۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

ادعاهای ترکی،پاسخ های ایرانی-بخش ۱

پیش گفتار


پان ترکیسم به عنوان یک جنبش توسعه طلب و زیاده خواه, در طول تاریخ تقریبا یکصد ساله خودهمواره دارای مطامع و انگیزه های شوم و تجاوزکارانه ای نسبت به خاک ایران بوده است.در واقع, از آنجا که موقعیت جغرافیایی کشور ما به گونه ایست که همچون دیواری میان توده کشورهای ترک زبان آسیای میانه و جمهوری آذربایجان با ترکیه حائل شده و ارتباط آنها را با یکدیگر گسسته است, لذا نخبگان و اندیشمندان پان ترکیست همواره به نحوی درصدد طرح و گسترش ادعاهای ارضی شان نسبت به خاک نیایی ما به منظور پر کردن این خلا و فراهم آوردن زمینه اتحاد سیاسی کشورهای ترک زبان و تشکیل "توران بزرگ" بوده و هستند.

دقیقا در همین چهارچوب و در هنگام حاکمیت پان ترکیست های موسوم به "ترک های جوان" در عثمانی, طرحی توسط آنان تهیه شده بود مبنی بر اینکه نیروهای عثمانی پس از اشغال آذربایجان ایران, باریکه ساحلی دریای کاسپین را به تصرف خویش درآورده و با رسیدن به مناطق ترکمن نشین شمال شرقی ایران, با ساختن یک "پل اتصالی" بر روی جسد ملت ما, به آرمان شوم خویش مبنی بر یگانه ساختن همه ترکان جهان جامه عمل بپوشانند.به همین منظور آنها با تشکیل دادن سازمانی به نام "تشکیلات مخصوصه" مرکب از افسران و نیروهای اطلاعاتی ترک و اعزام آنها به مناطقی همچون آذربایجان, افغانستان و آسیای میانه, اقدام به زمینه چینی سیاسی-فرهنگی از راه تبلیغ آرمان ها و برنامه هایشان در میان گروه های هدف, یعنی اقوام ترک تبار یا ترک زبانی همچون ترکمن ها, ازبک ها و آذری ها نموده بودند تا پیش از مرحله اصلی عملیاتی شان که شامل تهاجم سراسری نظامی می شد, موانع احتمالی را تا سر حد امکان کاهش داده و شانس موفقیتشان را به حداکثر برسانند.در این رابطه, بسیاری از کارشناسان تاریخ سیاسی جهان بر این باورند که حتی نسل کشی وحشیانه ارامنه که در سال 1915 به اوج خود رسید نیز نه حاصل خشم ترکان از "خیانت" موهوم ارمنی ها و پیوستنشان به روسها, که دقیقا حاصل اراده اهریمنی رهبران سه گانه وقت امپراتوری عثمانی و به ویژه شخص "انور پاشا", به منظور از میان بردن جغرافیای قومی ارامنه برای الحاق مناطق ترک زبان قفقاز به انجام رسیده بوده است.(+)

هر چند برنامه های شوم پان ترکیست ها به صورت نسبتا دقیقی طراحی شده بود, اما در اجرا با مشکلاتی اساسی روبرو شده و نهایتا ناکام ماند.این موانع عبارت بودند از:

-مخالفت شدید مردم دلیر آذربایجان با طرح های ضدایرانی ترک ها

-دخالت نظامی موثر روسها و ارمنی های بازمانده در قفقاز جنوبی و حتی مناطق غربی آذربایجان

-شکست های پی در پی عثمانی ها در جبهه های جنوبی در اثر شورش یکپارچه اعراب

در این میان هر چند باید اذعان کرد که عوامل دوم و سوم در ناکامی طرح های پان ترکیستها تاثیر خاص خود را داشته است, اما بدون شک مهمترین و تعیین کننده ترین عامل را بایستی در مورد نخست, یعنی مخالفت شدید مردم میهن پرست آذربایجان با پیوستن به ترک ها و همراه شدن با برنامه های ضدایرانی شان جستجو نمود.در واقع می توان چنین استدلال کرد که همین مخالفت ها و مقاومت های آذریان به رهبری بزرگمردانی چون "شیخ محمد خیابانی" و "احمد کسروی" بود که عثمانی ها را حتی پس از وقوع انقلاب بلشویکی 1917 روسیه و تضعیف حضور نظامی این کشور در صحنه که منجر به روی کار آمدن حکومت دست نشانده ترک ها در اران شد, از فکر تعقیب جدی برنامه هایشان منصرف ساخت و این خطر بزرگ را از سر میهن ما دور ساخت.تنها این "انور پاشا" بود که حتی پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی یکم و امضای پیمان خردکننده "سور" که اساسا موجودیت کشوری به نام ترکیه را به خطر می انداخت, همچنان امیدوار به ایجاد دستکم یک توران کوچکتر در آسیای میانه, به کوشش های ستیزه جویانه خویش ادامه داد و نهایتا در نبرد با بلشویک ها که مشغول بازآفرینی امپراتوری روسیه در قالب نوین کمونیستی بودند, کشته شد.

علیرغم ناکامی و شکست پان ترکیست ها در همراه ساختن مردم آذربایجان با برنامه های ضدایرانی خویش, ادعاها و تبلیغات مسموم اینان به منظور تراشیدن هویت انیرانی برای آذری ها و برانگیختن اینان بر ضد همبستگی ملی و یکپارچگی سرزمینی ایران اما همچنان ادامه یافته است.این در حالی است که مردم میهن پرست آذربایجان, در سالهای 1946-1945 (1325-1324), یکبار دیگر دست رد بر سینه آرمان پان ترکیسم, و این بار در قالب شعارهای کمونیستی, زده و وفاداری تمام و کمال خویش را نسبت به مبانی استقلال و یکپارچگی ایران زمین به نمایش گذاشتند.اما در واقع همچنان که گفته شد, به دلیل موقعیت جغرافیایی ویژه ایران به عنوان سدی در برابر پیوستن کشورهای ترک زبان آسیای میانه و جمهوری موسوم به آذربایجان به ترکیه, تبلیغات و توطئه های ضدایرانی جریان پان ترکیسم به منظور برانگیختن اقوام ترک زبان ایران و همراه کردن آنها با خود, ادامه یافته و چنان که به نظر می رسد, تا یک چشم انداز قابل دید, همچنان ادامه خواهد یافت.

از آنجا که مبارزه با جریان های فکری-سیاسی دشمن ایران و ایرانی یکی از وظایف اساسی هر ایرانی راستینی می باشد, در این نوشتار به بررسی انتقادی یک مجموعه از تبلیغات و ادعاهای تحریک آمیز پان ترکیستی درباره شهروندان و اقوام ترک زبان ایرانی و پاسخگویی بدانها از موضعی ایران پرستانه پرداخته می شود.تبلیغات یادشده که در سایت "اوزتورکلر" (ترکان اصیل), به عنوان یکی از پایگاه های اصلی جنبش پان ترکیسم در شبکه اینترنت به زبان انگلیسی با نام "ترک های ایران" و در کنار مجموعه ای از مقالات مشابه درباره دیگر حوزه های جغرافیایی مسکون به وسیله اقوام واقعا یا ظاهرا ترک قرار داده شده است, به وضوح هدف شوم ایجاد دشمنی و خصومت میان اقوام ترک زبان ساکن ایران و بویژه آذری های ایرانی تبار با دیگر شهروندان و تیره های ایران زمین و نهایتا سازماندهی نوعی بسیج قومی پان ترکیستی بر ضد همبستگی و یکپارچگی ملی ایران را دنبال نموده و در این راه , چونانکه ویژگی همه شاخک ها و فرقه های این جنبش منحوس می باشد, از انجام هیچ گونه تحریف تاریخی و دروغ سیاسی ای ابا ننموده است.به منظور ایجاد سهولت بیشتر برای خواننده گرامی, نخست یکایک ادعاها و دروغ های نویسنده یا نویسندگان این مجموعه همراه با ترجمه و تلخیصشان به پارسی و سپس بررسی و پاسخ های انتقادی به آنها در پی یکدیگر قرار گرفته و در سه بخش تقدیم خوانندگان گرامی می شود.

ادعاهای ترکی،پاسخ های ایرانی

ادعای ترکی#1:

For a period of nearly 950 years between the last quarter of the century X and the first quarter of the century XX, Iran was the country of Turks that stayed either under the dominion of Turks or under the administration of the Turkish dynasties. Therefore, Iran is one of the leading countries in which the Turks and the Turkish culture are most dense.


ترجمه به پارسی:

برای یک دوره زمانی تقریبا 950 ساله, میان ربع آخر سده 10 و ربع نخست سده 20, ایران به صورت قرار گرفتن زیر سلطه مستقیم ترکان یا حاکمیت دودمان های ترک, "کشور ترک ها" بوده است.از این روی, ایران یکی از کشورهای عمده ای است که در آن ترک ها و فرهنگ ترکی به صورت انبوه و گسترده حضور دارند.

پاسخ ایرانی#1:

-در دوره زمانی یاددشده, چندین دودمان ایرانی تبار بر ایران زمین یا بخشی از آن حکومت کرده اند: دودمان های کردتبار شدادی و روادی در بخش هایی از آذربایجان و اران, دودمان پارسی تبار شروانشاهان در بخش هایی از اران, دودمان آذری تبار صفویان در بخشهای عمده ایران زمین, دودمان لرتبار زندیان در بخش اعظم ایران کنونی, دودمان پارسی تبار سربداران در بخشهایی از خراسان و دودمانهای کوچکتری در دیگر بخشهای ایران بزرگ.افزون بر این در مقطعی از سده های 13 و 14 میلادی, ایران زیر سلطه مغولان بوده که این دوره هم گویا به دلیل پیوندهای باشکوه آلتاییک, به حساب ترکان گذاشته شده است!

-مبانی فرهنگی-تمدنی همه دودمان های ترک حاکم بر ایران, از غزنویان و سلجوقیان تا افشاریان و قاجاریان, به کلی ایرانی بوده است.زبان رسمی, ادبی و علمی همه این حاکمیت ها پارسی بوده و در طول همه این مدت, نام سرزمین ما , ایران, بلاتغییر مانده است.پس به هیچ روی نمی توان حاکمیت ترکان در مقطع زمانی یادشده را نوعی تبلور اشغال یا حاکمیت قومی ترکان بر ایران زمین به حساب آورد.

-وجود فرهنگ موسوم به ترکی در ایران مطلقا پدیده ای عجیب نمی تواند محسوب شود چراکه اصولا این ایرانیان بوده اند که نقش آموزگار تمدن و فرهنگ به ترکان کوچنشین و بیابانگرد دشت های آسیای میانه را بر عهده داشته و برای داخل کردن اینان به جرگه انسانیت و مدنیت کوشیده اند.به قول "محمود کاشغری", از معدود ترک شناسان ترک تبار تاریخ, "یک ترک بدون یک تات (ایرانی) چیست؟ یک سر بدون کلاه!" .هر چند ترکان تا کنون شاگردان خوبی برای ایرانیان نبوده و جز تقلید صرف, ابتکاری جهت خلق مبانی یک فرهنگ مستقل از فرهنگ ایرانی را انجام ندادند, اما قطعا خواهند توانست با کوشش بیشتر, سرانجام در قرن ها و هزاره های آینده برای خویش فرهنگی متناسب با گذار هنوز کامل نشده خویش به سمت شهرنشینی تکوین نموده و به جرگه تمدن وارد شوند.تا آن زمان, تنها دلخوری ما از ترکی نامیده شدن فرهنگمان از این بابت خواهد بود که چرا صرفا نسخه بربری شده فرهنگمان , یعنی فرهنگ موسوم به ترکی, به ملت ما نسبت داده شده و از جنبه های انسان ساز و پویه های تمدن گستر آن سخنی به میان نمی آید.

ادعای ترکی#2:

Although Turks constitute nearly half of the population of Iran today, they were the most underdeveloped Turkish group that could not develop in respect of their knowledge and practice
about their language and history due to the chauvinistic stance of Iranians. &

The population of Iran that is a Muslim country is approximately 60 millions. Of this population, nearly 25 millions of people are composed of Turks, nearly 30 millions of people are composed of Iranians (Farsi) and nearly 5 millions of people are composed of the other ethnical groups.


ترجمه پارسی:

با وجودی که ترک ها نزدیک به نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند, اما به دلیل موضع شووینیستی ایرانیان, توسعه نیافته ترین گروه ترک بوده و نتواسته اند با توجه و آگاهی به زبان و تاریخشان و عمل بر طبق آن, توسعه پیدا کنند. و

جمعیت ایران که کشوری مسلمان است, تقریبا 60 میلیون نفر می باشد.از این تعداد, 25 میلیون نفر را ترک ها, تقریبا 30 میلیون نفر را مردمی مرکب از ایرانیان (فارس ها؟!) و حدودا 5 میلیون نفر را دیگر گروه های قومی تشکیل می دهند.

پاسخ ایرانی شماره#2:

-حتی اگر بیمارگونه آذریهای ایرانی تبار را هم جزو "ترکان" به حساب آوریم, باز جمعیت کل ترک زبانان ایرانی حداکثر به 26% کل جمعیت ایران خواهد رسید که تقریبا نصف میزان مورد ادعای پان ترکیست های انیرانی است.(+) وانگهی چگونه نویسنده این نوشتار این ادعا را مطرح ساخته که جمعیت ایرانیان ( ایرانی زبانان؟), تنها 30 میلیون یعنی نصف جمعیت ایران می باشد, بر کسی روشن نیست.در واقع حتی اگر چنانکه گفته شد, آذریهای ایرانی خالص را هم از جمع دیگر اقوام ایرانی جدا سازیم, باز جمعیت ایرانی تباران ساکن ایران به 70% جمعیت کشورمان می رسد.(پارسیان, لرها, بلوچ ها, کردها, مازنی ها, گیلکی ها )


-اگر مراد از "توسعه یافتگی", پیشروی در جاده های مالروی شووینیسم ترکی باشد, قطعا و بیگمان ترک زبانان ایرانی به طور عام و آذریهای آریایی به طور خاص, جزو توسعه نیافته ترین و اساسا عقب مانده ترین گروه های ترک (؟!) جهان به حساب می آیند و خواهند آمد.و اما اگر منظور عدم امکان ایجاد مطبوعات محلی به زبان مادری و گسترش ادبیات قومی باشد, تنها سفری کوتاه به مناطق آذری نشین ایران و بویژه شهرهایی همچون تبریز, زنجان و ارومیه, و توجه به انبوه نشریات ریز و درشت گاه با خط مشی رسما پان ترکیستی که عمدتا نوکر محور آنکارا-باکو بوده و از انجام هیچ گونه توهین و تخفیفی نسبت به مبانی هویت ملی ایرانیان نمی هراسند خواهد توانست هر ناظر بی طرفی را نسبت به اوج آزادی افسارگسیخته ای که در این باره در ایران وجود دارد, قانع ساخته و او را وادار به سکوت در این باره نماید.البته لازم به ذکر نیست که خود این دلسوزان توسعه نیافتگی اقلیت های قومی ایران, در کشور خود یعنی ترکیه, انواع و اقسام فشارها, سرکوب ها و حتی کشتارها و شکنجه ها را بر ضد فعالان جنبش قومی کرد صورت داده و اصولا تا ابتدای دهه 1990 که بالاخره "ترک کوهستانی" نبودن کردان را دریافتند, از اطلاق نام "کرد" بر شهروندان نیمه شرقی کشور خود امتناع نموده و حتی آن را رسما جزو "فعالیت های تروریستی" برشمرده بودند!

ادعای ترکی#3:

Iranians have not entitled the Turks that constitute nearly half the population with the right of education in their own language and this stance is contradictory to all sorts of human right and the international law.


ترجمه پارسی:

ایرانی ها به ترکان که تقریبا نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند, حق آموزش به زبان خودشان را نداده اند و این موضع مغایر با همه اصول حقوق بشر و قوانین بین المللی است.

پاسخ ایرانی#3:

-هر کشوری نیاز به یک زبان ملی و رسمی دارد.در ایران این زبان پارسی است که به دلیل پیشینه طولانی رسمیت خود, حتی در دوره دراز حاکمیت دودمان های ترک, و نیز دارا بودن یک سنت نوشتاری و ادبی بسیار غنی و پرمایه که 5 شاعر از 10 شاعر بزرگ جهان را در از سرچشمه وجود خویش تغذیه فکری نموده, به عنوان زبان رسمی دولت-ملت ایران برگزیده شده و به یکی از پایه های هویت ایران و ایرانی تبدیل گشته است.محض اطلاع هم میهنان ترک زبانی که ممکن است فریب تبلیغات شوم پان ترکیستها در این مورد را بخورند, یادآور می شود که در قانون اساسی مشروطیت ایران نیز , که حاصل خون و مجاهدت کوشندگان سیاسی آزادیخواه و وطن دوست عمدتا آذری بوده است, این زبان پارسی بوده که به عنوان زبان رسمی دولت ایران برگزیده شده و لذا ادعای پان ترکیست ها که گویا رسمیت بخشیدن به این زبان کار ایرانیان "شووینیست" بوده, فاقد هر گونه سندیت تاریخی می باشد.

-آموزش زبانهای قومی به کودکان, بدون شک باعث ایجاد گسست ملی شده و زمینه فروپاشی کشور ما را فراهم خواهد ساخت.از این رو, آری, ما بر ضد چنین اقدامات ایران سوزی هستیم و تا جایی که بتوانیم از انجام چنین پروژه های خطرناکی جلوگیری خواهیم نمود.با این حال قطعا منتظر اقدام مشابه دولت های ترک گرای ترکیه و اران و ازبکستان در فراهم آوردن امکان آموزش به زبان مادی برای توده های میلیونی ایرانی تبار زیر یوغ شان (کردها, تالش ها, تات ها, تاجیک ها) هستیم و خواهیم بود.هر چند که به باور ما تنها الحاق مناطق ایرانی نشین زیر سلطه بیگانگان به خاک ایران و یا دست کم استقلال آنها خواهد توانست از ادامه ظلم و ستم فاحشی که بر ساکنان آنها می رود جلوگیری نموده و زندگی توام با عزت و افتخاری برایشان فراهم آورد.

ادعای ترکی#4:

As it is known, the northern sections of Azerbaijan were invaded by the Russians in the first quarter of the century XIX. Nearly 8 millions of Azerbaijani Turks live within the independent Republic of Azerbaijan. The Southern Azerbaijan is under the dominion of Iran. Over 20 millions of Turks live in the Southern Azerbaijan that has a surface area of 107.000 km2


ترجمه پارسی:

چنانچه دانسته است, بخشهای شمالی آذربایجان در ربع نخست سده 19 مورد هجوم روسها قرار گرفت.تقریبا 8 میلیون نفر از ترکهای آذربایجانی در جمهوری مستقل آذربایجان می زیند.آذربایجان جنوبی تحت سلطه ایران است.بیش از 20 میلیون تن از ترک ها در آذربایجان جنوبی که دارای مساحتی برابر با 107000 کیلومترمربع می باشد, زندگی می کنند.

پاسخ ایرانی#4:

- "چنانچه دانسته است", سرزمینی که امروز "جمهوری آذربایجان" خوانده می شود, تنها با اراده سیاسی دارودسته "محمدامین رسول زاده" و اربابان ترکشان و در دورانی بسیار متاخر, یعنی سال 1918 میلادی, به این نام خوانده شده و پیش از آن نامی دیگر , یعنی "اران", می داشته است.اصولا هدف و فلسفه چنین نام دزدی آشکاری نیز این بوده که به همین صورت که مشاهده می فرمایید, در آینده, پیروان مکتب پان ترکیسم مسائلی چون آذربایجان شمالی و جنوبی را مطرح کرده و با تقسیم شده خواندن آذربایجانی ها, خواستار وحدت و یگانگی آنان تحت لوای حاکمیتی ترک گرا شوند.

ادعای ترکی#5:

The settlement of Turks in Azerbaijan in mass groups occurred in the Seljuk period. Azerbaijan that had stayed under the Monian dominion for a while was then administered by the Turks for a long time afterwards. The dominion of Timur people, Ak-Koyunlular and Kara-KoyunlularStates enabled the development of Turkish culture in Azerbaijan. Therefore, Azerbaijan has entirely become a homeland of Turks.

ترجمه پارسی:

ساکن شدن ترکان در قالب گروه های انبوه در آذربایجان در دوره سلجوقی روی داد.آذربایجان پس از اینکه برای مدتی تحت سلطه مغولان درآمده بود, برای مدتی طولانی تحت فروانروایی ترکان درآمد.سلطه دولت های تیموریان, آق قویونلوها و قراقویونلوها, امکان توسعه فرهنگ ترکی را در آذربایجان فراهم ساخت.از این روی, آذربایجان به کلی به نیاخاک ترکان تبدیل شده است.

پاسخ ایرانی#5:

-سکونت گروه های انبوه ترک در آذربایجان نه در دوره سلجوقی که در دوره صفوی و به دلایل سیاسی-مذهبی روی داد.در واقع همچنانکه نویسندگان کتاب مشهور "تاریخ جمعیت جهان" می نویسند:"نخستین یورش ترک ها چندان نابودکننده نبود،زیرا بیشتر ترک ها به ترکیه رفتند." (تاریخ جمعیت جهان،کالین مک اودی و ریچارد جونز،ترجمه مهیار علوی مقدم و علیرضا نوری گرمرودی،انتشارات پاندا،ص ۲۱۱) .افزون بر این یادآور می شود که ذکر واژه "انبوه"به منظور توصیف چگونگی مهاجرت ترکان به آذربایجان, قطعا دارای یک هدف پنهان مبتنی بر القا استحاله نژادی بومیان ایرانی تبار آذربایجان در ترکان مهاجر در اذهان خوانندگان می باشد که بی شک نادرست است.به منظور تایید ترک تبار نبودن آذریها, در آینده نزدیک پژوهشی گسترده و مستند را در همین تارنما مشاهده خواهید نمود.

-آذربایجان, خاک نیایی ایرانی بوده, هست و خواهد بود.نیاخاک ترکان همان استپ ها و بیابان های سردسیر و خشک مغولستان است و بس!

ادعای ترکی#6:

The Safevi dynasty that was founded by Shah Ismail had given precedence to the Azerbaijani Turks for nearly two and a half century (1500-1735).


ترجمه پارسی:

دودمان صفوی که به وسیله شاه اسماعیل بنیانگذاری شد, به ترک های آذربایجانی برای مدتی به طول تقریبا دو و نیم سده (1735-1500) امتیاز فروانروایی بخشید.

پاسخ ایرانی#6:

-صفوی ها تبار آذری, و نه ترک آذربایجانی (؟!), داشتند.در همین باره دوبیتی هایی به زبان ایرانی آذری از "شیخ صفی الدین اردبیلی", نیای شاه اسماعیل در دست است که بر هر گونه کوششی به منظور ترک ساختن صفویان مهر باطل می زند.(+) هر چند این مطلبی درست است که بخش زیادی, و نه آنگونه که ادعا می شود "همه", ارتش صفوی بویژه در مقطع پیش از اصلاحات شاه عباس کبیر متشکل از ترکان بوده, اما نمی بایست غافل شد که در دوره پیش از انقلاب کبیر فرانسه در سده 18 و تکوین مفهوم مدرن دولت-ملت, سربازگیری یک امپراتوری یا پادشاهی از میان اقوام دیگر امری بسیار رایج و فراگیر بوده است.برای نمونه "ایلیریایی ها" بخشی بزرگ از ارتش روم باستان, "اسلاوها" از ارتش بیزانس, "بربرها" از سپاه عرب مهاجم به اسپانیا و "آلبانیایی ها" و "صرب ها" از سپاه یئنی چری عثمانی ها را تشکیل می داده اند و البته در هیچ موردی هم این مسئله منجر به تغییر نام و هویت فرهنگی دولت های به خدمت گیرنده مزدوران بیگانه توسط تاریخ نگاران نشده است.در همین چهارچوب, هیچ دلیلی وجود ندارد تا وجود ترکان در ارتش صفوی را دلیلی بر حاکمیت قومی ترکان , و آن هم ترکان آذربایجانی (؟!), بدانیم.مضافا اینکه سلاطین صفوی رسما خود را "شاه ایران" می خوانده و بخش مهمی از مبانی فرهنگ حکومتی باستانی ایرانی را در خلال حکومت خویش احیا نمودند.

-هر یک از دولت ها و پادشاهی های ایرانی تاریخ, توسط قومی ایرانی بنا شده و هیچ دلیلی ندارد تا حاکمیت صفویان را حاکمیت آذری ها بخوانیم, چنانکه مناسبتی برای "کردی" نامیدن پادشاهی ماد یا "لری" خواندن دولت زندیان وجود ندارد.همه اقوام ایرانی در ساختن تمدن و فرهنگ ایرانی سهیم بوده اند و با هیچ ترفندی نمی شود ریشه تنومند پیوندهای برادری آنان را از هم درید.

ادعای ترکی#7:

But the continuous activation of the Shiah Islam by the Safevi people prevented the amalgamation of both the Azerbaijani Turks and the Ottoman Turks. Moreover, the sect of the Shiites was an unpassable bridge between the Azerbaijani Turks and the Ottoman Turks. Therefore, it caused the disconnection of the relations of these two Turkish regions. These situations created a negative effect in the establishment of the union within the Turkish world.

ترجمه پارسی:

تبلیغ مداوم اسلام شیعی بوسیله صفویان از درهمآمیزی ترک های آذربایجانی و ترک های عثمانی جلوگیری کرد.افزون براین, مذهب شیعه, یک پل عبورناپذیر میان ترک های آذربایجانی و ترک های عثمانی بود.از این روی, منجر به گسست پیوندهای میان این دو سرزمین ترکی شد.این وضعیت تاثیری منفی در پی افکنی اتحاد در جهان ترک برجای گذاشت.

پاسخ ایرانی#7:

-اساسا هیچگونه پیوندی میان آذریهای ایرانی با ترکهای عثمانی وجود نداشته است تا تبلیغ مذهب تشیع از سوی صفویان بخواهد آن را بگسلاند.در واقع بایستی خاطرنشان کرد که همین اندک شباهت موجود میان زبان های ترکی رایج در آذربایجان با ترکی مرسوم در ترکیه نیز دقیقا در مقطع پس از روی کار آمدن صفوی ها بوجود آمده, چرا که پیش از آن هنوز زبان آذری در بخشهای بزرگی از آذربایجان تکلم می شده و اتفاقا در نتیجه مهاجرت گروه های ترک قزلباش از آناتولی به آذربایجان در نتیجه سیاست شیعه گری صفویان و در یک فرآیند تدریجی در این سامان از میان رفته و به ترکی امروز بدل گشته است.از این گذشته, پیش از گرویدن به تشیع, مذهب اکثریت آذربایجانیها تسنن شافعی بوده که با تسنن حنفی ترکان عثمانی به کلی متفاوت بوده و لذا طرح مسئله تشابه مذهبی میان این دو قوم در دوره پیش-صفوی نیز کاملا نادرست و غرض آلود می باشد.

-بود و نبود صفویان و گرویدن یا نگرویدن آذریان به تشیعنمی توانسته کوچکترین تاثیری در اراده مردم دلیر آذربایجان به منظور حفظ وفاداری صادقانه شان به مبانی ایرانی هویت خویش داشته باشد.آذریها ایرانی بوده, هستند و خواهند بود و هیچ ترفند و معجزه ای نمی تواند در ایرانی بودن آنان خللی وارد سازد.مقاومت حماسی و چندین و چند باره مردم آذربایجان در برابر تهاجمات سبعانه سپاه خونریز عثمانیان که غالبا با معاونت سربازان وحشی خانات تاتار شمال قفقاز و دریای سیاه انجام می شد و همچنین "نه" بزرگ آنان به پروژه پان ترکیستی ترکان عثمانی در مقطع جنگ جهانی یکم می توانند به عنوان نمونه های خوبی از پاسخ آذربایجانیها به "دعوت یگانگی با ترکیه" به حساب آیند.

ادعای ترکی#8:

Another negative effect of the Safevi dynasty was the strong diffusion of the Shiah Islam among the Iranians. In brief, Iran had used the Shiah Islam as a means for the protection f the national identity and had constituted an obstacle in front of the foundation of a union in Islam world. Iran was not contented with all these effects and then started to diffuse the Shiah Islam to the other Muslim countries and this situation caused an another disturbance in the Islam world. Thus, Iran has become the focus of secession and disintegration within the Islam world.

ترجمه پارسی:

دیگر تاثیر منفی دودمان صفویان, انتشار گسترده اسلام شیعی میان ایرانیان بود.در یک کلام, ایران از اسلام شیعی به عنوان ابزاری برای پاسداری از هویت ملی بهره برده و به مانع تراشی در راه پی افکنی اتحادی در جهان اسلام پرداخت.ایران حتی به انجام این اقدامات بسنده نکرده و شروع به منتشر ساختن اسلام شیعی به دیگر کشورهای مسلمان پرداخت و این وضعیت به ایجاد اختلالی دیگر در جهان اسلام منجر شد.از این رو, ایران به کانون تجزیه طلبی و از هم پاشیدگی در جهان اسلام تبدیل شده است.

پاسخ ایرانی#8:

-گرایش به تشیع در میان ایران امری نبوده که با روی کار آمدن صفویها به وجود آمده باشد.در واقع نخستین قیام مسلحانه و سازماندهی شده تشیع در تاریخ, یعنی قیام "مختار", که به نابودی کلیه عوامل و دست اندرکاران کشتار عاشورا منجر شد, اساسا به دست ایرانی ها به انجام رسیده بود.داستان ملال انگیز "ابومسلم خراسانی" که به هواخواهی از حکومت علویان, امپراتوری هار عرب گرای اموی را آنچنان درهم باصلابت و خشونت در هم کوبید نیز بر هیچ کس پوشیده نباید باشد.همچنین نخستین مراسم رسمی عزاداری برای پیشوای سوم شیعیان نیز در زمان حاکمیت دودمان ایرانی "آل بویه" بر عراق به انجام رسید و این مسائل جدای از تاثیرپذیری شدید این مراسم, که به نظر بسیاری از کارشناسان امر "اساس و ممیزه هویت شیعه" را تشکیل می دهد, از آیین های سوگواری ویژه ایرانیان باستان و خصوصا آیین کهن "سوگ سیاوش" می باشد.از دیگر موارد تاثیرپذیری مبانی شیعی از فرهنگ ایرانی نیز می توان به اصول "توارث" و "معصومیت" پیشوایان شیعه اشاره داشت که مستقیما از چهارچوب فرهنگ ایرانی که دربرگیرنده لزوم تداوم پادشاهی در یک خاندان و وجود "فره ایزدی" شاهنشاهان می باشد, الگوبرداری و استخراج شده است.بنابراین ضمن اینکه بایستی دستکم تا حدی با نویسنده پان ترکیست نوشتار مورد بحث همراه شد که ایرانیان با تغییر ماهیت و سپس پذیرش تشیع, به کوششی برای پاسداری از هویت ممتاز ملی شان برخاستند, اما نباید از این حقیقت غافل شد که پیشینه گرایش و هواداری اینان از مذهب شیعه به سده ها پیش از استقرار دولت صفوی در ایران بازمی گردد.

-ایرانیان از مدتها پیش از صفویه ادغام در جهان اسلام و امت واحده کذایی اش را رد کرده بودند.جنبش های سیاسی-فکری و مسلحانه ایرانیان, به رهبری نویسندگان و مترجمان میهن پرستی چون ابن مقفع و تئوریسیون های جنبش شعوبیه تا سرداران سیاسی-نظامی ای چون مردآویج, پاپک, مازیار, سنباد, استاذسیس و غیره, دقیقا به همین منظور, یعنی جلوگیری از استحاله ایرانیان در گنداب فرهنگ عربی ای که نام اسلام بر خود دارد, صورت گرفته است.ما ریختن خون پاک ابرمردان قهرمانی چون پاپک خرمدین را با آن جانفشانی های به یاد ماندنی اش در برابر خلیفه عباسی هیچگاه از یاد نخواهیم برد و هیچ گاه در جهان مصیب زده اسلام مستغرق نخواهیم گشت, حتی اگر انیرانیانی چون پان ترکیست ها که کوچکترین باوری به برابری میان مسلمانان ندارند, در زیر علم "اتحاد جهان اسلام" به سینه زنی و نوحه خوانی پرداخته و با لحنی "بن لادنی وار" ما را به خاطر جداسری و تاکید بر ملی گرایی مان سرزنش نموده و تهدید نمایند.

ادعای ترکی#9:

Taking the advantage of the gaps resulting from the decadence of the Safevi dynasty, the Halaç Turks that essentially lived within the environs of Kandahar succeeded in the establishment of their dominion in Iran.This incident that was mistakenly registered in our histories as the invasion of Iran by the Afghani people is made up of the dominion of Halac Turks that were then named as Gılzay in Iran.

ترجمه پارسی:

با بهری گیری از شکافهایی که در نتیجه ضعف دودمان صفویان بروز کرده بود, ترکهای خلج که عمدتا در اطراف قندهار می زیستند موفق به برقراری سلطه شان بر ایران گشتند.این رویداد که در تواریخ ما به اشتباه به عنوان حمله افغان ها به ایران ثبت گشته, در واقع برپایی سطله ترکهای خلج است که بعدها قیلزایی نام گرفتند, بر ایران می باشد.

پاسخ ایرانی#9:

-سرنگون کنندگان دودمان صفویان, نه "ترک های خلج" اطراف قندهار, که عمدتا پشتون های ایرانی تبار جنوب و شرق افغانستان بودند که از حاکمیت فرمانروای ستمکار قندهار یعنی "گرگین خان" گرجی تبار به تنگ آمده و در پی بی نتیجه ماندن شکایات پی در پی شان, سرانجام راهی اصفهان گشته و به علت بی لیاقتی سران ارتش ایران و بویژه شخص سلطان محمد حسین, قادر به فتح پایتخت و منقرض کردن دودمان صفویه شدند.

ادعای ترکی#10:

The population of Afsar Turkmens is estimated to be nearly 650.000 recently. Although they have presented their Turkish identity, they do not have a political influence in Iran.

ترجمه پارسی:

جمعیت ترکمن های افشار اخیرا حدود ۶۵۰،۰۰۰ نفر تخمین زده شده است.با وجودی که آنها هویت ترکی خویش را حفظ کرده اند, فاقد تاثیرگذاری سیاسی در ایران هستند.

پاسخ ایرانی#10:

-ضمن تشکیک در رقم ادعا شده برای جمعیت افشارها بایستی از پان ترکیستهای نویسنده این نوشتار پرسید که در کجای دنیا یک گروه قومی که حدود یک درصد جمعیت کشوری را تشکیل می دهند, می بایست دارای توان تاثیرگذاری بر مسائل و روندهای سیاسی آن مملکت باشند؟ چگونه است که 20 میلیون کرد ترکیه که 33% جمعیت این کشور را تشکیل می دهند و یا 13 میلیون تاجیک ازبکستان که نیمی از جمعیت آن را دربرمی گیرند بایستی با توسل به انواع و اقسام روشها از دستیابی به پست های سیاسی و اقتصای دور نگاه داشته شوند, اما چند صدهزار جمعیت پراکنده یک گروه قومی می بایست دارای توان تاثیرگذاری بر سرنوشت 60 میلیون ایرانی, آنهم لابد در جهت آمال و آرزوهای پان ترکیستی, باشند؟!

-حفظ مبانی فرهنگ منحط ترکی, نه تنها واجد ارزشی برای دولت و ملت ایران نبوده و نیست, که جزو بدترین و نابخشودنی ترین گناهان محسوب می شود.ما اجازه نخواهیم داد تا گروه های مهاجر ترک تباری که به زور به سرزمین ما وارد شده اند, پس از متوقف ساختن روند شتابناک توسعه تمدن و فرهنگ ایرانی در سده های پیشین, اکنون به دستآویز فرهنگ (؟!) متمایز خویش خواستار ایجاد موجودیت های سیاسی برای خود شده و بنیاد همبستگی ملی ما را به خطر بیافکنند.تنها اقوامی در ایران شایسته احترام و تکریم هستند که "حرمت صاحب خانه" را پاس داشته و با ترک ارزشهای فرهنگی پیشین خود, کاملا در دریای گوهرافشان فرهنگ و تمدن ایرانی مستحیل شوند.

ادعای ترکی#11:

The long-lasting turmoil resulting from the death of Nadir Shah attenuated Iran. In these critical days, Kacar people saved Iran from a probable decline.


ترجمه پارسی:

آشفتگی های درازمدت پیآمد مرگ نادرشاه, ایران را تضعیف نمود.در این روزهای بحرانی, قاجارها ایران را از یک زوال احتمالی نجات دادند.

پاسخ ایرانی#11:

-این نه ترکان قاجار, که لرهای ایرانی تبار ایل زند به رهبری کریم خان بودند که ایران را از آشفتگی های پس از مرگ نادرشاه رهایی بخشیدند.ایران در طول دوران حکومت کوتاه مدت پادشاهی کریم خان, که از فرط مردم دوستی لقب "وکیل الرعایا" بر خویش نهاده بود, دورانی از آرامش و آسایش را به خود دید و مردم رنج کشیده آن نفسی به راحتی کشیدند.بر خلاف آنچه تصور می شود, کریم خان مردی خوشگذران و ساده لوح و بی توجه به مسائل خارجی نبوده و ضمن ایجاد آرامش در کشور به پاسداری از منافع ملی ایرانیان در برون مرزها پرداخته است.برای مثال ارتش ایران در اواخر حکومت کریم خان موفق شد با شکست دادن ترکان عثمانی, بندر استراتژیک بصره را به مام میهن بازگرداند.(1 و 2)

-حکومت ترکان قاجار بر ایران زمین از آغاز با خونریزی و ایرانی کشی شروع شد و با نکبت و شکست و خفت ملی ادامه یافت.آغامحمد خان قاجار, با یاری ترکمنانان شرق دریای کاسپین و با دست یازیدن به جنایت های نفرت انگیزی همچون کور کردن ۷۰،۰۰۰ نفر از مردم کرمان تنها به جرم یاری رسانی به لطفعلی خان زند به قدرت رسید و در دوره حکومت جانشینان نالایق و بی کفایتش همچون فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه,بخشهای وسیعی از خاک ایران زمین, از 17 ولایت قفقاز تا مرو و خوارزم و از هرات و سیستان تا نیمه شرقی بلوچستان, از مام میهن جدا گشتند.همچنین زمینه جدایی بحرین از خاک سرزمین پدری نیز در اثر بی لیاقتی قاجارها فراهم شد و چه بسا که اگر آن گرد ایران پرست, یعنی "رضاشاه کبیر", ظهور نکرده بود, امروز ما از داشتن خوزستان و منابع بیکران نفت و گاز آن نیز محروم بودیم, چراکه شاهان متاخر قاجار آن را یکجا به شیوخ عرب ساکن این دیار فروخته بوده و اصولا به نظارتی بسیار ضعیف بر مسائل سیاسی آن اکتفا می کردند!

ادامه دارد...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خدا امسال شما را از خواب توهم زایی بیدار کند . با کدام اسناد و بر پایه چه معلومات . شما این جعلیات و توهمات را نوشته اید . ای انسان . هر تفکری را میتوانی به زبان اوری و هزچه دلت خواست بنویسی . ولی موضوع تاریخ سند میخواهد سند ان هم توهمات پان اریایی و پان پارسی نیست