۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

درباره «طبيعت» و جايگاه رفيع آن در ايدئولوژي جنبش ما – بخش2

رهيافت و ديدگاه ما درباره جايگاه طبيعت
ما امروزه بر ماهيت و بنياد وجودي طبيعت آگاهيم و چگونگي كاركرد آن را مي دانيم و از همين روست كه به ستيز با آيين هاي خداباوري برخاسته ايم كه به جاي طبيعت, موجودي متافيزيكي و موهومي را نشانده اند كه صفات تنها يكي از زيستمندهاي طبيعت, يعني «انسان» را داراست : هم «منتقم» است و هم «مكار» و هم «جبار» و در همان حال هم «رحمان» است و هم «رحيم» و هم «صدوق» و هم «غفور»!! يك چنين موجود شگرفي تنها در يك جا امكان رشد و نمو دارد آن هم در مغز عليل و بيكار مشتي جاهل كاهل است كه از درياي ژرف و فراخ دانش بشري حتي يك جرعه هم ننوشيده اند. موجودي كه جهان آفريده اش را بر اساس «سنن لايتغير الهي» اداره مي كند اما در همان حال به دعاي يكي و يا جمع كوچكي از آفريده هايش, «قضاي قطعي» خود را نقض كرده و برمي گرداند!! طبيعتي كه ما به آن باور داريم اما براستي «قوانيني تغييرناپذير» دارد و با خواهش و تمنا و دعا و دوله اين و آن انسان يا حيوان قضاي خود را عوض نمي كند و با پرداخت پشيزي خيرات كه «صدقه» اش مي نامند, از سوي فلان مومن يا مومنه «هفتاد نوع بلا» را از سر اينان دور نمي كند! خداي طبيعت نام ما نه به كسي مهر مي ورزد و نه با كسي دشمني مي كند, او چونان داوري بي تفاوت در كنار گود نشسته و آناني كه مسير و طريقشان را با قوانين خود همآهنگ كرده اند پاداش مي دهد.
ما طبيعت را به صورت يك زيستمند واحد مي بينيم كه در تك تك موجودات اين جهان بي كران تجلي دارد و متجسم است و اين ديدگاه ما نسبت به طبيعت احترام و ستايشي نسبت به آن در پي مي آورد كه مطلقا نه كمتر از احترام خداباوران است نسبت به خداي موهومي دمدمي مزاجشان و نه اصلا از جنس و ماهيت آن است. اگر باورمندان اديان سامي براي كسب موفقيت در دنيا و نيز در جوكستاني كه «آخرت» نام دارد به «توسل» و «دعا» و «عبادت» و «ذكر» و ... دست مي يازند و زمان و توان خويش را چنين بيهوده و بي حاصل تلف مي كنند, ما اما با درك اين نكته كه طبيعت نسبت به همه موجودات بي تفاوت و در نتيجه «دادگر» است, همه توش و توانمان را بر سر اين مي گذاريم كه هر چه بيشتر و بيشتر مسير پويش و زيستن خويش را با قوانين طبيعت همراه و همآهنگ سازيم تا بتوانيم بيشترين بهره را از اين جهان برده و در نبرد ورجاوند «تنازع بقا» پيروزتر و بهروزتر باشيم. ما با درك اينكه خود جزئي از اين جهان فراخ مادي بوده و در نتيجه تابع و پيرو جبري قوانين و سنن آن هستيم, به رسالت ها و وظايف فردي خويش در برابر آينده و سرنوشت خود و وابستگان خويش آگاه تر و مسئول تر مي شويم و در نتيجه در تعيين سرنوشت خود نقشي به مراتب فعالتر و كنشگرانه تر پيدا مي كنيم و بدين گونه است كه پويش در مسيري خلاف قوانين طبيعت را زيان رسان دانسته و از انجام آن خردمندانه مي پرهيزيم.
ما سرسختانه به نظريه «تكامل انواع» باور داشته و آن را به عنوان توضيح و تشريح مكانيزم كاركرد طبيعت مي شناسيم و بر اين عقيده ايم كه اين تكامل به سوي ايجاد «گونه گوني» و «ناهمساني» بيشتر و افزون تر, جريان و سريان داشته و در همين چهارچوب است كه «انسان» را به عنوان يك رهآورد فرآيند ميليون ها ساله تكامل درنظر گرفته و براي خويش هويت يك «گونه مستقل» را تصور مي كنيم.در مرحله بعدي به اين حقيقت باور پيدا مي كنيم كه در ادامه فرآيند تكامل و در اثر تفاوت در مكان و شرايط زيستگاهي و لذا گزينش مسيرهاي گونه گون زيستي , چندين «زيرگونه» در ميان گونه انسان ايجاد شده كه آنها را «نژاد» مي دانيم و باز در ميان نژادها نيز چندين زيرشاخه و زيررده متصوريم كه هر يك ويژگي ها و مختصات خاص خودشان را دارند.بدين سان است كه ما ويژگي هاي فردي و ملي خويش را رهآورد يك مسير دراز تكاملي ديده و بر حفظ و ارتقا توانش فردي و ملي خويش تاكيد مي ورزيم. به ديگر سخن, اصل و اساس ايدئولوژي جنبش خاك و خون آريايي را «پذيرش» و سپس «پاسداشت» گونه گوني و ناهمساني ناشي از كاركرد طبيعت و در نتيجه كوشش و پويش براي حفظ و گسترش اين گونه گوني و ناهمساني و بدين سان پاسداري و تقويت آن نيروهايي كه ثمره كاركردشان هويت نژادي مان است تشكيل مي دهد.
ما وجود خويش را گونه اي «تجلي» و «تبلور» كاركرد طبيعت دانسته و بدين سان هويت خود را به عنوان هويت يك گونه زيستمند پويشگر مدام در حال تغيير و تحول تعريف مي كنيم و به همين دليل است كه بر چگونگي و راه جريان و سريان روح طبيعت در هستي خويش آگاهيم: «نياكان» و «نياخاك» مان كه به واقع همه هستي و نيستي مان بدانها وابسته بوده و هست و خواهد بود و باز از همين روست كه ما تك تك ايرانيان را چون سلولهاي تشكيل دهنده زيستمندي كه «ملت ايران» نام دارد و خود آميخته اي از «خاك» و «خون» است دانسته و هدف و فلسفه رزم و نبردمان را نيز بر اساس پاسداشت و پالايش و بهبود و گسترش اين دو عنصر قرار داده ايم.هر ايراني از «خون» مقدس نياكان خود زاده مي شود و بر «خاك» مقدس نياكان خود مي زيد و پس از انتقال اين «خون» مقدس به نسل بعدي باز در همين «خاك» مقدس آرام مي گيرد و اين است شكوه و طراوت و لطافت انديشه يك ايران پرست نژاده هوادار جنبش «خاك و خون» آريايي!

هیچ نظری موجود نیست: