۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

نظر "ابن خلدون" درباره روايت وهم آلودي كه دستآويز آنيرانيان است

از آنجا كه تراشيدن و جعل يك تاريخ "ديرين" چند هزار ساله براي قوم ترك - قومي كه پيشينه تاريخي و فرهنگي اش به سختي از 1500 سال فراتر مي رود – آن هم در ايران زمين, كاري سترگ و سخت و دشوار است, كاربدستان و رهبران چنين "جنبش هويت سازي" طبيعتا و به مصداق چكامه "چون قافيه تنگ آيد/شاعر به جفنگ آيد" مجبوراند تا چونان مستغرقان به هر آن چه به دستشان مي رسد چنگ اندازند, بل كه معجزه آسا و به ياري امدادهاي غيبي كانون هايي پادايراني, نجات و رهايي يافته و داستان هاي جعلي و دروغین خويش را به نام تاريخ و فرهنگ "ملت تورک آذربایجان" به خورد مشتي گمراه نادان آذری نما بدهند.

آنان در اين راه چاره و گريزي ندارند جز اينكه هر آن روايت و گزارشي تاريخي را كه به گونه اي به ياري پروژه تاريخي تراشي و هويت سازي شان آيد– حتي اگر نادرست و بي پايه بودنش از روز روشن تر باشد – چونان وحي منزل تلقي كرده و همآنند عنتران بدان آويخته و طوطي وار – از بام تا شام – به تبليغش پردازند. يكي از موارد بارز و آشكار چنين دست و پا زدن هاي خنده آوري را مي توان در كتاب "تاريخ ديرين تركان ايران" نوشته "محمدتقي زهتابي" يافت كه به گفته خود آنيرانيان آغوزپرست "پيشگام تاريخ نويسي ملي خلق تورك ايران" به شمار مي رود. اين كتاب چنان سرشار است از جعليات و دروغ هاي شاخدار كه اگر بگوييم به تنهايي به اندازه همه كتاب هاي تاريخي نوشته شده در سده معاصر ايران دربرگيرنده كژي و ناراستی و افسانه پردازی است, سخني به گزاف نگفته ايم. شايد تنها نويسنده اي كه در دروغ زني و داستان تراشي به پايه آن پروفسور فقيد آغوز برسد, رفيق و برادر توده اي-اثني عشري مان "ناصر پورپيرار" باشد كه به گمان خودش با لاطائلات و مزخرفاتي كه به چاپ رسانده و مي رساند, "يك تنه" در حال تغيير دادن مسير تاريخ "مردم ممتاز خاورميانه" و بل جهان است. اما تفاوت ميان اين دو در اين نكته نهفته است كه ناصر بناكننده را كمتر كسي اساسا به عنوان یک "تاریخ نویس" و پژوهشگر تاریخ به شمار مي آورد و اگر نيك بنگريم, مي بينيم كه هواداران او نيز -به جز آغوزپرستان و تازي گرايان - يك مشت بسيجي خشك مغز و آل قمه و اصحاب غلور و شله زرد هستند كه گمان مي كنند كه اگر هر چه بيشتر به تاريخ ايران پيش از اسلام و مفاخر فرهنگي و هويت ملي ايراني بتازند, احتمال گرايش جوانان ايران زمين به باورها و آيين هاي خرافه آلودشان بيشتر مي شود. چركنوشته هاي اين توده اي نادم و پشيمان و مخبط را دست بالا مي توان در زمره "نظريه ی توطئه" هايي (Conspiracy Theories) برشمرد كه برساختنشان در واقع تخصص و پيشه ي نياكاني چپ گرايان كژانديش ايراني نما بوده و هست. اما كتاب هايي كه آغوزپرستان آذري نما – و از جمله همين زهتابي مدفون - به نوشتنشان مشغول بوده و هستند, هر چند كه هيچ كانون علمي تاريخي آنها را در بخش زباله داني اش هم نپذيرد , دستكم از نگاه عمومي و كلي به كتاب هاي تاريخي "شبيه" هستند. بدين معنا كه حداقل نيامده اند مانند پورپيرار بنيان و بنياد تاريخ نويسي علمي جهان امروز را يكسره ساخته و پرداخته "جهودان" و نوكران آنان بدانند. از اين روي, هر از چند گاهي بد نيست يك تلنگري به بنيان پوسيده و موريانه خورده ي ساختمان "هويت تاريخي خلق تورك ايران" بزنيم تا حساب دستشان آيد كه بي اعتنايي نسبي دانشمندان و نويسندگان ايراني به جعليات و برساخته هاي مضحك تاريخي-فرهنگي اينان, نه از سر ناتواني و عجز در پاسخ گويي, كه بواسطه ماهيت عميقا غيرعلمي و سياست محورانه ی آثار و نوشته هاي آنان است كه انتقاد و بررسي شان را همچون اصل آثار, بي ارزش و بي مقدار مي سازد. از اين روي برآن شدم تا يك مورد از هزاران مورد تمسك هاي عاجزانه ي نويسنده كتاب "تاريخ ديرين تركان ايران" را به روايت ها و گزارش هاي وهم آلود و سرآسر نادرست تاريخي , در قالب اين نوشتار واگويم.

اين روايت كه هم اكنون دستآويز آنيرانيان است, به "ابن اثير" مورخ اسلامي سده هاي 12 و 13 ميلادي تعلق دارد كه در كتابش به نام "الكامل في التاريخ" آورده است. روايت وي به نقل از زهتابي چنين است: "رائش بن قيص بن صيفي بن سبا پادشاه يمن در زمان پادشاهي منوچهر (پادشاه فارس) سواراني فرستاد كه در ميان آنها مردي بود به نام شمر بن عطاف. وي وارد آذربايجان گرديد و با ترك ها نبرد نمود. در نتيجه ترك ها مغلوب شدند و عطاف كيفيت مسير را بر دو سنگ نوشت و آن سنگ در آذربايجان معروف بوده است. منوچهر پادشاه در زمان موسي عليه السلام بوده است. بعد از يماني ها, اسعد بن كرب معروف به تبع وارد آذربايجان شد. اسم تبع, ذولاذعار بن ذي المنار رائش است و آن هم با تركان مقاتله نموده و تركان را شكست داده و به يمن مراجعت نموده است. پس از بازگشت يمني ها, آذربايجان مدت درازي در تحت سيطره ترك ها باقي ماند تا اينكه كي خسرو و افراسياب (پادشاه ترك) با هم جنگ نمودند..." پس از نقل اين روايت, زهتابي با شور و شوق و حرارت به نوشتن ادامه داده و چنين نتيجه مي گيرد:

"از عبارات ابن اثير به وضوح ملاحظه مي گردد كه در زمان حضرت موسي (ع) يعني سده سيزدهم قبل از ميلاد و پس از آن در دوران اعتلاي دولت هاي ماننا و ماد در قلمرو آذربايجان كنوني تركان سكونت داشته و تمدني برآورده بودند. بدون ترديد مقصود ابن اثير از تركان, نياكان آن روزي تركان در آذربايجان يعني مانناييان بوده است."
منبع : كتاب تاريخ ديرين تركان ايران ; تاليف : پروفسور دكتر محمدتقي زهتابي (كيريشچي) ; ترجمه و تلخيص : علي احمديان سراي; تبريز , نشر اختر , 1381 - ص 130.
  چنانچه مي بينيد, آن آغوز دانشمند روايت ابن اثير در سده 13 پس از ميلاد را مبنا قرار داده و ترك بودن "مانناييان" را در سده 13 پيش از ميلاد نتيجه گرفته است آنهم در حالي كه كوچكترين نامي از اينان در آن روايت نرفته است! جداي از اينكه امروزه صدها مقاله و نوشتار علمي موجود است كه بر ريشه هاي ايراني مانناييان دلالت دارد, من در اين نوشتار تنها برآنم تا ناراستي و سراسر وهمي بودن روايت ابن اثير را نشان دهم و در اين راه نيز, باز تنها به يك سند رجوع مي دهم و آن نظر و داوري است كه "ابن خلدون" تاريخ نويس, فيلسوف و جامعه شناس شهير و پرآوازه عرب و پدر علم فلسفه تاريخ درباره همين روايت وهم آلود ابن اثير در كتاب جهانگيرش "مقدمه" آورده است.

ابن خلدون در بخش هاي مختلف ديباچه اي كه بر كتابش نوشته و آن را "در فضيلت تاريخ و تحقيق روش هاي آن و اشاره به اغلاط و اوهامي كه مورخان را دست مي دهد و ياد كردن برخي از علت هاي آن" نام نهاده, با به كار بستن شيوه اي انتقادي به تحليل و بررسي فن تاريخ نويسي و سودمندي آن و سپس به بررسي انتقادي شيوه هاي مختلف تاريخ نويسي روي آورده و رويكردهاي نابخردانه ي زيان مند به حال تاريخ نويسي را – از جمله رويكردهاي جزئي نگرانه, تقليدي, مبالغه آميز و نيز داستان سرايانه – را با آوردن نمونه ها و مثال هايي به نقد كشيده است. وي در اين مدخل ابتدا روايات مبالغه آميزي را كه درباره سپاه بني اسرائيل گفته مي شود به نقد كشيده و جالب اينكه وي ناراستي و بي پايگي اينگونه گزارش ها را با سنجش و مقايسه اسرائيليان به عنوان قومي ضعيف و كوچك و كم شمار با ايرانيان به عنوان قومي نيرومند و بزرگ و انبوه به اثبات رسانيده است. وي سپس به روايات سست و بي اساس پيرامون "تتابعه" يمن و جزيره العرب – يعني همان دودماني كه روايتي وهم آلود از لشكركشي هاي آنان به آذربايجان دستآويز زهتابي براي ترك كردن "مانناييان" شده! - اشاره كرده و پس از اثبات نادرستي داستان هايي كه درباره لشكركشي هاي افسانه اي "افريقش بن صيفي" و "ذولاذعار" به سرزمين هاي "بربرها" (Berbers) در شمال آفريقا توسط تاريخ نويسان مسلمان نقل شده , رهسپار آن بخش از اين افسانه هاي مربوط به "تتابعه" مي شود كه به موضوع نوشتار ما مربوط است:
"همچنين در خصوص تبع ديگر يمن, اسعد ابوكرب, مورخان گويند وي معاصر گشتاسب پادشاه سلسله كياني ايران بوده و بر موصل و آذربايجان تسلط يافته است, با تركان روبرو شده و با آنان به نبردي خونين پرداخته و آنان را شكست داده است, سپس دو سه بار ديگر هم با تركان جنگيده است و او پس از اين وقايع سه تن از پسران خود را براي پيكار به كشور ايران و بلاد سغد در ممالك تركان و ماوراالنهر و كشور روم گسيل كرده است. پسر نخستينش نواحي سمرقند را متصرف گرديده و از فلات گذشته و به چين رسيده است, در آنجا برادر دوم خود را يافته است كه پس از جنگ با مردم سمرقند بر وي سبقت جسته و به چين تاخته است. اين دو برادر در كشور چين جنگ هاي خونيني مي كنند و غنائم بسيار به چنگ مي آورند و با يكديگر به يمن باز مي گردند و هنگام بازگشت قبائلي از حمير را در كشور چين وادار به سكونت مي كنند كه تا اين روزگار در آن كشور به سر مي برند. برادر سوم به قسطنطنيه مي رسد و آن شهر را واژگون مي سازد و بر كشور روم چيره مي شود و سپس برمي گردد."
 
مقدمه ابن خلدون ; عبدالرحمن ابن خلدون ; ترجمه محمدپروين گنابادي – تهران ; شركت انتشارات علمي و فرهنگي ; 1382 – ص 18
آري! سه برادر از يمن برخاستند, تركستان و روم و چين را گشوده, سيلي از خون در اين سرزمين ها جاري كرده و آنها را به باد غارت دادند و بعد هم صحيح و سالم به خانه و كاشانه ي خود برگشتند! چنانچه مي بينيد, اين روايت بيشتر از آنكه به يك گزارش تاريخي شبيه باشد, به همين ياوه سرايي هاي آغوزپرستان امروز ماننده است كه به منظور هويت تراشي و حماسه سرايي براي قوم ترك مي كوشند تا زمين و زمان را – از آدم و ابراهيم و محمد گرفته تا سومريان و ايلاميان و گوتي ها و سكاها و اتروسك ها و از هومر و رستم تا نظامي و مولوي – به لطايف و حيل گوناگون ترك و مغول و آغوز جلوه دهند, بل كه عقده هاي حقارت و خودكم بيني شان اندكي فرونشيند. تنها تفاوتي كه هست اين كه آن روايت تتابعه يمن را عرب هاي سدها سال پيش برساختند و اين ياوه گويي هاي عاجزانه را ترك هاي سده بيست و يكم مي كنند. اما ببينيم كه نظر خود ابن خلدون بزرگ درباره اين روايت وهم آلود احمقانه چه بوده و او با چگونه روشي ناراستي و بي اساس بودن آن را به ثبوت رسانيده است. وي در اين باره مي نويسد:

"همه اين اخبار از صحت دور و بر اساس وهم و غلط مبتني است و به افسانه ها و داستان هاي ساختگي بيشتر شباهت دارد ... و اما جنگيدن تبابعه با ممالك شرق و سرزمين تركان, هر چند راه آن ناحيه از راه هاي سوئز پهناورتر است, ولي از يمن تا نواحي مزبور مسافت دورتري است و ملت هاي ايران و روم در سر راه رسيدن به ناحيه تركان متعرض مهاجم مي شوند و كسي كه بخواهد به سرزمين تركان برسد بايد پيش از تصرف اراضي آنان با ايران و روم بجنگد, در صورتي كه هيچ مورخي روايت نكرده كه تبابعه ممالك ايران يا روم را تصرف كرده باشند, بلكه آنچه در تاريخ آمده اين است كه اين قوم در مرزهاي كشور عراق و بحرين و حيره و جزيره و نواحي اطراف دجله و فرات با ايرانيان نبرد كرده اند و اين جنگ ميان ذوالاذعار پادشاه يمن و كيكاووس پادشاه كياني روي داده است. و هم گويند تبع اصغر ابوكرب نيز با گشتاسپ پيكار كرده است, ولي با بودن ملوك طوايف پس از كيانيان و پس از آنها ساسانيان در سرزمين ايران, گذشتن از اين كشور براي جنگ با تركان و رسيدن به تبت و چين امري است كه بنابر عادت محال به نظر مي رسد, چه جنگيدن با مللي كه در سر راه چين قرار دارند بسيار سخت است و هم نيازي فراوان به علوفه و آذوقه و ديگر وسايل سفر پيدا مي شود و با دوري مسافت چنانكه ياد كرديم چنين سفري دشوار و ناشدني است. بنابر اين خبرهاي مربوط به اين قضيه نيز نادرست و واهي و جعليست و بر فرض كه ماخذ نقل اينگونه اخبار درست باشد اين انتقادات و عيوب بر آنها وارد است و چگونه ممكن است درست باشد در صورتيكه اخبار مزبور از منابع درستي هم روايت نشده است؟ و در گفتار ابن اسحاق در خبر يثرب و اوس و خزرج كه تبع ديگري با مجاهده و سختي بسيار به جانب مشرق رفته است نيز عراق و ايران منظور است ولي جنگ آنان با ترك و تبت به هيچ رو درست نيست چنانكه به ثبوت رسانديم. پس در اين باره به هر چه بر مي خوريم نبايد بدان اعتماد كنيم و بايد در اخبار بيانديشيم و آنها را بر قوانين صحيح عرضه دهيم تا آنها را به بهترين وجه دريابيم و صحيح را از سقيم بازشناسيم. و خدا راهنماي انسان به درستي است."
همان – صص 20 و 21
با وجودي كه من همه نقل قول هايم از ابن خلدون را مستند كرده ام, باز ممكن است ديوانه اي از جمع ديوانگان آغوزي برخيزد و صحت ترجمه مرحوم گنابادي را زير سوال برد, از این روی من اينجا كل داستان را به نقل از سايت "Muslim Philosophy" كه مجموعه كامل كتاب هاي ابن خلدون را به زبان انگليسي منتشر ساخته است, بازگو مي كنم:

Likewise, it is said that the last Tubba', As'ad Abu Karib, who lived in the time of the Persian Kayyanid king Yastasb, ruled over Mosul and Azerbaijan. He is said to have met and routed the Turks and to have caused a great slaughter among them. Then he raided them again a second and a third time. After that, he is said to have sent three of his sons on raids, (one) against the country of Fars, (one) against the country of the Soghdians, one of the Turkish nations of Transoxania, and (one) against the country of the Rum (Byzantines) The first brother took possession of the country up to Samarkand and crossed the desert into China. There, he found his second brother who had raided the Soghdians and had arrived in China before him. The two together caused a great slaughter in China and returned together with their booty. They left some Himyar tribes in Tibet. They have been there down to this time. The third brother is said to have reached Constantinople. He laid siege to it and forced the country of the Rum (Byzantines) into submission. Then, he returned."
و درباره نادرستي و جعلي بودن اين روايت:
"All this information is remote from the truth. It is rooted in baseless and erroneous assumptions. It is more like the fiction of storytellers. ...With regard to the (alleged) raid of the Tubba's against the countries of the East and the land of the Turks, it must be admitted that the line of march in this case is wider than the (narrow) passage at Suez. The distance, however, is greater, and the Persian and Byzantine nations are interposed on the way to the Turks. There is no report that the Tubba's ever took possession of the countries of the Persians and Byzantines. They merely fought the Persians on the borders of the 'Iraq and of the Arab countries between al-Bahrayn and al-Hirah, which were border regions common to both nations These wars took place between the Tubba' Dhul-Adh'ar and the Kayyanid king Kaygawus, and again between the Tubba' al-Asghar Abu Karib and the Kayyanid Yastasb (Bishtasp). There were other wars later on with rulers of the dynasties that succeeded the Kayyanids, and, in turn, with their successors, the Sassanians. It would, however, ordinarily have been impossible for the Tubba's to traverse the land of the Persians on their way to raid the countries of the Turks and Tibet, because of the nations that are interposed on the way to the Turks, because of the need for food and fodder, as well as the great distance, mentioned before. All information to this effect is silly and fictitious. Even if the way this information is transmitted were sound, the points mentioned would cast suspicion upon it. All the more then must the information be suspect since the manner in which it has been transmitted is not sound. In connection with Yathrib (Medina) and the Aws and Khazraj, Ibn Ishaq says that the last Tubba' traveled eastward to the 'Iraq and Persia, but a raid by the Tubba's against the countries of the Turks and Tibet is in no way confirmed by the established facts. Assertions to this effect should not be trusted; all such information should be investigated and checked with sound norms. The result will be that it will most beautifully be demolished.
God is the guide to that which is correct."
چنين است كه ديديم : تاريخ نويس "پرآوازه" آغوزي ما به منظور ترك سازي يك قوم باستاني باشنده آذربايجان, يك چنين روايت وهم آلود خنده داري را دستآويز خويش قرار داده و سپس بر اساس آن چنان نتايج شگرفي گرفته است. پرسش ما اين است كه براستي چه چيزي به جز فقر هويتي و فرهنگي مي تواند انسان ها را چنين به دست و پا زدن هاي مضحك و در عين حال رقت انگيزي بكشاند؟ و آيا روا است كه مردم دلآور آذربايجان به چنين جعالان دروغ زني مجال دهان دراني و درازگويي بر ضد ملت و ميهن بدهند؟

هیچ نظری موجود نیست: