در بخش هاي پيشين با هم سرنوشت اين مردمان ايراني تبار را مرور كرده و دريافتيم كه چگونه آلان ها به يكجانشيني روي آورده و پادشاهي معظم آلانيا را ايجاد كرده و به نقش آفريني در صحنه هاي سياسي و نظامي قفقاز و آناتولي روي آوردند. در اين بخش واپسين, مي خواهيم تاريخ اين همتباران دور از ميهن را از هنگامه تازش تاتاران و تيمورلنگ تا زمان حاضر بررسي كنيم.
تازش زردپوستان آلتايي – انهدام پادشاهي آلانيا هنگامي كه توفان وحشيان دژخوي زردپوست از ژرفاي بيابان هاي تاتارستان برخاست و آسياي ميانه و شمال ايران را درنورديد, اقوام بومي قفقاز و آناتولي بر آن شدند تا در برابر اين بيابانگردان خون آشام با يكديگر وارد يك پيمان مشترك دفاعي شوند. "جويني" در اين باره چنين مي نويسد: «چون سلاطین روم و شام و ارمن و آن حدود از بطش و انتقام و رکض و اقتحام او {چنگیزخان} هراسان بودند با یکدیگر بیعت کرده بودند و به دفع او یک تیغ شده و لشکر گرج و آلان و ارمن و سریر و لکزیان و قفچاق و سونیان و ابخاز و شام و روم جمله مجتمع شدند» .
اردویی از آرتش مغول به سرداری سُبتای، بزرگترین سپهسالار چنگیز، که در تعقیب سلطان خوارزمشاهی به ارمنستان و گرجستان رسیده بود، به سال 1223 ميلادي از دربند قفقازگذشت و به جلگههای قفقاز شمالی سرازیر شد. در اینجا نخستین رویارویی تاتاران با آلان ها روي داد. هدف اصلی لشكر تاتاري غلبه بر تركان قبچاق بود که سرزمین پهناوری را در دشتهای شمالی اداره میکردند و گذشتن از سد اينان به منزله فتح اروپای شرقی به شمار میآمد. نكته ي جالب اينجاست كه در اين برخورد كه آلان ها با قبچاق ها براي دفاع از مردم و سرزمين خود متحد شده بودند, پيوندهاي نژادي ميان قبچاق ها و تاتارها باعث شد تا اين تركان بيابانگرد همچون تركان به اصطلاح "مدافع" شهرهاي ايراني نشين فرارودان به متحدان خود خيانت كرده و از پشت به آلان ها خنجر بزنند. در اين باره ابناثیر مینویسد: «در آن سوی دربند مغولان با آلانان و قبچاقها مواجه شدند. به قبچاقها گفتند: ما و شما از یک نژادیم اما آلانان از شما نیستند که به ایشان یاری رسانید. دین شما نیز مانند آنها نیست. قبچاقها از آلان روی گرداندند، اما مغولان بعداً به قبچاقها پشت کردند.»
باز 13 سال بعد اردوي تاتاري دوباره بر سرزمين هاي آلان نشين تاختند و اين بار در اثر اين هجوم وحشيانه, نه تنها دولت و ساختارهاي سياسي و اجتماعي آلان ها از ميان برفت, بلكه اين قوم ايرانی تبار بخش بزرگي از جمعيت خويش را نيز از دست دادند و اگر بگوييم كه به طور نسبي منهدم شدند نيز سخني به گزافه نگفته ايم. "جويني" در شرح ويراني و قتل عام شهر ماگس پايتخت پادشاهي آلانيان مي نويسد : "در مدت چند روز در آن شهر جز هم نام آن نگذاشتند و غنایم بسیار یافتند و فرمان رسانیدند تا گوشهای راستِ مردم باز کردند. دویست و هفتاد هزار گوش در شمار آمد و از آنجا پادشاهزادگان عزم مراجعت کردند." و اگر به ياد آوريم كه بيشينه ي شهرهاي بزرگ اروپا در آن زمان كمتر از 100 هزار جمعيت داشته اند, به وسعت و شدت كشتاري كه از آلان ها و ضربه اي كه بر تمدن و فرهنگ اين ايرانيان وارد آمده است, بهتر و بيشتر پي خواهيم برد.
باز پس از این تاتاران، نوبت تركمانان تيموري رسيد تا ضربه اي ديگر بر پيكر زخمي و خون چكان مردم آلاني وارد كنند و در واقع پس از اين تازش ها و كشتارها، مردم آلان همچون دوران هجوم هون ها به سه پاره تقسيم شدند: گروهی از اينان با اردوی قبچاق به اروپا رفتند و در مجارستان رحل اقامت افکندند. این گروه به تدریج جذب ساکنان بومی مجار شدند، تا آنکه در سدهی پانزدهم میلادی آثارشان پاک از میان رفت. تنها نام آنان است که بر ایالت «یاز» (آس) یا «یازساگ» (استان آس) و مرکز آن در شرق بوداپست باقی مانده است. تعدادی از واژه هاي زبان آلاني نیز در زبان مجاری باقي مانده است.
گروه دیگری از آلانان را اردوی مغول برای لشکرکشیهای آینده به مزدوری گرفت و با خود همراه کرد. منابع چینی از اهمیت نظامی این گروه خبر میدهند، از جمله اینکه گروهی از محافظان ویژه قوبلای خان در پکن آس بودهاند و از آنجا با پیشوایان مسیحی شهر رم مکاتبه میکردند. به شهادت یکی از مبلغان کلیسای کاتولیک که پنج سال در چین به سر برد، در آنجا سی هزار تن آس میزیستهاند. منابع فارسی دورهی مغول نیز از خدمت آسهای مسیحی در دربار پادشاهان مغول یاد میکنند. ابنبطوطه، سیاح مشهور سدهی چهاردهم میلادی، که خود سرای (پایتخت جانشینان چنگیز در دشت قبچاق، واقع در کرانهی ولگا) را دیده بود، جماعتی از ساکنان شهر را آس و دین ایشان را اسلام ذکر میکند.
اما گروه سوم در كوه ها و مناطق سخت گذر قفقاز مركزي ماندند و بر پاسداشت هويت و تبار و نياخاك خويش پاي فشردند. اينها صدها سال در زمين هاي غيرقابل كشت و بهره برداري كوهستاني و سنگلاخي ماندند و تنها سودي كه از اين دوران دراز انزوا براي اين بازماندگان آلاني حاصل آمد، پاسداشت هويت نژادي اينان بود.
نخستين كوشش سياسي این تنها گروه بازمانده از جامعه ی باستانی آلان پس از فاجعه تازش هاي تاتارها و ترك ها, در سال 1750 ميلادي روي داد و در اين سال يك هيئت ديپلماتيك آلاني درخواستي براي دربار ملكه روسيه به سن پترزبورگ ارسال داشته و خواهان پيوستن سرزمين ايرون به امپراتوري روسيه و نيز امكان استفاده از زمين هاي پست و بارور پيرامون زادگاه كوهستاني آلان ها شد. اما امپراتوري روسيه كه در آن روزها سخت در كشاكش رقابت هاي سياسي-نظامي با قدرت هاي اروپايي و عثماني بود, چندان شتابي براي پاسخ مثبت دادن به اين درخواست نشان نداد.
روس ها, اما پس از درهم كوفتن ترك هاي عثماني در پي جنگ سالهاي 1768 تا 1774 و بهبود شرايط راهبردي خودشان, در پي گسترش بسط و نفوذ خويش در منطقه قفقاز برآمده و از درخواست آلان ها براي پيوستن به امپراتوري خويش استقبال كردند. بدين ترتيب پيماني به نام پيمان «كوچوك-كاينارژي» ميان نمايندگان سياسي آلان ها و روس ها به امضا رسيده و اندكي بعد, سرزمين آلان ها ضميمه خاك امپراتوري روسيه شد.
پيوستن آلان ها به روسيه, با وجود شورش هاي گاه و بيگاه آلان ها, براي ايشان سودها و فايده هاي بسيار دربرداشت و باعث شد تا افزون بر گسترش نشيمنگاه اينان از مناطق صرفا كوهستاني به زمين هاي پست و بارور پيراموني, امكان توسعه سياسي و اقتصادي سرزمين آلانیا نيز فراهم شود. از اواخر سده 18 كه آلان ها به امپراتوري روس پيوستند تا اوايل سده 20 كه حدود 150 سال را دربرمي گيرد, صدها تن از مردان و زنان اين قوم كوچك ايراني تبار پله هاي ترقي و پيشرفت را يكايك طي كرده و با تحصيل در سنت پترزبورگ, مسكو و ديگر شهرهاي بزرگ روسيه, به روشنفكران, نويسندگان, آموزگاران و چشمگيرتر از همه, فرماندهان و آرتشتاراني شايسته و نام آور بدل گشتند.
سوگمندانه فروپاشي امپراتوري تزاري روسيه به سال 1917, براي آلان ها تباهي و ويراني در پي آورد. پس از پيروزي انقلاب فوريه كه به بركناري واپسين تزار روسيه, نيكلاي دوم, از قدرت انجاميد, آلان هاي جنوب كوههاي قفقاز دست به تشكيل "انجمن ملي اوستياي جنوبي" در شهر "جاوا" در اوستياي جنوبي زده و خواستار ايجاد نهادهاي خودگردان براي ملت خويش شدند. در درون انجمن, ميان گروه هاي موافق بلشويك ها و مخالف آن ها جدايي و شكاف بود اما سرانجام و از آنجا كه رهبران و نخبگان آلان به درستي مي دانستند كه هنوز امكان استقلال كامل وجود ندارد و ميان روس ها و گرجي ها نيز طبيعتا روس ها با خواسته هاي آلان ها بيشتر همراه خواهند بود, بيشينه آلان ها به هواداري روس هاي بلشويك برخاسته, خواهان پيوستن اوستياي جنوبي به روسيه شدند. در پي اين تحولات, كشاورزان و دهگانان آلاني از پرداخت باژ و ماليات به دولت مستقر در تفليس, وابسته به اتحاديه دول فراقفقاز, سرباز زده و سر به شورش برداشتند. اين شورشيان با سرسختي در برابر لشكركشي گرجيان و متحدينشان ايستادگي كرده و در 19 مارس 1918 شهر تسخوينوالي, مركز اوستياي جنوبي را مورد هجوم قرار داده و گرجيان اشغالگر باشنده آن را كشتار كردند. اما گرجي هاي منشويك 3 روز بعد شهر را دوباره به اشغال خود درآورده و دست به اعمال فشارهاي سخت بر ضد آلان ها يازيدند. اين اقدامات ستمگرانه گرجيان منشويك اشغالگر, منجر به تشديد همبستگي با بلشويك ها در ميان آلان ها به عنوان نيرويي آزاديبخش گشت. جنبش استقلال طلبي و آزاديخواهي آلان ها همچنان ادامه يافت و به تاريخ 23 اكتبر 1919, رزمندگان آلان در منطقه "روكي" اعلام حكومت شورايي كرده و به سمت تسخينوالي به حركت درآمدند, اما در نزديكي شهر از گرجيان شكست يافته و به منطقه "ترك" كه تحت سلطه بلشويك ها بود, عقب نشستند. در پي اين تحولات, گفتگوها و رايزني هاي فراواني ميان نمايندگان آلان و گرجي درباره وضعيت اوستياي جنوبي صورت پذيرفت اما گرجيان زورگو و زياده خواه به درخواست هاي برحق آلان ها مبني بر اعطاي امتياز خودگرداني – همآنند امتيازاتي كه به آبخازها و مسلمانان در "آجاريا" داده شده بود – پاسخ منفي داده و همچنين تشكيلات ملي آلان ها يعني "انجمن ملي اوستياي جنوبي" را غيرقانوني اعلام داشتند. در سال 1920, رزمندگان آلان در شهر ولاديقفقاز, پايتخت كنوني اوستياي شمالي, تجمع كرده و همراه بلشويك ها به منظور آزادسازي اوستياي جنوبي از چنگال گرجيان از مرز گذشتند و ظرف مدت كوتاهي چندين منطقه و ناحيه اين سرزمين را رهايي بخشيدند, اما سوگمندانه تصميم يكباره "لنين" براي آشتي جويي با گرجيان باعث شد تا بلشويك ها عليرغم همه وعده هاي داده شده آلان ها را تنها بگذارند و در پي اين رويداد, رزمندگان آلان در برابر نيروهاي انبوه گرجي, و عليرغم دلآوري و سرسختي فراوان, شكست يافتند و گرجيان وحشيانه دست به انتقام زدند : چندين روستاي آلان نشين به آتش كشيده شده و با خاك يكسان شد, 3000 تا 7000 آلاني به كشتن رفتند و بيش از 20000 تن از اينان نيز بي خانمان شده و به اوستياي شمالي گريختند.
آلان ها كه بلشويك ها را تنها اميد خويش براي رهايي از يوغ سلطه ستمگرانه گرجيان مي دانستند, در فوريه سال 1921 به نيروهاي تك ور بلشويك پيوسته و با جانفشاني و رزم آوري هميشگي خويش , پيشآپيش بلشويك هاي روسي گرجستان را به تصرف خويش درآورده و حكومت منشويكي را سرنگون ساختند. در پي اين ياري رساني, حكومت بلشويكي تازه تاسيس گرجستان, پاداش آلان ها را با اعطاي خودمختاري به سرزمين هاي آلان نشين اوستياي جنوبي به اين قوم ايراني اعطا كرد. روابط ميان گرجيان و آلان ها – بر خلاف روابط تنش آلود آبخازها با گرجيان - از اين پس تا پايان دوران كمونيسم در اواخر دهه 1980 به صورت مسالمت آميز ادامه يافت و آلان هاي اين سوي رشته كوه هاي سربه فلك كشيده قفقاز يك چندي از آرامش و آسايش نسبي برخوردار شدند. با به قدرت رسیدن "استالین" گرجی تبار، فصلی خونین دوباره در تاریخ آلان ها گشوده شد و در خلال سالهاي سياه دهه 1930, هزاران تن از آلان ها كه گرايش هاي ملي گرايانه و مخالف ماركسيسم داشتند, يا به اعدام محكوم شده و به خون خود درغلتيدند و يا به اردوگاه هاي مخوف كار اجباري در سرزمين هاي يخ زده سيبري تبعيد گشتند. با شعله ور شدن آتش مهيب جنگ جهاني دوم و رسيدن آن به مرزهاي شوروي, آلان ها كه همواره سنت ها و فرهنگ پهلواني و آريايي خويش را پاس داشته اند, فرصتي دوباره براي عرض اندام در صحنه سياسي و نظامي روسيه كمونيستي يافتند. دليرمردان آلان كه همآره مرگ در رزمگاه را بر مرگ در بستر برتري داده و فرزندان خويش را با همين باورهاي كهن آريايي تربيت كرده بودند, همچون سالهاي پرافتخار دوران تزارها, به ستارگان درخشان نبرد شوروي-آلمان تبديل گشته و دگرباره نام آلان را بر رفيع ترين قله هاي شرف و افتخار برنشاندند. براي درك ژرفاي تبلور روح و روان حماسي و پهلواني اين قوم ايراني در آوردگاه جنگ جهاني دوم, كافي است توجه داشته باشيم كه از ميان جمعيت 340 هزار نفري همه آلان ها در آغاز اين جنگ : - 89900 نفر به جبهه های جنگ شتافتند. - از این میان 46000 تن جان خویش بر سر دفاع از میهن نهادند. - 34 تن از جنگآوران آلان موفق شدند به بالاترین نشان افتخار اتحاد جماهیر شوروی دست یابند که از این حیث و با توجه به نسبت جمعیتی، آلان ها در راس ملل پرافتخار نبرد بزرگ میهنی قرار می گیرند و سرانجام: - بیش از 50 تن از آلان ها موفق به کسب مقام های عالیرتبه ی نظامی ژنرالی و آدمیرالی شدند. پس از پايان جنگ جهاني دوم كه بار ديگر نام آلان ها را در جهان با افتخار و حماسه پيوند زد, سرزمين آلان ها و به ویژه بخش شمالی آن نيز به دليل وجود كان هاي فراوان, شاهد رشد و پيشرفت پرشتاب اقتصادي, فرهنگي و هنري بود و مجتمع هاي بزرگ صنعتي و هنري در شهرهاي گوناگون آلانیا و به ويژه در شهر "ولاديقفقاز", پايتخت جمهوري اوستياي شمالي به وجود آمد و اين شهر را به كانون فرهنگي, گردشگري و هنري منطقه تبديل نمود. در پي اين پيشرفت ها, آلان ها كه تا كنون بيشتر افتخاراتشان در زمينه فرماندهي و آرتشتاري خلاصه شده بود, مايه و استعداد شگرف خويش را در ديگر رشته ها و زمينه ها, از بازيگري و خنياگري و آهنگ سازي تا صحنه ميدان هاي ورزشي به نمايش درآورده و انبوهي از هنرمندان و ورزشكاران بلندآوازه تقديم كشور و ملت خويش كردند. براي مثال كافي است توجه كنيم كه اين ملت كوچك چندصد هزار نفري به تنهايي موفق به كسب 12 مدال زرين طلا براي اتحاد جماهير شوروي در دوره هاي مختلف المپيك و بيشتر – همچون همتبارانشان در ايران زمين - در رشته هاي رزمي-پهلواني مانند كشتي فرنگي, جودو, كاراته و تكواندو شدند.
با آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروي، بار دیگر بوی خون و باروت سرزمین های آلانی نشین را فراگرفت و آزمونی دیگر پیش روی این ایرانیان برون از مرز قرار گرفت. روح ملی گرایی اقوام زیر سلطه ی امپراتوری مارکسیسم که برای دهها سال زیر فشار و سرکوب سرخ قرار گرفته بود، چونان آتشی از زیر خاکستر شعله ور گشته و همه ی سرزمین های اقوام غیر روسی را دربرگرفت. در این میان، آلان های تحت سلطه ی روس، به دلیل انبوه تر بودن و نیز پیوندهای تاریخی با روس ها از موقعیت بهتری برای پیشبرد نبرد ملی بازسازی هویت ایرانی خویش برخوردار شده و پس از گسترده تر کردن میزان خودمختاری خویش، نام جعلی "اوستیای شمالی" را نیز به "آلانیا" تغییر دادند تا سندی باشد بر هویت و ملیت دیرینه شان. تنها مشکلی که آلان های شمالی در این دوران با آن روبرو شدند، مسئله زیاده خواهی مردمان ترک زده و اسلام زده ی "اینگوش" بود که برآن بودند تا همچون هون ها و تاتارها و ترکمانان، ضربه ای دیگر بر پیکر ملت باستانی آلان وارد آورند. آنها پس از فروپاشی شوروی و تحت تاثیر جنبش های اهریمنی پان ترکیسم و پان اسلامیسم، برآن شدند تا منطقه ی "پریگورودنی" را از اوستیای شمالی جدا ساخته و به جمهوری اینگوشیا ملحق سازند و در این راه دست به اقدامات وسیع تروریستی و ددمنشانه زدند. اما آلان ها که به اندازه ی کافی از حضور و وجود این آنیرانیان ضربه خورده بودند، این بار برآن شدند تا پاسخی درخور به تحرکات و دژخویی های اینگوش ها بدهند و پس از درگیری های سختی که در اکتبر و نوامبر سال 1992 روی داد، نیروهای آلانی موفق شدند تا درس سختی به اینگوش ها داده، با به هلاکت رساندن بیش از 600 تروریست اینگوش، بیش از 65000 تن از مهاجران و مهاجمان آنیرانی را نیز از خاک خود تارانده و نیش طمع این ترک زدگان و اسلام زدگان را برای همیشه از نیاخاک خویش برکنند.
آلان های زیر سلطه ی گرجیان اما سرنوشتی دیگر یافتند. ملی گرایان گرجی که از اعطای خودمختاری به آلان ها در دوران کمونیسم آزرده خاطر بودند، برآن شدند تا با یک تجاوز برق آسا سرتاسر ایالت خودمختار آلان ها یعنی "اوستیای جنوبی" را به تصرف خویش درآورند. بدین منظور آنها در شب 5 ژانویه ی سال 1991 به شهر "تسخینوالی" مرکز اوستیای جنوبی یورش آوردند به این گمان که خواهند توانست تا صبح کار آلان ها را یکسره سازند. اما رزمندگان آلان که از هر دو پاره ی آلانیا برای دفاع از سرزمین و خون و شرف خویش گرد آمده بودند، به نبردی قهرمانانه دست یازیده و با وجود نابرابری نیروها، از تصرف کامل شهر به دست گرجیان جلو گرفتند و تنها بخش های شرقی شهر به دست دشمن افتاد و پس از چندی گرجیان از همین بخش ها نیز عقب نشسته و به تپه های مشرف بر شهر عقب نشستند. پس از چند ماه آرامش نسبی، در تابستان همان سال (1991) گرجیان دست به کوششی بزدلانه و در عین حال ناجوانمردانه زده و برق شهر تسخینوالی را قطع کرده و راه های ارتباطی منتهی به شهر را که از آنها غذا و تدارکات می رسید، مسدود ساختند. آنها همچنین روستاهای آلانی نشین پیرامون شهر را به آتش کشیده و باشندگان آنها را کشتار کردند و اما آلان ها در پاسخ تنها به بیرون راندن گرجیان باشنده ی تسخینوالی دست یازیدند. در پی این رویدادها، ده ها هزار تن از آلان های اوستیای حنوبی به آنسوی مرزها یعنی اوستیای شمالی کوچیدند و به همین سان شمار زیادی از گرجیان نیز رهسپار دیگر بخش های گرجستان شدند. در سال 1992 و در پی فشار روس ها، قرارداد آتش بسی میان دو طرف درگیر امضا شده و اوستیای جنوبی میان آلان ها و گرجی ها تقسیم شد. در سال های بعد، وضعیت اوستیای جنوبی به همین صورت و با فراز و نشیب هایی باقی ماند تا اینکه در پی انقلاب "رز" در گرجستان و به قدرت رسیدن "میخائیل ساکاشویلی" به سال 2003، سیاست گرجیان در قبال اوستیای جنوبی دوباره حالت تهاجمی به خود گرفت و کوشش های تجاوزکارانه ی اینان برای اشغال بخش های باقی مانده ی این سرزمین ها نیز از سرگرفته شد. برای رویآرویی با این اقدامات خصمانه، آلان های اوستیای جنوبی در 12 نوامبر سال 2006 دست به برپایی یک همه پرسی برای استقلال زدند که در آن 95% آلان ها شرکت جسته و 99% ایشان به استقلال کامل از گرجستان رای دادند و بدین سان عزم و اراده ی خویش برای دفاع از نیاخاک و هویت ملی خویش را به ثبوت رساندند. تنش ها و برخوردهای پراکنده ی نظامی میان نیروهای گرجی و رزمندگان آلانی تا اگوست امسال (2008) ادامه یافت تا اینکه در این سال، آرتش گرجستان با دلگرمی آمریکا و ناتو به اوستیای جنوبی یورشی وحشیانه آورده و پس از تصرف تسخینوالی دست به کشتاری ددمنشانه از مردم بی دفاع شهر زد. در این نسل کشی بی شرمانه نزدیک به 2000 تن از مردم بی گناه غیرنظامی آلانی تبار به خون خود درغلتیدند و با خون پاک خود درخت استقلال نیاخاک خویش را آبیاری کردند، چراکه چند روز بعد، آرتش روسیه به منظور جلوگیری از ادامه ی نسل کشی وارد عمل شد و در اندک زمانی نه تنها گرجیان متجاوز از مناطق تازه اشغال شده رانده و تارانده شدند بلکه سرزمین هایی را که در دوران نبرد پیشین در سال های 1991 و 1992 به تصرف درآورده بودند را نیز از دست دادند و حتی روس ها دو شهر مهم "گوری" و "پوتی" را در عمق خاک گرجستان به تصرف خویش درآوردند.
بدین سان، تقریبا همه ی سرزمین های آلانی نشین اوستیای جنوبی دوباره به مام میهن بازگشت و در 25 آگوست نیز "الکساندر مدودف" رئیس جمهوری روسیه طی فرمانی استقلال این سرزمین ایرانی نشین را به رسمیت شناخت و چهارمین کشور ایرانی تبار پس از ایران، تاجیکستان و افغانستان پای به صحنه ی تاریخ نوین جهان گذارد.
پی نوشت: پان ایرانیست ها کجایند؟ حزب کنونی "پان ایرانیست" که به اصطلاح خود را سردمدار جنبش پان ایرانیسم دانسته و مدعی اتحاد دوباره ی سرزمین های ایرانی نشین می باشد، تا کنون حتی یک بیانیه در اعلام حمایت از استقلال آلانیای جنوبی صادر نکرده است. این حزب که "هزاره ها" ی تخم مغول را ایرانی شمرده و خواستار پیوستن آنها به جنبش پان ایرانیسم بوده و هست، درباره ی آلان ها - که از اصیل ترین ایرانیان هستند - کوچکترین اقدامی - نه تئوریک و نه عملی - نکرده است. من همین جا از پان ایرانیست های واقعی می خواهم تا با اندیشیدن راهکارهایی به حمایت از مبارزه ی ملی همتباران آلانی مان دست زنند. برگزاری تظاهراتی روبروی وزارت خارجه ی جمهوری اسلامی و طرح درخواست به رسمیت شناختن استقلال اوستیای جنوبی، کمترین کاری است که از دست ما در این دوران تاریخی ساخته است، به ویژه اینکه دوستان جمهوری اسلامی در آمریکای لاتین، نیکاراگونه و ونزوئلا نیز استقلال این سرزمین ایرانی نشین را به رسمیت شناخته اند. امید اینکه به زودی شاهد استقلال کامل اوستیای شمالی و سپس به هم پیوستن این دوپاره ی آلانیا به یکدیگر و بازسازی کشور باستانی آلان در قفقاز باشیم. ایدون باد!