

ترجمه پارسی:
دولتمردان ایران که اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضا کرده اند, اخیرا یک سیاست به طرز خارق العاده ای شووینیستی را پیشه خود ساخته اند.آنها تحصیل به زبان ترکی آذربایجانی را ممنوع ساخته و به همراه آن زبان پارسی را برای ترک های آذربایجانی در مدارس در دسترس قرار داده و حتی کاربرد نامهای "ترک" و "ترکی" را قدغن کرده اند.

پاسخ ایرانی#29:
-چنانچه گفته شد, تحصیل به زبان های محلی از مقطع دبستان و به عنوان زبان نخست, مغایر با منافع ملی ایرانیان است و لذا مورد پذیرش هیچ ایرانی میهن پرستی قرار نگرفته و نخواهد گرفت و این هم البته سیاست جدیدی نیست که چنین در بوق شده است.با این حال, چنانچه در قانون اساسی مشروطیت و حتی قانون اساسی کنونی نیز تصریح شده, تدریس زبان های قومی به عنوان زبان دوم مورد تایید دولت و نیز ملت ایران است و لذا ادعاهای پان ترکیست ها به کلی بی پایه و اساس و دروغ محض می باشد.
-زبان پارسی "باید" در همه مدارس ایران زمین تدریس شود, چرا که عامل حفظ هویت ملی و تاریخی ما و رمز همبستگی ملی ما است.افزون بر این, هر کشوری نیاز به یک زبان رسمی دارد تا مکاتبات و اسناد اداری و رسمی به آن زبان نگاشته شود.آیا می توان متصور شد که کودکان آذربایجانی که آینده سازان این سرزمین هستند, آشنایی به زبان پارسی نداشته و از توان تاثیرگذاری بر سیاست های کلی کشور محروم شوند؟!
-بر خلاف دولت کثیف ترکیه که رسما و بر اساس قوانین موسوم به "ضدتروریستی" خود, کاربرد واژه "کرد" را مصداق "تبلیغات جدایی خواهانه تروریستی" دانسته و آن را عملا در زمره جرم های نظام قضایی خویش قرار داده بود, کاربرد واژه های ترک و ترکی در ایران زمین هیچگاه ممنوع نشده است.پس این هم یکی دیگر از فرآورده های مغز علیل و دروغ پرداز پان ترکیست ها است.
ادعای ترکی#30:
Since they were not contended with these prohibitions, the allegations stating that the Azerbaijani people of today living in Iran are not rooted from Turks and they are composed of a community with “Iranian” lineage have been taught in the educational books. Thus a policy has been followed in order to convert 20 millions of Azerbaijani Turks to become Iranians.
ترجمه پارسی:
از آنجا که آنها (دولتمردان ایرانی) به این ممنوعیت ها بسنده نکردند, ادعاهایی که اظهار می دارند که خلق آذربایجانی امروز در ایران از ترک ها بوجود نیامده و مرکب از یک جامعه با تبار "ایرانی" است, در قالب کتب تحصیلی آموزش داده شده است.بدین سان, از سیاستی پیروی شده است که هدفش استحاله 20 میلیون ترک آذربایجانی برای ایرانی شدن می باشد.
پاسخ ایرانی#30:
-ادعاهای مبتنی بر ایرانی تبار بودن آذری ها کاملا درست و مستند هستند.آذربایجانی ها چه از دیدگاه نژادی, چه از نظر تاریخی و چه از زاویه فرهنگی, صددرصد ایرانی هستند.تنها مسئله ای که میان آذری ها و دیگر اقوام ایرانی تفاوت ایجاد می کند, امر "ترکی" بودن زبان آنهاست که در نتیجه تهاجمات و سلطه های پی در پی گروه های ترک بر آذرآبادگانیان تحمیل شده است.هر چند این بر خود آذری هاست که درباره ترک زبان کنونی شان و بازگشت به زبان نیاکان خویش و یا توسعه و غنی سازی زبان ترکی خویش تصمیم بگیرند, اما قطعا این حقیقت بر جای خود ثابت و استوار خواهد بود که آذری, ایرانی خالص است و هیچ ترفند و توطئه و معجزه ای نمی تواند "آذر" عشقی که را که او به "ایران" در جان دارد خاموش ساخته و از وی موجودیتی بی هویت بسازد که آماده پوشیدن هر لباسی خواهد بود که بیگانگان بر تنش کنند.
-نه دولت های پیشین و کنونی ایران و نه هیچ میهن پرست ایرانی تصمیم به "ایرانی کردن" آذربایجانی ها نداشته, ندارد و نخواهد داشت.علت این امر هم در این است که آذربایجانی ها خود در زمره اصیل ترین ایرانیان اند! چگونه می توان قومی که خود را از ازل و تا ابد ایرانی می داند, به زور و با به کار بستن شیوه هایی که مختص ترک هاست, دوباره "ایرانی" کرد؟! و اساسا چه نیازی به انجام چنین کار احمقانه ای وجود دارد؟ این سیاست های کثیف آسمیلاسیون اجباری تنها به کار کشورهای بی هویتی چون ترکیه و ازبکستان و اران می آید تا با تمسک بدانها, ملت های بومی و باستانی ساکن در جغرافیای سیاسی خویش را به زور از هویت آریایی خویش تهی ساخته و قبای چرکین ترک بودن را در برشان کنند!
پایان