۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

ادعاهای ترکی,پاسخ های ایرانی-بخش ۲

ادعای ترکی#12:
Khorasan that was considered as an extended part of Turkistan is a productive region that has been the homeland of Turkish communities for centuries.
ترجمه پارسی:
خراسان که به عنوان بخشی گسترش یافته از ترکستان محسوب می شود, سرزمین حاصلخیزی است که برای قرن ها نیاخاک جوامع ترکی بوده است.

پاسخ ایرانی#12:

-این ادعا مطلقا درست است اگر که تنها نامهای "خراسان" و "ترکستان" را با یکدیگر و واژه "ترکی" را با واژه "ایرانی" جایگزین کنیم! به عبارت بهتر:
"ترکستان که به عنوان بخشی گسترش یافته از خراسان محسوب می شود, سرزمین حاصلخیزی است که برای قرن ها نیاخاک جوامع ایرانی بوده است."
در واقع از پگاه تاریخ تمدن, آسیای میانه و بویژه بخشهای جنوبی آن خاک نیایی اقوام ایرانی و یکی از پرورشگاه های اصلی فرهنگ کهن آریایی بوده است.از تمدن آریایی "آندرونو" در هزاره دوم پیش از میلاد گرفته تا تمدن های شکوهمند سغدی, بلخی و خوارزمی و سپس تمدن بسیار شکوفای سده های 9 تا 13 میلادی, آسیای میانه همچون گهواره ای برای تکوین و تکامل فرهنگ و تمدن ایرانی بوده و نقش بسیار مهمی در حفظ و غنی سازی هویت ملی ما ایفا نموده است.نخستین باری که پای ترکان به آسیای میانه باز شد در سده 6 میلادی و بوسیله "گوک ترک ها" (ترک های آبی) بود که با خزش بزرگ اقوام ترک پس از فروپاشی دودمان سامانی در اواخر سده 10 و سراسر سده 11 همراه شده و نهایتا با یورش وحشیانه و ایرانی کشانه مغولان در سده 13 و حاکمیت گورکانیان ترک-مغول در سده های 14 و 15 و سپس سلطه ازبکان ددمنش در سده 16, عنصر ترکی به جایگاه قوم اصلی این سرزمین صعود کرد.با این حال تا سده 19 همچنان حوزه نفوذ سیاسی ایران بر بخشهایی از آسیای میانه همچون "مرو" و بخشهایی از ترکمنستان امروزی گسترده بود که این هم سوگمندانه با امضای قرارداد استعماری "آخال" توسط دولت بی کفایت قاجار از دست رفت و راه برای اشغال این مناطق به دست روسها و سپس خلق موجودیت های سیاسی ترکی فاقد هر گونه پشتوانه تاریخی, مانند ترکمنستان و ازبکستان, در خاک کهن اقوام ایرانی گشوده شد.با این حال قطعا و بدون کوچکترین شکی, یکی از آرمان های بنیادین جنبش حقیقی پان ایرانیسم بازپسگیری این سرزمین ها از چنگال ترکان و الحاق دوباره شان به سرزمین پدری می باشد.ما مطلقا نمی توانیم شاهد باشیم که در مرو و اشک آباد و خوارزم و سمرقند و بخارا, زادگاه و خاستگاه ابرمردانی چون زرتشت و ارشک و ابومسلم و رودکی و بیرونی و خوارزمی, اشغالگران ترک که تا سد سال پیش برای یادگیری غذا خوردن و لباس پوشیدنشان هم محتاج ایرانیان بومی این سرزمین ها بوده اند, هم اکنون مشغول تخریب یادگارهای نیاکان ما و ایجاد فشارهای وحشیانه بر بازماندگانشان برای ترک میراث فرهنگی درخشان خویش باشند.ما این سرزمینها را با "زور" از دست داده ایم و با "زور" هم پس خواهیم گرفت!
ادعای ترکی#13:
The Turkmen tribes most of whom had lived in Khorasan and in the north regions of Khorasan constituted the community that was the most negatively affected and damaged in the course of the struggles between the Sunnite Turkistan Turks and the Shiite Iranians. These struggles resulted from the provocation of the Shiites for political interests.
ترجمه پارسی:
قبیله های ترکمنی که بیشتر آنها در خراسان و مناطق شمالی آن زندگی کرده بودند, جامعه ای را بنیاد گذاشتند که به منفی ترین شکل در خلال درگیریهای میان ترکهای سنی مذهب ترکستان و ایرانیان شیعی مذهب تحت تاثیر و تخریب قرار گرفت.این درگیریها در نتیجه تحریکات شیعیان برای منافع سیاسی صورت صورت گرفت.

پاسخ ایرانی#13:
-بخش عمده ترکمانان ساکن ایران در دو مقطع وارد سرزمین ما شده اند:
در زمان استقرار خونبار دودمان ترکمان قاجار در اواخر سده 18 که به طور اساسی با یاری رسانی ترکمنان شرق دریای کاسپین انجام گرفت و آنها به عنوان پاداش اجازه یافتند تا در مناطق بارور و سرسبز شمال شرق کشورمان اسکان یابند.
در مقطع تهاجم روسها به آسیای میانه در نیمه دوم سده 19 که بخشی از ترکمانان بشدت مذهبی به منظور قرار نگرفتن در حوزه جغرافیایی زیر سلطه "کفار", قدم رنجه فرموده و با اجازه عموزادگان قجرشان دوباره بخشهایی از خاک ما را به اشغال خود درآوردند.این مسئله مورد تایید خود پان ترکیستها نیز می باشد:
In the second half of the century XIX, Russians invaded the Turkistan cities. Upon this invasion, some of Turkmens preferred to acknowledge the dominion of Iran. Some small tribes pertaining to Göklen, Yamud people and Salur, Sarık and Teke tribes were leading these Turkmen groups.
ترجمه پارسی:
در نیمه دوم سده 19, روسها شهرهای ترکستان را مورد هجوم قرار دادند.به دلیل این تهاجم, برخی از ترکمنها به تایید سلطه ایران گردن نهادند.برخی قبایل کوچک وابسته به ایلات گوکلان, یموت, سالور, ساریق و تکه نقش رهبری این گروه های ترکمن را بر عهده داشتند.

از این رو هر گونه ادعای پان ترکیستی که ایجاد موجودیت سیاسی یا فرهنگی برای میهمانان ترکمان ما را هدف بگیرد, فاقد هر گونه مبنای تاریخی بوده و تنها منجر به برانگیخته شدن خشم ایرانیان و در نتیجه پایان دادن به این "میهمانی" و اخراج ترکمانان از سرزمین اهورایی ما خواهد گشت.
ادعای ترکی#14:
due to the prohibition of Turkish education by the Iranian governors and the lack of proper services provided for these regions, this Turkmen community was underdeveloped in respect of the development of their national culture and deprived of benefiting from the other opportunities of the civilisation.

ترجمه پارسی:

به علت ممنوعیت آموزش ترکی توسط حکام ایرانی و عدم وجود امکانات خدماتی برای این مناطق (مناطق ترکمن نشین), این جامعه ترکمن در زمینه توسعه فرهنگ ملی خود ناموفق بوده و از بهره گیری از دیگرهای فرصت های تمدن نیز بی بهره و محروم مانده است.
پاسخ ایرانی#14:
-چنانچه گفته شد, ترکمن های شمال شرق ایران به هیچ روی "بومی" این سرزمین نبوده و تنها به دلایلی غیرموجه در دویست و اندی سال گذشته وارد جغرافیای سیاسی ایران امروز شده اند.از این روی, درخواست های حقوق فرهنگی یا سیاسی برای اینان به هیچ وجه دارای زمینه و پشتوانه تاریخی نبوده و لذا مورد قبول ملت ایران قرار نخواهد گرفت.
-از آنجا که ترکمنها دارای دولت ویژه خود در همسایگی ایران می باشند, لذا آنهایی که قصد "توسعه فرهنگ ملی" خویش را دارند می توانند با برگزیدن بهترین و آسان ترین گزینه, از مرزهای ایران گذشته و در جمهوری ترکمنستان به حفاظت و گسترش میراث فرهنگی خود بپردازند.این واقعیت می بایست بر همه جهانیان تفهیم شود که ایران سرزمین "ایرانیان" است و بس و در این سرزمین جای "توسعه" هیچ فرهنگ دیگری به جز فرهنگ ناب و کهنسال ایرانی نبوده, نیست و نخواهد بود.
ادعای ترکی#15:
he province of Fars in the Southern Iran is entirely under the influence of Kasgay people of today.
ترجمه پارسی:

ایالت فارس در جنوب ایران به کلی تحت تاثیر قوم قشقایی است.
پاسخ ایرانی#15:
-قشقایی ها تنها بخش کوچکی از جمعیت استان فارس را تشکیل می دهند.اکثریت مطلق مردم استان فارس, استان خاستگاه امپراتوریهای شکوهمند هخامنشی و ساسانی, همچنان میراث فرهنگی ایرانی خویش را پاس داشته و آماده اند تا دندان طمع هر انیرانی توسعه طلبی را از بیخ بکشند.
ادعای ترکی#16: Some important events that took place in the course of the World War II and caused some conflicts between Kaşgay people and the Iran government were alleviated through the mediation of the Turkish government. But these activities of Kaşgay people were not tolerated by the Iran governments and they were exiled to the other regions.

ترجمه پارسی:
درگیریهایی که در نتیجه رویدادهای مهم رخ داده در دوره جنگ جهانی دوم میان قشقایی ها و دولت ایران درگرفت, با میانجیگری دولت ترکیه حل و فصل شد.اما این اقدامات قشقایی ها توسط دولت ایران تحمل نشد و آنها به دیگر مناطق تبعید شدند.

پاسخ ایرانی#16:
-اقدامات قشقایی ها در دوره جنگ جهانی دوم و اندکی پس از آن, با وجودی که ماهیتی آشوبگرانه و خرابکارانه داشته و مطلقا یک اعتراض مدنی و صلح آمیز نبوده است, اتفاقا بر خلاف ادعای پان ترکیست ها با منتهای تحمل و مدارای دولت ایران روبرو شد..قشقایی ها که به واسطه خاصیت زندگی ایلی خود فاقد هر گونه شعور و آگاهی سیاسی بودند, در آن مقطع ضمن همکاری خیانت بار با بیگانگان, انواع و اقسام تبهکاریها را بر ضد مردم فارس و دولت ایران مرتکب شده و لذا مستحق مجازات بودند که به دلایلی از جمله وجود حس گذشت در ایرانیان و نیز ضعف دولت مرکزی در نتیجه اشغال کشور از این مجازات رهیدند.ماجرا از این قرار بوده که پس از تهاجم متفقین به ایران و اشغال سرزمین ما که منجر به فروپاشی ارتش میهنی و نیروهای انتظامی کشور شد, گردنکشان و آشوبگران فرصت طلب در چهارگوشه خاک مملکت سربرآورده و به ایجاد شورش و بلوا اقدام نمودند.یکی از این غائله ها, شورش ایلات جنوب کشور بود که عمدتا با محوریت ایل ترک زبان قشقایی صورت گرفت.قشقایی ها که در ابتدای امر فاقد هر گونه برنامه سیاسی مشخص بوده و تنها برای غارت و چپاول دارایی های مردم استان فارس دست به حمله به پادگانها و تاراج سلاح ها زده بودند, بزودی مورد توجه نیروهای اطلاعاتی آلمان نازی به منظور استفاده شدن در جنگی ایذایی بر ضد منافع دول متفقین در ایران قرار گرفتند.به همین منظور, "فن اشتراوس اتل" سفیر برکنارشده نازیها در ایران و مامور سازمان گشتاپو, با فراخواندن دو تن از برجسته ترین کارشناسان عملیات جاسوسی و پشت جبهه و اعزام آنها به میان ایلات جنوب کشور به ویژه ایل قشقایی و برقرار نمودن تماس با ناصر و خسرو قشقایی , دو تن از خانهای ایل, که از زندان رها شده بودند, مقدمات ایجاد شورشی در منطقه حساس و راهبردی جنوب کشور را فراهم آورد.سازمان های جاسوسی آلمانها با ایجاد شبکه ای متشکل از حزب فاشیستی "کبود" به رهبری حبیب الله نوبخت و جمعی از فرماندهان ارتش ,از جمله سرلشگر فضل الله زاهدی که بعدها در زمره عوامل اصلی کودتای استعماری سال 32 قرار گرفت, به همراه جمعی از شخصیت های سیاسی و نویسندگان و رجال روشنفکر هوادار آلمان, مصمم به ایجاد اختلال در کار متفقین و بویژه انگلیسی ها بوده و به همین منظور تصمیم گرفتند تا با انتخاب اصفهان و فارس به عنوان کانون فعالیت های خویش, و بهره گیری از کمک های وسیعی که خانهای قشقایی و همچنین بختیاری در اختیارشان می گذاشتند, به برنامه های خود جلوه سازمان یافته تری بخشیده و مرحله اصلی عملیاتی خود را آغاز نمایند.در تعقیب این برنامه, نازیها فرستنده ای رادیویی در حوزه جغرافیایی تحت کنترل ایل بختیاری نصب نموده و به آموزش تیراندازی و استفاده از ضدهوایی به جوانان بختیاری و قشقایی مشغول شدند.با گذشت زمان و شکست های پی در پی آلمانها در جبهه شوروی, موقعیت این شبکه به خطر افتاد و علیرغم ارسال تجهیزات و مهمات برای ایل قشقایی به وسیله چتربازان آلمانی در ابتدای سال 1323 و دستور مستقیم هیتلر برای تشدید فعالیتهای خرابکارانه در پشت جبهه کشورهای متحد متفق مانند ایران به منظور تضعیف موقعیت آنها, به دلیل هوشیاری سرویسهای اطلاعاتی انگلیسی ها, جمعی از رهبران اصلی شبکه از جمله فضل الله زاهدی و حبیب الله نوبخت به همراه "مایر", سرجاسوس آلمان ها در ایران, دستگیر و بازداشت شدند.در این میان, نیروهای مسلح ایل قشقایی که همانگونه که گفته شد تنها به علت حس چپاولگری سران خود دست به شورش و اغتشاش زده بودند, به غارت و کشتار مردم بی دفاع فارس ادامه می دادند و ارتشی های عمدتا هوادار آلمانها نیز به دلیل ارتباط خوانین قشقایی با نازیها واکنش لازم را از خود نشان نمی دادند.سرانجام با اجرای ترفندهایی از سوی دربار شاه و تنظیم ملاقات های حضوری با سران و خوانین ایلات و اهدای پاداشهایی به صورت جواز کالا و کوپن, بخش عمده عشایر کشور رام شدند و سران ایل قشقایی نیز که از شکست آلمانها اطلاع یافته بودند, با تحویل "شولتسه" از جاسوسان و ماموران اطلاعاتی بسیار زبده آلمانی ها به نیروهای دولتی, با وساطت قوام السلطنه شیرازی به تهران آمده و ضمن دیدار با شخص شاه, جزو "جانبازان اعلیحضرت" نیز قرار گرفتند! به این ترتیب مرحله نخست شورش قشقایی ها به این شکل مفتضحانه به پایان رسید.اما از آنجا که سران این ایل فاقد درک سیاسی و شعور فرهنگی بوده و حس اغتشاشگری و فتنه انگیزی در ذات آنها نهادینه شده بود, دوباره خود را آلت دست بیگانگان قرار داده و این بار به آغوش استعمار پیر بریتانیا فروغلتیدند.ریشه های شورش دوم قشقایی ها به این مسئله بازمی گشت که پس از روی کار آمدن دولت پرو-آمریکایی قوام السلطنه از یکسو و ایجاد بلوای فرقه دموکرات در آذربایجان بدست مزدوران استالین از سوی دیگر, انگلیسی ها نیز به این صرافت افتادند که با انجام اقداماتی به سبک خاص خودشان, از منافع استعماری خویش در جنوب ایران محافظت به عمل آورند.به همین منظور و در تعقیب طرحی که در سال 1321 تهیه شده بود, "آلن چارلز ترات", رئیس سرویس اطلاعاتی انگلیس (MI-6) در ایران در خلال سالهای جنگ جهانی دوم , مامور شد تا در پاسخ به اقدامات احتمالی روسها برای تجزیه آذربایجان و کردستان, در صورت امکان زمینه جدایی مناطق جنوبی ایران به نفع انگلیسی ها را فراهم آورد.همزمان با اوج گیری بلوای پیشه وری در آذربایجان, ترات در سال 1945 به عنوان سرکنسول انگلیس در خوزستان و فارس به جنوب رفت و ستاد عملیاتی خویش را در شهر اهواز مستقر ساخت.وی برای تحقق برنامه شوم روباه پیر, از یکسو بوسیله شیوخ خائن عرب از جمله فرزند "شیخ خزعل" معدوم دست به تشکیل "اتحادیه عرب خوزستان" و از سوی دیگر با تطمیع سران ایل قشقایی و نیز بختیاری, با خلق "نهضت جنوب", زمینه شورشها و فتنه های ایران سوز را در جنوب کشور فراهم ساخت.در حالی که نمایندگان سازمان "اتحادیه عرب خوزستان", در ملاقات با نایب السلطنه, نخست وزیر و وزیرامورخارجه عراق خواستار جدایی خوزستان از خاک ایران و پیوستن به عراق شدند و "بی.بی.سی" منفور هم چونان آشوب های اخیر اهواز این مسئله را در بوق و کرنا کرده بود, سران ایل قشقایی نیز خواستار کسب امتیازاتی مشابه امتیازات درخواستی فرقه چی ها در آذربایجان و حتی "خودمختاری فارس" به همراه اخراج توده ایها از کابینه قوام شدند.از آنجا که این درخواستهای زیاده خواهانه مورد موافقت دولت قرار نگرفت, قشقایی های مسلح جنگی وحشیانه را آغاز نمودند که به قیمت خون هزاران ایرانی تمام شد.صدها روستا در معرض تاخت و تازهای ویرانگر تفنگچی های قشقایی قرار گرفت و آنها پس از اشغال بوشهر و کازرون طبق نقشه انگلیسی ها عازم شیراز شدند.پس از ریخته شدن خون هزاران ایرانی بی گناه و ویران شدن صدها روستا و دهکده, سرانجام دولت قوام توانست ضمن انجام مذاکراتی فشرده با "بوین" وزیرخارجه انگلیسی ها,آنها را وادار به دست کشیدن از تحریک و پشتیبانی قشقایی های آشوبگر نموده و ترتیب فیصله یافتن غائله جنوب را بدهد.بدین سان, یکبار دیگر قشقایی های آلت دست بیگانه خود را در آغوش دولت مرکزی افکنده و با پیوستن به حزب دموکرات قوام, تعهد حفظ امنیت منطقه در زمان برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی را بر عهده گرفته و حتی با انتشار اعلامیه ای بیان داشتند که : "نهضت ملی فارس روی اصل وطن پرستی و حفظ استقلال و تمامیت کشور ایران (!), با اتکا به شخص جناب اشرف (قوام السلطنه) آقای نخست وزیر باقی و برقرار می ماند."به این ترتیب مرحله دوم شورش قشقایی در دهه 1320 نیز این چنین و بدون کاربرد خشونت از سوی دولت ایران به پایان رسید.جالب آنکه پس از کودتای 28 مرداد سال 32, خسرو قشقایی از عوامل اصلی غائله جنوب که در آلمان غربی زندگی می کرد, با دریافت مبلغ 10 و سپس 20 هزار تومان از ساواک به عنوان مواجب سالیانه, از بدگویی دولت شاهنشاهی دست کشیده و بدین سان اوج فرصت طلبی و تبهکاری خویش را آشکار ساخت!
-آنچه که از سوی نویسندگان پان ترکیست مقالات مورد بحث به عنوان "عدم تحمل دولت ایران" مطرح شده مربوط به حوادثی می شود که مدتها بعد از رویدادهای پیشین و در ابتدای دهه 40 روی داده است.دولت ایران که به خطرات مسلح بودن عشایر غیرقابل اعتماد جنوب کشور به خوبی واقف بود, تصمیم گرفت تا آنها را خلع سلاح نموده و امنیت جانی و مالی ساکنان این مناطق را تامین نماید.به این منظور دستورات اکیدی از طرف دولت به ژاندارمری استان فارس برای مصادره سلاح های ایل قشقایی آغاز شد که با گردنکشی اینان روبرو شده و در نتیجه کار به جنگ و برخورد نظامی کشید.برای سرکوب و رام نمودن قشقایی ها, سپهبد "آریانا" به عنوان فرمانده نیروهای جنوب به منطقه اعزام و سپهبد "ورهرام" نیز که خود فردی آذری تبار بود, به سمت استاندار فارس منصوب گشتند.در نهایت پس از 6 ماه جنگ, آشوبگران قشقایی منکوب شده و دولت ایران ضمن اعدام تنی چند از سران شورش, برخی از قشقایی ها را به مناطقی دیگر کوچاند.این کل جریانی است که با تحریف پان ترکیست ها به صورت یک تراژدی غم انگیز و به عنوان شاهدی بر "شووینیسم" ایرانیان درآمده و از آن برای تبلیغات ضدایرانی بهره گرفته می شود.بایستی آگاه بود که جداسری و فتنه انگیزی را در همه کشورهای جهان با خشونت پاسخ می دهند و حق هم همین است.جزای آشوبگر اعدام و زندان و تبعید است و قشقایی ها هم از این قاعده مستثنی نیستند.کما اینکه همین خلع سلاح اصولی که توسط حکومت شاه صورت گرفت, به نحو بسیار موثری باعث تحکیم و تثبیت امنیت در منطقه فارس گردید و مردم این سامان از بلای ترکتازی های غارتگرانه گاه و بیگاه قشقایی ها برای همیشه رهایی یافتند.
-مشخص نیست ادعای پان ترکیست ها مبنی بر اینکه خاتمه شورش قشقایی ها در نتیجه میانجیگری دولت ترکیه بوده بر چه اساس و بنیادی مبتنی است؟! اگر منظور اینان شورش های قشقایی ها در دهه 20 باشد که همانگونه که گفته شد, اساسا غائله با مذاکره و رایزنی و تطمیع و بدون کاربرد خشونت از سوی دولت ایران پایان یافت و اصولا نیازی به میانجیگری دولت ترکیه در حالی که نخست آلمانی ها و سپس انگلیسی ها عامل قضیه بوده اند وجود نداشته است.اگر هم منظور حوادث ابتدای دهه 40 است که مسلما میانجیگری ترکها به فرض وجود اساسا سودی نبخشیده و دولت ایران با استفاده از حق قانونی و مشروع خود آشوبگران را سرکوب و منکوب نموده و سرکردگانشان را به سزای جنایات خویش رسانده است.پس در واقع این پرسش مطرح می شود که پان ترکیست ها از کدام میانجیگری نتیجه بخش دولت ترکیه سخن می گویند؟! واقعیت این است مدارک و اسنادی که در این رابطه موجود می باشد به خوبی نشان می دهد که دولت ترکیه دستکم در مقطع شورشهای قشقایی ها در سالهای جنگ جهانی دوم به هیچ وجه دارای رویکردی صادقانه نسبت به این مسئله نبوده و در صورت انجام میانجیگری هم, آن را صرفا از روی خوش جنسی انجام نداده است.برای روشن تر شدن موضوع, بخشهایی از مقاله "دوستان واقعی و دشمنان ذاتی, ریشه های تاریخی روابط ایران و ترکیه", نوشته "گوکان جتینایا" که در شماره سوم ماهنامه "مریا" (MERIA) در سپتامبر سال 2003 منتشر شده و با ترجمه "مهدی کاظمی" و توسط باشگاه اندیشه در تاریخ یکم آذرماه 1382 در سایت این باشگاه قرار داده شده و مربوط به بررسی روابط ایران و ترکیه در مقطع جنگ جهانی دوم است, در اینجا آورده می شود:
در این زمان وضعیت اقوام ترک و آذری در ایران, به طور جدی در دستور کار نخبگان سیاسی و نظامی ترکیه قرار گرفت.در یک ملاقات گروهی پارلمانی, "سوکرو سارک اوغلو" وزیر خارجه, توسط معاون حزب "جمهوری خواه خلق" چنین مورد خطاب قرار گرفت که آیا "هیچ ملاحظه و ابتکاری توسط دولت برای بهبود وضعیت ترک ها در ایران" پیش بینی شده است, در حالی که این اقوام در معرض ظلم و ستم و سیاست "فارسی سازی" رژیم رضاشاه قرار دارند؟ سارک اوغلو پاسخ داد: "کاملا طبیعی است که ما به شکلی مسالمت آمیز و بدون اینکه دستخوش جنگ و درگیری شویم, اقوام ترک ایران را مدنظر داریم".به گفته یک نماینده حزب RPP (حزب جمهوری خواه خلق) در آن زمان, به نام "فیک احمد باروتکو", نگرانی سارک اوغلو کاملا به جا بوده و وی اعتقاد داشت : " هر قدر سودتلند برای آلمان اهمیت دارد, ترک ها و سرزمین های ترک نشین ایران نیز برای ما مهم هستند.ما تنها نباید به اظهار آشکار احساساتمان اکتفا کنیم, ما بایستی اقوام ترک و آذری ایران را در عقاید و ایده ها و فعالیت های ملی شان به طور جدی و عملی حمایت و تقویت نماییم".


سرنوشت و اوضاع این اقوام آذری در این دوره به بحث روز در ترکیه تبدیل شده بود و در همه جا از مقالات مطبوعات ترکیه و جزوه های منتشره از سوی ناسیونالیست های آذری گرفته تا افکار عمومی ترکیه, بحث و گفتگوی اصلی وضعیت ترک های ایران بود.پس از تصمیم ترکیه بر دادن پذیرش به یکصد دانشجوی ایرانی آذری برای تحصیل در ترکیه و نیز تقاضای ترکیه از ایل قشقایی ( که طرفدار آلمانی ها بودند) برای مهاجرت به ترکیه به منظور حفظ آنها از آزار و اذیت بریتانیا و دولت ایران, همچنین ارتباطات مشکوک سفیر ترکیه با بخش ها و افراد هوادار آلمان در ایران, سوظن ها و بدگمانی های جدیدی هم در دولت ایران و هم در میان نیروهای متفقین نسبت به رفتار ترکیه پدید آمد.به همین دلیل دولتمردان ایران به تدریج به این نتیجه رسیدند که رفتار فعلی ترکیه دنباله همان سیاست ترک های جوان است.در سال 1927 یک دیپلمات ایرانی به همتای انگلیسی اش چنین گفت: "پان ترکیسم هنوز به سختی در ترکیه مقاومت می کند".

از آنجا که حزب جمهوریخواه خلق, حزب بنیانگذاری شده بوسیله آتاتورک ضد پان ترکیست!, در آن مقطع حزب حاکم ترکیه در چهارچوب نظام همچنان تک حزبی این کشور ( که تنها در سال 1950 لغو شد) بوده و لذا طراحی و رهبری کلیه سیاست های ترکیه را برعهده داشته است, می توان به درستی به ماهیت "میانجیگری" ترک ها پی برد و به میزان راستگویی و صداقت و شرف پان ترکیست ها آگاهی پیدا نمود! .بر اساس این داده ها و نیز این واقعیت که در مقطع جنگ جهانی دوم و بویژه در سالهای ابتدایی آن همکاری نزدیکی میان گروه های پان ترکیست و حتی بسیاری از رهبران سیاسی و نظامی ترکیه با آلمان ها به منظور استفاده از اقوام ترک تبار ساکن اتحاد جماهیر شوروی در ایجاد شورش داخلی و همکاری با ارتش نازی وجود داشته است, می توان چنین گمانه زد که برخی نیروهای اطلاعاتی ترکیه در کنار عوامل آلمان نازی و تنها در مرحله اول شورش قشقایی ها, و نه غائله ابتدای دهه 40 که با "عدم تحمل دولت ایران" و تبعید برخی از سرکردگان شورش همراه شد, در سازماندهی و رهبری نیروهای قشقایی دست داشته و احتمالا پس از شکست آلمانها با انجام رایزنی هایی در صدد جلوگیری از اعمال خشونت دولت ایران در حق گردنکشان یاغی برآمده اند.این ماهیت حقیقی داستانی است که پان ترکیست های اوزتورکلر با کنار هم چیدن تحریف گونه چند جمله مبهم, به صورت ابزاری تبلیغاتی درآورده و از آن در نوشته سراسر دروغ و گستاخی خویش بهره برده اند.
-اگر آنگونه که پان ترکیست ها ادعا می کنند, دولت ایران ایل قشقایی را به مناطق دیگر کوچانده است, چگونه به گفته خود آنان "امروز ایالت فارس در جنوب ایران به کلی تحت تاثیر قوم قشقایی است"؟! آیا به نظر شما این ادعاهای متضاد با یکدیگر مصداق بارز زبانزد "دروغگو کم حافظه است" نمی باشد؟!
ادعای ترکی#17: Kaşgay people suffered a lot of casualties since the coasts of the Persian Gulf where they lived in the course of the last Iran-Iraq War were near to the battlefields.
ترجمه پارسی:
مردم قشقایی از آنجا که کرانه های خلیج پارس که در آن می زیستند در خلال جنگ اخیر ایران-عراق نزدیک میدان های نبرد قرار داشت, خسارات فراوانی را متحمل شدند.

پاسخ ایرانی#17:
-میدان های نبرد در خلال هیچ مقطعی از جنگ ایران-عراق به هیچ یک از سکونتگاه های ایل قشقایی نزدیک هم نشد.در واقع به دلیل مقاومت حماسی نیروهای نظامی و مردمی ایرانی, متجاوزان بعثی حتی از رود کارون هم نتوانستند عبور کنند تا اهواز را با تهدید جدی روبرو سازند, چه رسد به اینکه با تصرف سرتاسر خوزستان جنگ را به استان فارس و زیستگاه های ایل قشقایی بکشانند.
ادعای ترکی#18:
The Iran government pushed on the military troops that were composed of particularly Azerbaijani Turks and the other Turkish groups as the vanguards in Iraq front in the course of the same Iran-Iraq war and this situation caused them to suffer a lot of casualties. All these examples show how much Iran regime applied unfair treatments to Turks.
ترجمه پارسی:
دولت ایران نیروهایی نظامی را که مخصوصا متشکل از ترک های آذربایجانی و دیگر گروه های ترک بود, به عنوان لشکریان خط مقدم به جبهه عراق در جنگ ایران-عراق می فرستاد و این وضعیت خسارات فراوانی را بر اینان وارد ساخت.همه این نمونه ها نشان می دهد که رژیم ایران تا چه اندازه رفتارهای نامنصفانه ای را در قبال ترک ها به کار بسته است.

پاسخ ایرانی#18:
-این ادعا بدون شک, کثیف ترین و بی شرمانه ترین بخش نوشتار پان ترکیست ها است.اگر در ادعاهای پیشین, هدف نویسندگان این دروغ نامه حمایت فریبکارانه از شهروندان ترک زبان ایران بوده است, با طرح این ادعای سخیف, پان ترکیست ها غرور قومی و کارنامه افتخارآمیز مردم دلیر آذری را لکه دار نموده و به طور غیرمستقیم بدترین و خوارکننده ترین توهین را نسبت به این قوم شریف ایرانی مرتکب شده اند.هر چند همه ایرانیان و بیشتر از همه خود آذری ها به درجه میهن پرستی مردم نجیب آذربایجان آگاه بوده و کوچکترین نیازی به ارائه مطلب از سوی این جانب برای روشن ساختن این نکته که آذری ها خود داوطلبانه و به علت وجود غیرت غلیظ میهن پرستانه خویش راهی جبهه های جنگ می شده اند وجود ندارد, با این حال با رجوع به یک مدرک معتبر کوشش می شود تا پاسخی قاطع و دندان شکن به این توهین گستاخانه پان ترکیست ها داده شده و اندک شبهه ای که ممکن است در اذهان برخی ناآگاهان در این باره شکل گرفته باشد, به کلی رفع و محو شود.سندی که ارائه می شود توضیحات دانشنامه معتبر "بریتانیکا" مربوط به آذربایجان در سال 1911, یعنی 69 سال پیش پیش از آغاز جنگ ایران-عراق می باشد.در این توضیحات می خوانیم:
The natives of Azerbaljgn make excellent soldiers, and about a third of, the Persian army is composed of them.
ترجمه پارسی: اهالی آذربایجان بهترین سربازان را پرورش می دهند و حدود یک سوم ارتش ایران از اینان تشکیل شده است. چنانچه مشاهده می فرمایید بخش مهمی از ارتش ایران در آن زمان نیز متشکل از آذربایجانی های دلیر بوده است.اکنون بایستی از پان ترکیست های بی شرف پرسید که آیا ترکان قجری هم به دلیل مواضع شووینیستی شان نسبت به مردم آذری, یک سوم ارتش خویش را از میان اینان برمی گزیده اند تا آنها را گوشت دم توپ ساخته و بر آنها خسارات جانی وارد آورند؟! یا اینکه این مسئله ناشی از "آذر" دشمن سوزی است که در نهاد آذربایجانی ها به ودیعه گذاشته شده تا ریش و ریشه دشمنان ایران زمین را به آتش کشیده و خاکستر کنند؟!
ادعای ترکی#19:
The Northern Azerbaijani Turks that suffered from the Russian invasions initiated a struggle of liberation in the beginning of this century. This struggle spurted out to the Southern Azerbaijan before long. As a matter of fact, the movement for liberation that was initiated under the leadership of Settar Han centralised in particularly Tabriz continued with great success, but they suffered troubles pursuant to the Russian-English agreement that divided Iran into two regions of influence in 1907. Since Russians were anxious about the movement of the Southern Azerbaijani Turks in union with their brothers in the north, they collaborated with the English and Iran governments and they did their best in order to hinder the struggle of liberation pertaining to the Southern Azerbaijani Turks. The struggle of liberation of the Southern Azerbaijan continued until 1922 and these struggles were suppressed by the despotic oppression of the new Pehlevi government in Iran that was supported by the English government.

ترجمه پارسی:
ترک های آذربایجان شمالی که از تجاوزات روسها رنج کشیده بودند, یک نبرد آزادی بخش را در ابتدای این سده (سده بیستم) آغاز نمودند.این نبرد در مدت کوتاه به آذربایجان جنوبی فوران کرد.در حقیقت, جنبش آزادیبخش که تحت رهبری ستارخان آغاز شده و مخصوصا در تبریز متمرکز گشته بود, با موفقیت های بزرگی ادامه یافت اما آذربایجانی ها از مشکلاتی که متعاقب توافق روسیه-انگلیس در سال 1907 مبنی بر تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ پیش آمد, زیان دیدند.از آنجا که روسها بیمناک جنبش ترک های آذربایجان جنوبی در اتحاد با برادرانشان در شمال بودند, با دولت های انگلیس و ایران تشریک مساعی نموده و این سه دولت نهایت تلاششان را برای ناکام گذاشتن نبرد آزادیبخش ترک های آذربایجان جنوبی به کار بستند.نبرد آزادیبخش آذربایجان جنوبی تا سال 1922 ادامه یافت و سرانجام این نبرد با ستمگری مستبدانه دولت نوین پهلوی در ایران که مورد حمایت دولت انگلیس بود, فرونشانده شد.
پاسخ ایرانی#19:
-آنچه "نبرد آزادیبخش" ترک زبانان اران بر ضد روسها خوانده می شود, در واقع تنها شامل انتشار چند نشریه به زبان ترکی با حمایت ابتدایی خود روسها به منظور از میدان به در کردن زبان پارسی در این خطه و قطع پیوندهای فرهنگی مردم این سامان با سرزمین مادر یعنی ایران زمین بوده است.بعدها و با برانگیخته شدن شک روسها نسبت به ماهیت این نشریات, شماری از آنها تعطیل شده و برخی از نویسندگانشان به عثمانی رفتند.این کل جریان "نبرد آزادیبخش" ارانی ها بوده که چنین توسط پان ترکیست ها بزرگنمایی شده و برای حماسه سرایی های بی پایه و اساس به کار رفته است.
-جنبش "ستارخان سردار ملی", کوچکترین ارتباطی با حرکات پان اسلامیستی و پان ترکیستی برخی نخبگان ترک زبان شمال ارس نداشته و ماهیت آن صرفا در جهت ایجاد یک دولت مردمسالار در ایران و پاسداری از دستآوردهای جنبش ملی مشروطیت بوده است.ستارخان به عنوان یک آذربایجانی میهن پرست نه تنها هیچ قصدی مبنی بر تجزیه طلبی و جداسری نداشته, بلکه خواهان این بوده تا "هفت کشور را به زیر بیرق ایران" در آورد.از این گذشته, پان ترکیست های نویسنده نوشتار مورد بحث توضیح نمی دهند که در آن سالها چه کسی آذربایجان جنوبی شان را تحت اشغال داشته تا ستارخان رهبری نبرد آزادیبخش آن را بر عهده بگیرد؟! مگر نه اینکه در آن زمان این حکومت ترکان قاجار بوده که بر ایران فرمان می رانده است و قاعدتا مطابق با درک و شعور سیاسی یک پان ترکیست, آذربایجانی ها می بایست از اینکه هم زبانانشان بر اریکه قدرت تکیه زده اند و ایالتشان هم ایالت نورچمشی و "ولیعهدنشین" ایران است خشنود و خرسند باشند؟!
-مبنای طرح این ادعا که "نبرد آزادیبخش" آذربایجان تا سال 1922 ادامه داشته و نهایتا توسط دولت پهلوی سرکوب شده است, مطلقا روشن نیست.اگر منظور پان ترکیست ها سرکوب قیام "شیخ محمد خیابانی" است, بایستی گفت که
اولا این قیام مطلقا ماهیتی تجزیه طلبانه نداشته بلکه رهبر آن جزو روشنفکران میهن پرست روزگار خود بوده است.خیابانی در آخرین سخنان خویش راجع به اوضاع قیام تحت رهبری اش چنین می گوید:
تبریز می خواهد حاکمیت به دست ملت باشد.تمام ایران فعلا با زبان حال خود این تقاضا را می نماید.هرگاه تهران از قبول این نظریه سرپیچی کند, ما با اصول رادیکالیسم ایران را تجدید بنا خواهیم نمود.ما می گوییم حاکمیت دموکراسی باید در سراسر ایران جاری باشد".

از دیگر جلوه های میهن پرستی خیابانی نیز این بود که در پاسخ به اقدام ایران ستیزانه پان ترکیست های باکو به رهبری "محمدامین رسول زاده" در غصب نام آذربایجان و گذاشتن آن بر اران پیشین, نام آذربایجان را برای کندن دندان طمع بیگانگان به "آزادیستان" تغییر داد.این اقدام تیزبینانه سیاسی از آنجا ناشی می شد که خیابانی با تشخیص هوشمندانه اهداف پشت پرده دارودسته رسول زاده در تغییرنام اران به آذربایجان را که طرح ادعاهای سیاسی-ارضی و نهایتا اتحاد دو سرزمین ترک زبان تحت یک حکومت ماهیتا پان ترکیستی بود تشخیص داده و درصدد برآمد تا با تغییر نام آذربایجان به آزادیستان, ضمن تاکید بر هویت دموکراسی خواهانه جنبش خویش, نشان دهد که مردم ساکن دو سوی ارس به واسطه شباهت زبانی و نام جغرافیایی یک قوم و ملت نیستند و با یکدیگر متفاوت می باشند.شیخ محمد خیابانی پیش از این و در خلال اشغال آذربایجان به دست عثمانی ها در جریان جنگ جهانی یکم نیز به علت مخالفت با طرح های ضدایرانی پان ترکیست ها با دشمنی و خصومت ورزی ترک ها روبرو شده بود و این خود مهمترین سند است بر میهن پرستی وی.
و ثانیا به فرض محال که قیام خیابانی را به دلیل تاکید بیش از حد بر آزادی و نقش ایالات, جنبشی جداسرانه تلقی نماییم, باز هم سرکوب آن و اعدام شیخ نه در سال 1922 صورت گرفته و نه عامل آن دولت پهلوی بوده است.در واقع شیخ محمد خیابانی در 22 شهریور 1299 برابر با 4 سپتامبر 1920, یعنی تقریبا 6 ماه پیش از کودتای سوم اسفند 1299 که نهایتا منجر به برقراری حکومت دودمان پهلوی در سال 1304 یا 1925 شد, آنهم به فرمان "مخبرالسلطنه", از رجال به نام مشروطه , اعدام شده است.چنانچه ملاحظه می فرمایید باز هم پان ترکیست ها با دست یازیدن به تاکتیک همیشگی شان یعنی دروغ بافی و داستان سرایی, درصدد پیش بردن تبلیغات ضدایرانی شان می باشند.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست: